بخش ششم Subjective Audio Glossary & Audio Reviewing

بخش ششم Subjective Audio Glossary & Audio Reviewing

جمعه 3 آوریل 2009
/ / /
Comments Closed

من در ادامه این مبحث دو مقاله یکی از رومی و دیگری از طراح Audio Note رو با کمک دوست بسیار خوبم آقای مهندس فرشیمی عزیز ترجمه کردم.

مهندس فرشیمی عزیز یک از دوستان بسیار خوبی است که من برای نوشتن این مقالات مزاحمشون شدم و دلیلش اینه ایشان پانزده سالی میشه که به شکل حرفه ای نوازندگی میکنند و دو ساز پیانو و گیتار رو در حد کاملا حرفه ای مینوازند.

تجربه ایشان کمک ای به من بود برای نوشتن این مقاله و من لازم دیدم نگاه ایشان را در مورد سیستم صوتی بعنوان یک نوازنده حرفه ای در زمینه موسیقی کلاسیک برای شما بشکل خلاصه شرح بدم.

از نگاه ایشان هرچند با یک ساز بهتر بیشتر دوست داریم تمرین کنیم و یا با یک سیستم صوتی خوب (مثل ASR Emitter II با Manger 103) دوست داریم به رکوردهایی که علاقه مندیم بیشتر گوش دهیم اما ابزار یا همان سیستم صوتی جای چیزهایی مثل درک از موسیقی رو نمیتونه بگیره و درک از موسیقی با سیستم بهتر بالاتر نخواهد رفت.

آقای مهندس فرشیمی معتقدند ما یک لذت سطحی از موسیقی داریم و یک مساله آنالیز موسیقی، یک سیستم با وضوح و دقت بیشتر اجازه میده مغز صدا ها رو راحت تر بشنوه و راحت تر بتونه موسیقی رو آنالیز کنه.

ایشان میگفتند مغز یک نوازنده یا آهنگ ساز خودش موقع شنیدن یک قطعه اون قطعه رو بازسازی میکنه و خیلی نیازی نداره تا یک سیستم صوتی همه اون اطلاعات رو بهش بده.

من همین جا از ایشان بخاطر کمک هاشون تشکر میکنم و امیدوارم بتونم روزی این کمک ها رو در حد توانم جبران کنم.

مقاله رومی به آدرس زیر هست و من پیشنهاد میکنم خودتون اصل مقاله رو بخونید و اگر خیلی تنبل بودید ترجمه ناقص منو که خیلی ممکنه اشتباه داشته باشه بخونید. فراموش نکنید من با همه ایده های این نوشته کاملا موافق نیستم.

http://www.goodsoundclub.com/Playback/MyPlayback.aspx

رومی اول سعی میکنه مفهوم Musicality (لذت درونی حاصل از شنیدن موسیقی) رو از نگاه خودش شرح بده و بعد در مورد صدا حرف میزنه.

دقت کنید در ابتدا چگونه مفهوم musicality رو تعریف میکنه چرا که تا انتهای بحث با همون تعریف پیش میره، درک این مفهوم مهم هست و باید بهش دقت کنید.

رومی میگه حتی یک ارکستر Musicality رو در ما ایجاد نمیکنه چه برسه به یک سیستم صوتی و ما نباید Musicality رو به یک سیستم صوتی و یا حتی یک ارکستر اجرای زنده موسیقی نسبت بدیم.

یک سیستم صوتی که موسیقی پخش میکنه و یا یک ارکستر که یک موسیقی رو بشکل زنده اجرا میکنه فقط شایسته ایجاد فرصتی هست که یک سری اتفاقات در بخش آگاهی ذهن ما بیفته.

موسیقی یک تاثیر متقابل و فعل و انفعال بین آگاهی ما از یک چیز و آنچه آن چیز هست میباشد. یک تاثیر بین آگاهی ما از خودمان و آنچه ما هستیم هست.

لذت بردن Musicality وجود دارد و نیازی به تایید عقلی و منطقی توسط ذهن ندارد. موسیقی یک محصول مصنوعی است که منظور ما را ، خواسته ما را ، آرزوی ما را ، تاکیدات ما را میرساند برای اینکه بگوید ما چه هستیم آنهم با زبان مشترک موسیقی.

Musicality خالص در لحظاتی هست که ما موسیقی رو Compose (ترکیب و تصنیف) میکنیم. لحظه ای که شما آن احساسات معنی نشده را بر روی هارمونی صدا پیاده سازی میکنید و موسیقی متولد میشه.

وقتی موسیقی متولد و آشکار شد خودش زندگی مستقل اش رو آغاز میکنه. موسیقی بعد از تولد کم کم چیزهایی رو به همراه میاره مثل تبدیل به نت شدن و توسط رهبران مختلف اجرا شدن و …

نهایتا موسیقی متولد شده با نوع خواسته ها و تعبیرات انسانی رهبر اجرا دست کاری (منظور از دست کاری تغییر نت ها نیست بلکه نوع حس و حال اجراست) خواهد شد و بهتره بگیم تعبیر خواهد شد. موسیقی وقتی perform شد یعنی تغییر کرد چون با دخالت چند انسان به گوش ما رسید و دیگر آن خلوص را ندارد . دقت کنید منظور رومی این نیست رهبر ارکستر چیزی به نت ها اضافه یا کم کرد بلکه همین که یک موسیقی توسط کسی اجرا بشه از نگاه رومی اون موسیقی تغییر یافته درک میشه و این مساله ربطی به سازها و یا تغییر نت ها نداره بلکه منظور رومی اون حس و حال و ماهیت غیر فیزیکی موسیقی است که با اجرای کسی تغییر میکنه.

خود اجرای نوازندگان و تفاوت سازها باعث تغییراتی میشه و بعد از اجرا هم سیستم صدا برداری و رکورد با الگوریتم بی روح تبدیل به یک مدیا میشه که اسمش رو میگذاریم CD صوتی یا صفحه یا Tape و …

در لحظه Perform موسیقی تغییراتی داره آنهم بر اساس درک و احساس انسان اما در لحظه رکورد و بازسازی صدا یک سیستم الکترونیکی (غیر انسانی) بشکلی بی ربط به خود موسیقی شروع به تغییر دادن صدا میکنه. دقت کنید به اینکه تغییر ایجاد شده در یک سیستم الکترونیکی ذاتا با تغییر ایجاد شده توسط یک نوازنده فرق دارد چرا که نوازنده با یک شعور انسانی و با درکی از موسیقی اون تغییر رو ایجاد میکنه اما یکی سیستم الکترونیکی بدون هیچ درکی از موسیقی تغییراتی روی صدا میده.

درسته دو ویولن نواز وقتی یک قطعه رو اجرا میکنند با هم متفاوت هست اما در هر دو حالت یک حس انسانی این تغییر رو بوجود آورده اما یک سیستم صوتی متشکل از یک سری المان های بی روح هست که تاثیرشون روی صدا ناشی از یک درک و حس موسیقیایی نیست و ارتباط ما رو با موسیقی سخت میکنند دقیقا بخاطر همین تاثیر گذاری بدون داشتن حس و روح و درکی از موسیقی.

ارتباط ما با موسیقی به همین دلیل از طریق یک سیستم صوتی مشکل شده و نکته اینجاست تاثیر سیستم بر صدا باید طوری باشد که این ارتباط کمترین آسیب را ببیند.

من میدانم یک سیستم صوتی یا یک صدای بازسازی شده چگونه باید صدا بدهد البته نه به آن معنایی که Audiophile های دیگر تصور میکنند.

صدا به تنهایی معنی ندارد و ارتباط با موسیقی مهم هست. هر چیزی در مورد صدا کاملا به رابطه شنونده با آن مفهوم Musicality که شرح دادم مربوط میشود. وقتی میگویم میدانم یک سیستم صوتی چگونه باید صدا بدهد یعنی من یک ایده دارم که میدونم چگونه مغز من به یک صدا باید واکنش نشان دهد و اینکه چگونه مغز من باید به یک idea واکنش نشان دهد.

Idea >> music >> machine >> human communication

مطالعه و دقت در اشتباهات شنیداری و دقت در نحوه تعامل سیستم صوتی با idea صدا میتونه کمک کنه به صدای خوب برسیم. هر المانی در سیستم تاثیرش رو بجا میگذاره که بعضی تاثیرات static و برخی dynamic هست.

من وقتی میگویم یک سیستم چگونه باید صدا بدهد منظورم این نیست آن سیستم باید صدایش شبیه به صدای موسیقی زنده باشد.

خیلی وقت ها حتی در کنسرت هال از صدا لذت نمیبرید. برای ارزش یابی و قضاوت در مورد سیستم صوتی (همان صدای بازسازی شده) در مقایسه با صدای Live مثل قضاوت در مورد کیفیت یک ساندویچ بر اساس سس روی آن است.

مهمترین قسمت در Involve شدن موقع شنیدن صدا اینه که یاد بگیریم که احساس کنیم هیچ تفاوتی در صدای موسیقی اجرا نشده (idea) یا همان Pure music با موسیقی اجرا شده (perform music) و موسیقی بازسازی شده (reproduced music) وجود ندارد.

من میدانم یک سیستم باید چه صدایی بدهد و setup کردن آن سیستم برای من مثل آب خوردن هست و شبیه به رهبری یک ارکستر.

هسته موسیقی هست و مغز ما هم هنگام پخش هست و صدا رو به اون شکلی که میخواهم شکل میدهم.

همه اجزای سیستم صوتی یک وقفه و مانع در موسیقی بشکل های مختلف ایجاد میکنند و ما بعنوان طراح با مهارت و زیرکی نگاهمان را به تصویر میکشیم که چگونه یک صدای بازسازی شده باید باشد تا آن صدا بر اساس احتیاجات و نیاز ما از آنچه پخش میشود باشد در شاخص هایی مانند Tonal و Dynamic و …

و اینکه چگونه idea موسیقی باید در این مسیر تغییر کند تا نیاز های ما برآورده شود . تغییرات در هنگام بازسازی ممکن است مفید و یا غیر مفید در جهت ارتباط ما با idea موسیقی باشد.

نگاه مغز ما به موسیقی زنده و بازسازی شده باید یکی باشد هرچند هم perform و هم سیستم صوتی هر دو در صدا تغییراتی ایجاد میکنند و باید از هردو به یک اندازه واکنش نشان دهد.

درسته موسیقی زنده Live اطلاعات خیلی بیشتری در خودش دارد اما لذت واقعی از سمت شنونده شروع میشه و به ظرفیت شنونده در دریافت و بازسازی اون idea در درون مغز برمیگردد.

یعنی این مغز ماست که باید از موسیقی لذت ببرد و نباید فرقی بین صدای بازسازی شده با صدای زنده قائل شود و من خیلی از لحظات رو با رادیوی 50 دلاری موسیقی گوش میدم و در اکثر مواقع هیچ کاهشی در لذت شنیداری ام حس نمیکنم در مقایسه با زمانی که با سیستم اصلی ام همان موسیقی را میشنوم.

پس معنای High-end چیه؟!

بنظر من high-end یک چیز مصنوعی هست و کاملا بی مورد و بی فایده و هیچ ارتباط مستقیمی بین صدا و Musicality نیست.

یعنی هیچ ارتباطی بین لذت شنیداری با نوع اجرای موسیقی و سیستم صوتی پخش کننده موسیقی نیست.

ما یک توانایی در درک و ارتباط با Idea موسیقی داریم (تحت هر شرایطی) و این ارتباط هیچ ربطی به موسیقی بازسازی شده نداره.

بحث صدا Audio یک فیلد مجزا از Musicality و مربوط به خودش هست با زبان خودش و با متدهای خودش که نباید آن را با Musicality قاطی کنیم.

نباید audio و سیستم صوتی بشه یک پیش نیاز برای لذت بردن از موسیقی و درک تفاوت منطقی و درست این دو مقوله باید یکی از مهمترین اهداف یک شنونده باشه.

اگر این تفاوت خوب درک بشه بعدش باید بگویم audio مقوله جالبی هست و بی ضرر.

از این به بعد من در مورد audio حرف میزنم فقط بعنوان یک فیلد کاملا جدا از بحث لذت بردن از موسیقی.

در کتاب Sound Quality در بحث ارتباط شنونده با صدا ما 6 سطح داریم که در 5 سطح اول ارتباط این دو مقوله هیچ ربطی به هم ندارند و فقط در مرحله ششم ربط پیدا میکنند.

از نگاه من ارتباط دو مقوله Audio با Musicality مثل ارتباط هوش یک انسان با مهارتش در بر زدن یک دست ورق هست.

من میدان یک صدای بازسازی شدا چگونه باید باشد و من با این باورم سیستم رو setup میکنم و لازم نیست با یک موزیسین مشورت کنید چون اون چیزی برای گفتن به شما نداره. لزومی نداره که سیستمی رو بدون هدف setup کنید .

سیستم من کاراکتر زیاد داره و صداش خیلی از اون صدایی که Audiophile ها بنام neutral تعریف میکنند فاصله داره. سیستم من neutral هست اما به معنایی دیگر و من بر روی این neutrality کار میکنم.

به عقیده من یک سیستم صوتی باید مثل یک فیلتر اکتیو باشه در تعامل با موسیقی که این فیلتر باید ابتدا موسیقی را بشناسد و بعد از آنالیز آن آنرا پخش کند، هم موسیقی و هم نتیجه آنالیز را و کاری کند که موسیقی ای که بشکل بد اجرا شده سانسور شود.

برعکس وقتی موسیقی خوب هست یعنی idea و اجرا خوب هستند باید به بهترین شکل آنرا پخش نماید .

با یک سیستم صوتی خوب شما به سختی میتوانید وقتی یک اجرای خوب میشنوید نفس بکشید و کاملا تحت تاثیر قرار میگیرید.

اگر idea خوب نباشد اما با بهترین کنسرت در بهترین سالن اجرا شود باز شما لذت نخواهید برد و خسته خواهید شد.

یک سیستم صوتی از المانهای زیادی تشکیل میشود که هیچ کدام آنها هنگام ایجاد تغییر در صدا از خود آگاهی ندارند اما یک طراح هنرمند باید به شکلی آن المان ها را در کنار هم قرار دهد که ما بیشترین ارتباط را با Idea موسیقی برقرار کنیم.

کسانی که صدای سیستم صوتی منو در خانه میشنوند باور نمیکنند این صدا همان صدای سیستم romy هست چون از اون neutrality که در ذهن دارند خیلی فاصله داره.

Comments are closed.