Subjective Audio Glossary & Audio Reviewing بخش دهم

Subjective Audio Glossary & Audio Reviewing بخش دهم

جمعه 14 آگوست 2009
/ / /

بنام خداوند بخشنده مهربان
امروز لازم دیدم در مورد آنچه یک شنونده در طول سالهای سال دقت در صدا و شاخص های شنیداری تجربه میکند بنویسم.
این مطلب قرار نبود نوشته بشه چون در بخش های قبلی همین موضوع Subjective Audio Glossary & Audio Reviewing به آن اشاره شده بود اما وقتی دیدم رومی از نگاه خودش به این موضوع پرداخته منم تصمیم گرفتم یک پست جدا برای این موضوع در نظر بگیرم و البته به سوالاتی هم پاسخ بدهم. این نوشته بخش دومی هم داره که پاسخ به مهندس پوینده عزیز هست و در پست بعدی من سعی میکنم نظرات مهندس رو نقد کنم و به پرسشهای پیش اومده پاسخ بدم.

هدفم از طرح این موضوع چند چیز است:
1-    چرا یک شنونده در طول زمان و بدست آوردن تجربیات بیشتر نظراتش کمی رادیکال تر و غیر معمول تر از بقیه آدمها میشه
2-    چرا اظهار نظرات آدم ها در مورد صدای یک سیستم یا کامپوننت گاهی تا 180 درجه فرق میکنه
3-    مهمتر از همه، چرا نباید هیچوقت تلاش کنیم تا نظراتمون رو با اصرار به دیگران بقبولانیم
4-    چرا بیشتر تحلیل گران درک عمیقی از صدا ندارند
5-    چرا نوع موسیقی (نه فقط ساختار) در ارزش گذاری یک صدا مهم هست
6-    چرا سیستم آکوستیکی شرط لازم برای یک صدای خوب هست
7-    چرا اظهار نظر در مورد یک کامپوننت کار راحتی نیست و شرایط خاصی رو می طلبه

من یک تقاضا دارم اونم اینه که خواننده ای که این مطلب رو میخونه باید بعد از خوندن این مطلب کمی به این موضوع فکر کنه و سعی کنه خودش رو نقد کنه. تنها راه حرکت به سمت جلو نقد خودمون هست و پذیرش اینکه ممکنه چیزهایی باشه که نمیدونیم و لازمه که یاد بگیرم.
تنها راهی که باعث میشه دیدگاه ها به هم نزدیک بشه و شخص قدمی به جلو برداره اینه که هر کسی این شجاعت رو داشته باشه که عمیق تر فکر کنه و خودش رو نقد کنه چون اگر کسی این قابلیت رو نداشته باشه، احتمال اینکه کس دیگری بتونه اون آدم رو تغییر بده و به جلو ببره محال ممکنه.
اینو نوشتم برای اینکه بگم من نه قصد تغییر نظرات کسی رو دارم و نه این امکان وجود داره که ما بتونیم نظرات کسی رو تغییر بدیم در حالی که خودش علاقه ای به نقد خودش نداره.
امیدوارم این ظرفیت و علاقه برای پذیرش نقد مخالفان در همه ما باشه تا با هم به سمت جلو حرکت کنیم.
نوشته زیر حاصل تجربیات خودم در طول مدتی است که با صدا سروکار داشتم و در مسیر پیش رویم آنچه دیدم را برای شما گزارش میکنم.
من طی این هفت هشت سالی که با صدا سروکار داشتم تست های خیلی زیادی در خانه خودم انجام دادم (نتیجه خیلی از این تست ها هنوز در دفاترم هست اما هیچوقت اونها رو وارد سایت نکردم) و سایت هم باعث آشنایی هایی شد که در نتیجه اونها من صدای سیستم بسیاری از دوستان رو در تهران شنیدم. گزارش خیلی از صداهایی که شنیدم رو در دفترم نوشتم اما بیشتر اون گزارشات در سایتم نیومد و فقط گزارش هایی درج شد که کیفیت دمو صدا امکان نوشتن تحلیل مفصل رو میداد.

تو همه این دمو ها میشد در مورد خیلی از کامپوننت ها نظرهایی داد اما من فقط جایی که مطمئن بودم نظرم رو در مورد کامپوننتی اعلام کردم چرا که دوست داشتم بشه روی نظراتم کاملا حساب کرد.
همه این تجربیات رو من بر اساس اهمیت اونها به چند دوره تقسیم کردم که معتقدم یک شنونده در طی مسیر گوش سپردن به صدا پنج مرحله رو طی میکنه. البته مرحله اول موقعیت یک شنونده مبتدی هست و چهار مرحله دیگر بر اساس عمق درک شنونده از صدا و رابطه آن با موسیقی دسته بندی میشه.
قبل از شرح این مراحل لازمه من یک مساله رو اینجا بنویسم اونم اینکه شمایی از های فای رو که بعدا بهش رجوع میکنم اینجا بکشم. به شکل زیر نگاه کنید :

figure

در شکل بالا رکورد یا مدیا همون CD ، DVD Audio و یا Master Tape ، Vinyl و نوار و … میتونه باشه که به دو بخش دیجیتال و آنالوگ تقسیم میشه.
کل بلایی که سر صدای سر صحنه از لحظه صدابرداری تا تبدیل به یک مدیا شدن میاد در این مدیا ذخیره میشه.
در بخش دوم سیستم الکترونیکی (شامل Player و Pre و Power و Crossover و کابلها) است که این مدیا رو میخونه و تقویت میکنه و به سیستم آکوستیکی تحویل میده.
در سیستم آکوستیکی سیگنال الکتریکی توسط درایورها در یک فضای آکوستیکی تبدیل به انرژی صوتی میشه.
سیستم آکوستیکی بطور کل شامل درایورهای بلندگو (مبدل انرژی الکتریکی به انرژی صوتی) و جعبه بلندگو و مکان بلندگو و شرایط آکوستیکی اتاق و البته مکان نشستن شنونده هست.

خب برمیگردم به موضوع مراحل یا Level  های شنیداری.
پنج Level به اختصار عبارتند از :

1)    Level Zero : Beginner Listener
2)    Level One : Macro Level includes L1A and L1B
3)    Level Two : Long Term Listening
4)    Level Three : Micro Level (Musical Level)
5)    Level Four : Re-creative Level

یک شنونده که تازه وارد دنیای صدا میشه در Level صفر جا میگیره. این شنونده خیلی درکی از شاخص های صدا نداره و صدا رو به صورت یک چیز درک میکنه و فقط این احساس رو داره که صداها با هم فرق دارند.
از لحظه ای که شنونده مبتدی شروع به دقت در تفاوت بین صداها میکنه کم کم  از Level صفر خارج میشه و به سمت Level بعدی حرکت میکنه . خیلی از کسانی که مدت زیادی است در این مقوله های فای هستند هنوز تو همون Level صفر به سر میبرند و نه درکی از شاخص های صدا دارند و نه حتی برخی از اونها تفاوت ها رو درست تشخیص میدهند. حتی خیلی از نوازندگان و آهنگسازان هم میتونند در همین Level صفر باشند و تمرکز مغز اونها بیشتر روی ساختار موسیقی هست و نه روی شاخص های صدا. البته از نگاه من یک نوازنده میتونه در Level های بالاتر هم قرار بگیره و به هر حال یک نوازنده حرفه ای قابلیت مغزش در درک صدا با یک Level صفر معمولی فرق داره و توانایی بیشتری داره تا این مسیر رو خیلی سریع تر طی کنه.

البته نوازندگان حرفه ای در مسیر خودشون که انتخاب ساز خوش صدا تر هست قابلیت های بالایی دارند و اونها گوش خیلی حساس تری از آدم های معمولی دارند و مساله اینه برای رفتن به Level های بالاتر اونها باید تمرکز مغزشون رو روی صدا قرار بدهند.

کلا مساله ادبیات های فای که از تغییر صدایی که سیستم های صوتی ایجاد میکنند بوجود میاد یک فضای خاص هست که نمیشه انتظار داشت یک نوازنده با اون فضا آشنا باشه و نوازندگان مغزشون در مسیری دیگر و با دیدی دیگر به صدا رشد میکنه که خیلی نمیشه اونها رو به فضای صدای سیستم ها مربوط کرد. هر مغزی روی چیز خاصی تمرکز داره و روی همون شاخص عمیق تر میشه و تفاوت های ریز تر رو میفهمه و چون تمرکز مغز نوازندگان با یک Audiophile تا حد زیادی فرق میکنه کلا هر کدوم اونها در دنیای خودشون قرار میگیرند و خیلی منطقی نیست ما قابلیت های اونها رو تو فضای خودمون نقد کنیم.

نظرم در مورد مهندسان صدا و کسانی که در استودیو ها کار میکنند هم اینه که درک اونها از صدا تا حدی وابسته به رفرنسشون از صدای زنده هست و معتقدم 90 در صد اونها بین Level صفر و Level یک هستند و اونهایی که در Level1 هستند بیشتر به شاخص های ماکرو صدا توجه دارند البته یکی مثل Douglas Sax هم پیدا میشه که واقعا درک درستی از صدا داره.
کاربران Level صفر سر از مفاهیم صدا مثل ریتم و بافت و اینها در نمی آورند و فقط حس میکنند صداها با هم فرق دارند. در این Level این اشخاص در بیشتر موارد دست به انتخاب های اشتباهی میزنند و در صورت داشتن پول زیاد میلیون ها تومن برای صدایی میدهند که ارزش چندانی ندارد و البته صدایی که میشنوند در اکثر اوقات بعد از یک ساعت باعث سردرد میشود. بیشتر Level صفری ها تنها راه بهتر کردن صدا را تعویض کامپوننت میدانند و بیشتر اونها تو دنیای شیرین عوض بدل کردن سریع کامپوننت ها دست و پا میزنند.
عدم تجربه و درک کم بسیاری از آنها از صدا باعث میشود آلت دست فروشنده ای شوند که به شکل های مختلف جیبشان را خالی میکند و تنها مرجع این کاربران حرف های خنده دار فروشندگان و ستاره های مجلات هست.
متاسفانه برخی از این کاربران در مواجهه با حرف های فروشندگان و مجلات و نظرات دیگران حتی یک سیستم درست ارزش گذاری هم ندارند و نمیتونند تشخیص بدهند ارزش حرفی که یک فروشنده به اونها میزنه در مقایسه با حرفی که یکی مثل جیم اسمیت میزنه چقدر هست و ممکنه یک فروشنده کاری کنه که کاربر فکر کنه جایگاه اون فروشنده و نظر اون فروشنده از نظرات یکی مثل جیم اسمیت هم بالاتره.
یکی از این فروشندگان برای فروش متراژ بیشتری از کابلهاش به خریداری میگفت کابلهای این برند رو کیلومتری تست میکنند و شما اگر متراژ بیشتری بگیرید مشکلی پیش نمیاد؟! من هم مطمئن بودم اون کاربر تو ذهنش نمیتونست درست تشخیص بده حرف من در مورد کوتاه بودن کابل درسته و یا حرف اون فروشنده.
مساله عدم ارزش گذاری درست هم یکی از مسائل مهمی است که یک کاربر در Level صفر باید بهش فکر کنه و سعی کنه بفهمه ارزش هر منبع اطلاعاتی چقدر هست.
پیشنهاد من به دوستانی که در Level های بالاتر هستند اینه اگر دوست داشتید اطلاعات باارزشی رو از تجربیاتتون به رایگان در اختیار کسی که در Level های پایین تر هست بگذارید اول مطمئن بشید اون آدم ارزش چیزی که شما دارید بهش میدید رو کاملا میفهمه. کسی که ارزش اون اطلاعات رو نمیفهمه و پیشنهاد شما رو با پیشنهاد یک فروشنده Level صفر یکی میکنه باعث میشه از کاری که کردید پشیمون بشید.
برخی از کاربران در این Level نه به انتخاب یک کابل مناسب اهمیت میدهند و نه اصلا به Tune و Tweak توجه دارند و نه معتقدند که آکوستیک روی صدا تاثیر دارد و فکر میکنند اگر پول بیشتری بدهند و بلندگوی 300 کیلویی رو با آمپ 200 کیلویی بر اساس آخرین پیشنهادات استریوفایل و Absolute Sound جمع کنند به صدای بهتری میرسند.
در این Level من ایرادی به کاربر نمیگیرم چون دلیلی نداره در دنیای ما همه درک عمیقی از صدا داشته باشند و من ایراد رو از سیستم بازار میگیرم که با سیاست هاش فقط دنبال پول بیشتر گرفتن هست. در این سیستم مجلات نقش کلیدی بر عهده دارند و فروشندگان با تحمیق کاربر سعی میکنند اونو در مسیری اشتباه به ته جهنم های فای بفرستند.

کلا بیشتر کاربران کم تجربه در Level صفر از صدای Impressive خوششون میاد که حالتی غیر طبیعی اما در ظاهر خوشایند داره و تولید کنندگان هم اکثرشون بر مبنای همین سلیقه محصولاتشون رو تولید میکنند و صدای خیلی از سیستم های گرانی که در بازار تولید میشه برای دقایق اولیه شنیدن خوشایند هست و نه در دراز مدت. فراموش نکنیم خیلی از طراحان سیستم های صوتی هم که ایده ال گرا هستند و سعی میکنند بهترین ها رو طراحی کنند در همون Level صفر و اکثر در Level یک جا میگیرند و خیلی راحت میشه با شنیدن صدای سیستم اونها فهمید درکشون از صدا در چه سطحی هست. بینشون آدم با شعور مثل Nelson Pass هم پیدا میشه که میدونه داره چکار میکنه اما عملا بخاطر جبر بازار آمپلی فایر 1000 واتی تولید میکنه اما در گوشه ای هم برای دل خودش مشغول پروژه first watt هست.
در سیستم بازار تاکید اصلی روی عبارت The Best هست و هر ماه یک The Best جدید کاربر رو وسوسه میکنه، یک دور باطل که فقط و فقط پول از کاربر میگیره و هیچ نتیجه ای نداره و همه انتقاد من از مجلات اینه که چرا به اعتماد کاربرانی که در این Level هستند پاسخ درستی نمیده. نه تنها صدای اکثر این سیستمها Impressive هست بلکه شکل و قیافه و وزن و اندازه و Specification این کامپوننت ها هم خیلی Exotic و Impressive هست. چه بازار احمقانه ای داریم …

متاسفانه Level صفری ها اکثرشون به این نوع محصولات در بازار علاقه مندند و بقول آقای راد که میگفت بعضی از این مشتریان برای خرید به ارتفاع پنل توجه میکنند و ما پنل دراز تر ها رو بهتر میفروشیم؟!
مطمئن باشید تحلیل گران مجلات استریوفایل و بقیه کاملا میدونند کسانی که این مجلات رو میخونند و بر اساس پیشنهادات اونها سیستم ارتقا میدهند تو همون Level صفر هستند و به جای کمک به اونها سعی میکنند به گردش بازار کمک کنند.
در بین کاربران Level صفر کسانی هم هستند که هوشمندانه تر عمل میکنند و خیلی زود میفهمند که این دور بی پایان فایده ای نداره و سعی میکنند بجای باور مجلات مسیر دیگری رو در پیش بگیرند.
های فای در 99 درصد مواردی که من دیدم نتیجه قابل قبولی برای کاربران Level صفر نداشته و توصیه من به این کاربران اینه که تا زمانی که نمیدونند مسیر درست کدومه دست نگه دارند و پول و انرژی هاشون رو بیهوده مصرف نکنند.
اما یک شنونده پیگیر که دوست داره بیشتر از دنیای صدا سردربیاره تست هاشو شروع میکنه و در دفترش تجربه هاشو ثبت میکنه و در ضمن نگاهی هم به تحلیل های دیگران میندازه. در این فرایند کم کم از روی تفاوت ها صدا در ذهنش به چند شاخص تجزیه میشه و کم کم یک مختصاتی رو برای صدا در ذهنش ترسیم میکنه.
با مقایسه تفاوت هایی که درک کرده با تحلیل هایی که در مورد اون کامپوننت نوشته شده کم کم میفهمه اسم شاخصی که درکش کرده چه معادلی در ادبیات های فای داره. مثلا با شنیدن صدای کابل کارداس مفهوم Fullness رو میفهمه و با شنیدن صدای Quad مفهوم Wholeness رو و یا با مقایسه NAD با Denon مفهوم Warmness رو در صدا متوجه میشه. هر تجربه ای از صدا به گسترش درک مفاهیم بیشتری از صدا می انجامد و به مرور با تست ها و صدا شنیدن ها شنونده یک زبان مشترک با تحلیل گران پیدا میکند.
تجزیه صدا به شاخص های اون و درک این شاخص ها کمک میکنه یک شنونده کم کم بتونه در مورد یک صدا حرف بزنه و صدا رو با شاخص هایی که فهمیده شرح بده.
کسی که بتونه تحلیل بنویسه از Level صفر به Level یک میرسه و از نگاه من غیر از تلاش و تست های زیاد کمی هم استعداد لازمه تا کاربر به این Level مهاجرت کنه.
90 درصد تحلیلگران در این Level حضور دارند و اونها با توصیف صدا باعث میشوند کسانی که در Level صفر هستند رو مجذوب خودشون کنند و این حس رو در Level صفری ها بوجود بیارند که میتونند به نوشته های تحلیل گر اعتماد کنند.
بیشتر این Level صفری ها چون خودشون درکی از شاخص های صدا ندارند این اعتماد به نفس رو هم ندارند که این تحلیل گران رو زیر سوال ببرند و همیشه از مجلات تو ذهنشون یک چیز معتبر و از تحلیل گران آدم های متخصصی میسازند.
اونها هم با اعتمادی که Level صفری ها بهشون دارند تا حد ممکن از این فرصت استفاده میکنند و ترتیب کاربر رو میدهند.
من Level یک رو به دو بخش L1A و L1B تقسیم میکنم و بخش L1A رو هم براش درجاتی قائلم و معتقدم همه کسانی که در L1A جای میگیرند به یک اندازه از صدا نمیفهمند.
در L1A ما به نسبتی شاخص های صدا رو درک میکنیم و در L1B ما این توانایی رو داریم که بتونیم صدا رو بقول معروف Debug کنیم.
در L1A ما یک مختصاتی از صدا در ذهنمون داریم اما در L1B ما یک آرشیو از مقیاس تاثیر هر نوع تغییر داریم که بهمون کمک میکنه وقتی به صدایی گوش میدیم بفهمیم ایراد صدا به کدوم بخش برمیگرده.
اینکه کسی بتونه تشخیص بده ایراد صدا به کجا برمیگرده باید اول تجربه لازم رو در L1A بدست آورده باشه و بعد در L1B به مهارت برسه.
مفهوم اینکه کسی بتونه صدا رو اشکال یابی کنه و بفهمه اشکال از کجاست در Level های بالاتر هم میتونه وجود داشته باشه اما شروعش از انتهای L1A هست.
من یک مفهوم ماکرو و یک مفهوم میکرو تعریف میکنم به این معنی که وقتی شنونده ای وارد Level یک میشه و شروع به درک شاخص های صدا میکنه پارامترهایی رو زودتر میفهمه و دامنه لغاتی که از صدا درک میکنه یک مسیری رو طی میکنه. مثلا یک شنونده اولین چیزهایی که براش قابل درک هست مفهوم فرکانسهای بالا و Mid  و Bass هست و خیلی از آدم های معمولی هم در مورد باس یک سیستم اظهار نظر میکنند و این دلیلش اینه مفهوم باس یا mid خیلی زودتر درک میشه تا مفهومی مثل ریتم یا Texture .
مفاهیمی که زودتر درک میشوند رو من مفاهیم ماکرو اسم گذاری میکنم و مفاهیمی که دیرتر درک میشوند و برای فهمیدن شون نیاز به درک عمیق تری از صدا هست رو من مفاهیم میکرو نام گذاری میکنم و هر مفهومی در نسبتی میان ماکرو و میکرو قرار میگیرد.
اینکه گفتم L1A هم درجاتی دارد به این برمیگردد که همه تحلیل گران به یک اندازه از صدا نمیفهمند و یکی ممکنه کل درکش از صدا به پارامترهای ماکرو محدود شود اما ممکنه تحلیل گری هم مفاهیم عمیق تری رو درک کنه که دیگران اونرو درک نکردند.
اولین بار آقای مارتین کالمز مفهوم ریتم رو توضیح داد (http://www.hificritic.com/downloads/Archive_A7.pdf) و مسلما تحلیل های کالمز بخاطر تجربه و درک بالایی که از صدا دارند هیچوقت با نوشته های یکی مثل wes Philips یکی نیست چون درک این دو از صدا متفاوت است. یک تحلیل گر خوب میتونه چیزهای جالبی رو به ما یاد بده اما بیشتر اونها فقط توصیفی از صدا ارائه میکنند و نه یک تحلیل عمیق و کلی با به به چه چه کردن بفکر تبلیغات هستند.
مساله دیگری که هست اینه که درک برخی از شاخص های صدا وابسته به میزان اطلاعاتی هست که سیستم میتونه بده. با یک ضبط ساده سونی نمیشه مفهوم Ambience رو فهمید و اگر بخواهیم مفاهیمی از این دست رو درک کنیم باید صداهای دقیق تری رو در شرایط مناسبی بشنویم و شانسی که من آوردم این بود که این سایت باعث شد خیلی جاها صداهایی بشنوم که حداقل خودم هیچوقت امکان خرید اون سیستم ها رو نداشتم. یک سیستم ای مثل Audio Note میتونه به شما بفهمونه معنی Communicative بودن و Emotional بودن در صدا چیه و شما تا این صدا رو نشنوید نمیتونید این شاخص رو درک کنید.
در L1B یک شنونده علاوه بر درک شاخص ها میاد به یک چیز دیگه توجه میکنه اونم اینه که دقت میکنه ببینه مثلا آمپلی فایرها با چه برداری صدا رو تغییر میدهند و یا بلندگو ها به چه شکلی صدا رو تغییر میدهند و با درک نوع تغییر صدا و مقیاس تغییر در هر یک از شاخص ها برای خودشون یک آرشیوی میسازند که در اون آرشیو میزان تاثیر هر نوع کامپوننتی بر شاخص های صدا مشخص هست و با کمک این تجربیات وقتی صدایی میشنوند میتونند بگویند اشکال صدا از کجاها میتونه باشه.
گذاشتن تشخیص روی اینکه اشکال صدا از کجاست کار راحتی نیست و هم تجربه بالایی میخواد و هم حافظه خوبی و خیلی کم هستند کسانی که در L1B به مهارت میرسند. تا کسی یه این مرحله نرسه وقتی خطایی در یک صدا میشنوه نمیتونه به درستی تشخیص بده این خطا به چه نسبتی و از کدوم بخش یا کامپوننت ناشی میشه.
کسی که به L1B میرسه تا حدی میتونه خودش سیستم اش رو Setup کنه و تا حدی هم ممکنه موفق بشه به صدای خوبی برسه.
در Level یک شنونده خیلی نظرات رادیکالی در مورد صداها نداره و این احساس هست که همه صداها برای خودشون خصوصیاتی دارند و در شاخص هایی خوب و در شاخص هایی هم خوب نیستند و کلا یک نگاه همه رنگ ها خوبند داره.
در این Level شنونده به خود صدا و شاخص هاش توجه داره و متوجه میشه با هر نوع موسیقی انگار یک سیستم خاص بهتر جواب میده و کلا دریافت اش از صدا وابسته به تاثیر کوتاه مدت صدا بر خودش هست.
ممکنه یک شنونده در این Level به خیلی از Tweak ها و Tune ها توجه کنه و حتی گاهی به فکرش برسه چند تا دیفیوزر هم بچسبونه به دیوار و یا خیلی هم این احساس بهش دست بده که دیگه چقدر از صدا میفهمه و میتونه برای دیگران نظراتش رو بیان کنه اما کم کم به مرور زمان احساس میکنه این تنوع صداها و این نظراتی که در مورد صدا هایی در کوتاه مدت شنیده داده شاید خیلی نتونسته کمکش کنه که در دراز مدت با صدا کنار بیاد.
در این Level هم هنوز تاثیر سیستم آکوستیک میتونه از نگاه تحلیلگر پوشیده بمونه و شاخص هایی در صدا باشه که درکش در دوره کوتاه مدت شنیدن ممکن نباشه. در این Level شنونده بیشترین توجه اش به سیستم صوتی (Electronic Audio System) و تا حدی به رکورد هست.
Level یکی ها هنوز به تاثیر صدا بر حس شنیداری در دراز مدت توجه ندارند و خیلی از اونها با شنیدن یک صدای Impressive خیلی خوشحال میشن اما برخی هاشون کمی جلوتر میروند و کم کم به طبیعی تر بودن صدا بیشتر توجه میکنند تا Impressive بودن. بی ارزش بودن خیلی از تحلیل هایی که مجلات میکنند هم با درک Level های بالاتر مشخص میشه و برای همینه من تاکید زیادی دارم روی اینکه نمیشه روی حرف خیلی از این تحلیل گران حساب باز کرد.
کم کم بعد مدتی شنونده در این Level میفهمه انگار همه شاخص های صدا اهمیتشون یکی نیست و خیلی از صداهایی که شنیده و در ابتدا خوب بودند در درازمدت خیلی خوب نیستند و این سوال رو در ذهنش مطرح میکنه که آیا باید یک سیستم ارزش گذاری دیگری برای صدا غیر از میزان خوب بودن شاخص های صدا مانند ریتم و Image و … تعریف کنه.
گاهی به خودش میگه چرا این سیستمی که من در خونه دارم و میلیون ها تومن براش پول دادم و همه شاخص هاش هم Ok هست اما من تو ماشینم با اون ضبط معمولیش بیشتر دوست دارم موسیقی گوش کنم با اینکه صدا تو ماشین اصلا پارامترهای خوبی نداره.
کسی که پاسخی برای این پرسش پیدا کنه به Level دوم قدم میگذاره. شنونده به خودش میگه اگر هدف از یک صدای خوب شنیدن بیشتر موسیقی هست پس بجای اینکه من بیام در مورد شاخص های صدا مانند Timing و Transparency و … حرف بزنم ببینم چه صدایی میتونه کمکم کنه که در درازمدت به موسیقی گوش بدم.
الان دیگه مهم نیست یک سیستم soundstage بزرگی داشته باشه و یا خیلی ماکرو داینامیک خوبی داشته باشه، چیزی که مهمه اینه که هرجور میخواد باشه اما اجازه بده من تو روز بدون مشکل هرچقدر دلم خواست به موسیقی گوش کنم.
در این مرحله کم کم شنونده سعی میکنه رابطه ای بین شاخص های صدا و یا ترکیبی از اونها با حس شنیداریش پیدا کنه و میاد ببینه صدا باید چه نوع مشخصه ای داشته باشه که بتونه در درازمدت بدون توجه به صدا به موسیقی گوش کنه.
در این مرحله شنونده متوجه میشه شاخص هایی در صدا هست که در کوتاه مدت درک نمیشه و درک اونها نیاز به شنیدن طولانی مدت داره و تاثیر اونها بر مغز خیلی مهم هست.
اگر شانس بیاره و مثل من تو خونه آرمن صدا بشنوه میفهمه آکوستیک سیستم چقدر مهم هست و بدون اون شنیدن در درازمدت خیلی خوشایند نیست و آکوستیک سیستم خوب میشه شرط لازم برای مسیر های فای.
به این نتیجه میرسه 300 میلیون تومن پول دادن برای سیستم درسته در صدا تغییر ایجاد میکنه اما این تغییر برای حس شنیداری در درازمدت ارزش چندانی نداره.
این شنونده دیگه از اون دور باطل میاد بیرون و ممکنه اگر امکان آکوستیک سیستم خوب براش نباشه به همون رادیو لامپی یا ضبط ساده بسنده کنه.
از Level 2 به بعد شنونده دیگه بجای شاخص های صدا، حس شنیداریش رو مورد دقت و بررسی قرار میده اون هم در درازمدت و سعی در برقرار کردن ارتباطی بین شاخص های صدا با حس شنیداریش داره.
نظرات این آدم کمی رادیکال تر میشه و تفاوت نگاهش با Level یک وLevel صفر باعث میشه خیلی زبان مشترکی نداشته باشند.
از Level دو به بعد چون شنونده دنبال موسیقی گوش کردن هست با انتخاب یک سیستمی که بهش اجازه زیاد شنیدن رو میده طبیعتا به سمت موسیقی هایی میره که در اونها مفاهیم عمیق تری قابل بیان هست و کم کم انتخاب موسیقی اش هم عوض میشه. البته این اتفاق در این Level نمیفته و ممکنه کسی حتی در Level صفر درکش از موسیقی خیلی بالا باشه اما منظور من اینه از Level 2 به بالا درک از موسیقی وLevel های بالاتر درک زیبایی هم مهم میشه.
هر نوع موسیقی یک پتانسیلی برای ارتباط با لایه های عمیق تری از ناخوداگاه ما داره و تاثیر همه موسیقی ها بر ما به یک شکل و به یک اندازه نیست.
یک اثر مثل آهنگ “خوشگلا باید برقصند” تاثیری سطحی بر مخاطبش داره اما اثری مانند بیداد شجریان تاثیری عمیق و به نوعی متفاوت داره که درک زیبایی اون اثر در Level های بالاتر ناخوداگاه ذهن ما اتفاق میفته و برای همینه برای درک قابلیت یک سیستم در تاثیر گذاری صداش در Level های بالاتر ناخودآگاه، نیاز به موسیقی غنی تری داریم.
شنونده بعد از برآورده شدن شرط لازم کم کم به این فکر میکنه که ببینه آیا ممکنه صدا رو طوری تغییر بده که وقتی قراره به موسیقی مورد علاقه اش گوش کنه اون موسیقی تاثیر بیشتری بر ناخوداگاهش بگذاره و بعد از شنیدن احساس بهتری داشته باشه.
این Level که شماره 3 هست میشه مرحله Musical و در این Level بر اساس نوع موسیقی که میشنویم (که البته غنی تر از موسیقی های معمول هست) سعی میکنیم به صدایی برسیم که نه تنها در درازمدت قابل شنیدن هست بلکه تاثیرش بر روی حس شنیداری در درازمدت بهتر از دیگر صداهاست.
در این مرحله طبیعتا نظرات شنونده در Level 3 رادیکال تر و تفاوت دیدگاهش ممکنه با Level صفر رو Level یک خیلی زیاد بشه. کسی که تو Level 3 هست نمیتونه Level یک رو یا Level صفر رو با نظراتش همراه کنه و کلا این Level ها نمیتونند با اصرار و تاکید نظراتشون رو با هم یکی کنند چون از پایه با هم تفاوت جایگاه دارند.
در Level بعدی که Level 4 هست بنده تجربه ای ندارم و رومی باعث شد کمی در موردش بیشتر فکر کنم و چیزی در موردش بنویسم.
بنظر من در این Level شنونده به سمت سادگی صدا میره تا فعالیت بخش هایی از خودآگاه مغزش رو که با صدا در ارتباطه غیر فعال کنه و همه تمرکزش روی بازسازی موسیقی به شکلی که دوست داره در ذهنش باشه. بنظر شما چطور بتهوون حتی بعد از ناشنوا شدن بازهم سمفونی نوشت؟!

مغز ما چیز عجیبی هست، انگار همه چیز در ما معنی می یابد …

لازمه six Level Listening رومی رو بخونید (http://www.goodsoundclub.com/Forums/ShowPost.aspx?postID=50#50).

5 Comments