تفاوت ها – بخش دوم

تفاوت ها – بخش دوم

شنبه 30 دسامبر 2006
/ / /
Comments Closed

در بخش اول تفاوت ها نگاهی داشتیم به کل قضیه صدا و همانطور که بیان شد یک اثر هنری (موسیقی) مسیری را از ابتدای آفرینش تا نهایتا سیستم درک موسیقی در مغز ما میپیماید. بهتر است ابتدا عبارتی را بنام “ساختار” تعریف کنم. به هر چیزی که وجود داشته باشد و ما آنرا بتوانیم تعریف کنیم یک “ساختار” میگوییم. یک ساختار میتواند یک قطعه موسیقی باشد ، یک اثر خاص هنری مانند یک تابلو نقاشی باشد ، یک بازی مانند شطرنج باشد ، یک سیستم صوتی خانگی باشد ، یک سیستم بیولوژیک باشد ، یک انسان باشد ، یک گل باشد ، یک اندیشه و نگاه فلسفی به جهان باشد ، یک سیستم حکومتی باشد ، یک تمدن باشد ، میتواند سیستم مغز انسان باشد ، یک شی باشد و …

آنچه برای همه ما قابل درک هست تفاوت های دنیای بیرون است و مفهوم فاصله. ساختارها با تعریفی که ارائه شد با هم فرق دارند و در فاصله ای از هم قرار دارند. حتما این عبارات را زیاد شنیده اید : موسیقی سنتی ، موسیقی پاپ ، موسیقی کلاسیک ، موسیقی Jazz ، گل رز ، گل مریم ، مورچه ، فیل ، فلسفه کانت ، فلسفه هگل ، خداباوری ، عرفان ، ماده گرایی ، دموکراسی ، دیکتاتوری ، هلنیسم ، روح شرقی ، Solidstate ، لامپ ، کابل مسی ، کابل نقره ای ، دیجیتال ، آنالوگ ، بلندگوی درایوری ، بلندگوی الکترواستاتیک و …

تفاوت در ذات دنیای بیرون هست و برای همه قابل درک ، ما انسان ها ناظر و گاهی مخاطب آنچه در بیرون وجود دارد و اتفاق می افتد هستیم . ما هم با یکدیگر فرق داریم و ممکن است نگاه ما به ساختارها یکسان نباشد. من ممکن است رفتار متغیرهای فیزیکی را با ریاضیات اقلیدسی تفسیر کنم و شما ممکن است آنرا از دریچه منطق فازی ببینید. من ممکن است انسان را تنها یک موجود مادی فرض کنم و شما برای انسان روح هم قائل شوید. بنابراین ممکن است من و شما حتی بعنوان ناظر و مخاطب در یک مکان قرار نگیریم و به یک شکل نبینیم. اگر من و شما با یک شکل به یک “ساختار” نگاه کنیم و هر دو از آن ساختار یک فضای یکسان تصویر کنیم آنگاه هر دو ناظر در یک مکان قرار میگیرند و تفاوت نگاه از بین میرود. در اینحالت ساختارها در یک فضای مشخص تعریف شده و فاصله ها معلوم میگردد. برای درک یک ساختار میتوان از بردارهای پایه استفاده نمود و هر ساختار را در یک مکان خاص جای داد و برای مقایسه دو ساختار از تصویر آنها بر بردارهای پایه استفاده نمود. بعنوان مثال برای برای سیستمهای خطی میتوان از تحلیل حوزه فرکانس استفاده نمود و تفاوت سیستمها را در این فضا بررسی نمود. در بسیاری از مواقع (جدالهای بی منطق) برای قضاوت در مورد یک ساختار و مقایسه تفاوت های آن دو ساختار فراموش میشود که آیا دو ناظر جایگاه یکسانی دارند یا نه. فروشنده کالای X ادعا میکند کالای او به کالای Y سر بوده و شما را تشویق به خرید کالای خود میکند. آیا آقای فروشنده و شخص خریدار نگاه یکسانی به قضیه صدا و حس شنیداری دارند؟ من فکر میکنم برای مقایسه و درک تفاوت ها ابتدا باید با شخص مقابل به یک تفاهم در ترسیم نگاهمان از ساختار برسیم و بعد شروع به بیان تفاوتها نماییم. اگر به یک نگاه نرسیم طبیعتا نمیتوانیم با شخص مقابل بحث کنیم. مساله بعدی که باید مورد توجه قرار گیرد مساله ارزش گذاری است. اگر به یک نگاه یکسان رسیدیم و یک تصویر یکسان از ساختاری بوجود آوردیم آنگاه هر یک از ما میتواند بردار ارزش گذاری خود را بیان کند. معنی بردار ارزش گذاری هر شخص همان سلیقه او میباشد که در مساله موسیقی معادل حس شنیداری است. هر انسانی با دیگری تفاوت دارد و این تفاوت میتواند در همه بخشها خود را نشان دهد. من و شما اگر تعریف یکسانی از یک ساختار مانند موسیقی داشته باشیم ممکن است بعنوان مخاطب هر یک به نوعی متفاوت از دیگری با آن موسیقی ارتباط برقرار کنیم. من به آلبوم بیداد آقای شجریان بیشتر علاقه نشان میدهم و شما به آلبوم نوا مرکب خوانی ، من هوای بارانی را دوست دارم و شما هوای آفتابی را بیشتر با خود سازگار می یابید ، یکی از شنیدن Solidstate بیشتر لذت میبرد و دیگری از شنیدن صدای Tube . بنابراین بعلت تفاوت ما انتخابها و گرایشات ما نیز تفاوت خواهد داشت و هر ساختار نسبت به ما در جایگاهی قرار خواهد گرفت. عباراتی مانند x از y بهتر است (مانند Boulder از Spectral) تا زمانی که فضای درک یکسان نباشد و جهت بردار ارزش گذاری مشخص نباشد بی معنی میباشد. البته اگر فاصله بردار ارزش گذاری اشخاص زیاد نباشد و فاصله ساختارها از هم زیاد باشد همه ما به یک نتیجه خواهیم رسید ، مثلا همه قبول میکنیم GoldMund پنجاه هزار دلاری صدای بهتری از NAD پانصد دلاری میدهد و یا سواری پرادو بهتر از پاترول است. برای قضاوت و مقایسه دو کامپوننت دقیق مانند Krell Evo One با Halcro dm-88 نمیتوان به نتیجه یکسان رسد. حتی اگر هر دو به ایده ال نزدیک باشند اما با هم تفاوتهایی دارند که سلیقه ما انتخاب نهایی را مشخص میکند. اگر حس شنیداری من به گسترش ناحیه پایین حساس تر باشد تا به گسترش ناحیه بالا انتخاب Evo خواهد بود و اگر برای من Detail بیشتر مهم باشد بسمت Halcro خواهم رفت. همانطور که میبینید تفاوت ها را نمیتوان بسادگی ارزش گذاری کرد و هر یک از ما باید سلیقه و حس شنیداری خود را بخوبی بشناسد. تحقق این مساله با شنیدن در دراز مدت برای همه ممکن است.

Comments are closed.