آلبوم دل مجنون از استاد شجریان

آلبوم دل مجنون از استاد شجریان

دوشنبه 8 مارس 2010
/ / /

12103511.jpg

این آلبوم خیلی وقته اومده و فکر میکنم همه دوستداران موسیقی سنتی این آلبوم رو شنیده باشند، این آلبوم در دستگاه بیات زند و افشاری اجرا شده و میدونید که من عاشق بیات زند هستم،  فقط باید اضافه کنم کسانی که به ادبیات عرفانی ایران علاقه مندند بهترین گزیده ها رو از بین اشعار عرفانی تو این البوم میشنوند، این اشعار واقعا زیباست.

من سی دی این آلبوم رو پیشنهاد نمیکنم چون رکوردهای سی دی استاد کیفیت ناجوری رو داره. این آلبوم آخریش که “آه باران” اسم داره شاید بدترین رکوردی باشه که تو کل دنیا میشه پیدا کرد. قبلا سه تا آلبوم ای که تو امریکا اجرا شده بود که دل مجنون یکی از اونها بود تو یک پک بود که سه تا نوار رو در خودش جا میداد. اون چیز خوبیه اگر داشته باشید. اشعار زیر رو از سایت شجریانی ها گرفتم :

۱) شعر: سعدی

ای پیک خجسته که داری نشان دوست
با ما بگو به‌جز سخن دل‌نشان دوست
درآمد بیات‌ترک، جمله‌ی اول

حال از دهان دوست شنیدن چه خوش بود
یا از دهان آن که شنید از دهان دوست
درآمد بیات‌ترک، جمله‌ی دوم

ای یار آشنا، عَلَم کاروان کجاست؟!
تا سر نهیم بر قدم ساربان دوست
گشایش

دردا و حسرتا که عنانم ز دست رفت
دستم نمی‌رسد که بگیرم عنان دوست
اَبول

رنجور عشق دوست چنانم که هرکه دید
رحمت کند، مگر دل نامهربان دوست
فیلی

گر دوست بنده را بکشد یا بپرود
تسلیم از آن بنده و فرمان از آن دوست
دلکش

بی‌حسرت از جهان نرود هیچ‌کس به درد
الّا شهید عشق به تیر از کمان دوست

قرچه

دردا و حسرتا! که عنانم ز دست رفت
دستم نمی‌رسد که بگیرم عنان دوست
قرچه، رضوی، فرود به دلکش و برگشت به بیات‌ترک

بعد از تو هیچ در دل سعدی گذر نکرد
وان کیست در جهان که بگیرد مکان دوست
درآمد بیات‌ترک

۲) شعر: حافظ

۱. نـفـس بـرآمد و کام از تو برنمـــی‌آید
فغان که بخت من از خواب درنمی‌آید
[درآمد افشاری]

صبا به چشم من انداخت خاکی از کویش
کــه آب زنـدگـــــی‌ام درنــظـــر نـمـی‌آیـد
جامه‌داران

مگر به روی دلارای یار ما ور نی
به هیچ وجه دگر کـار بـرنـمی‌آید
حصار

مقیم زلف تو شد دل که خوش سودای دید
وز آن غـــریـــب بـــــلاکــش خبر نمـــی‌آید
عراق

بسم حکایت دل هست با نسیم سحر
ولی به بخت من امشـب سحر نمی‌آید
عراق

در این خیال به سر شد زمان عمر و هنوز
بــلای زلــف سیاهت به ســـر نـــمـی‌آید

سپهر پرده‌ی اصفهان

ز بس که شد دل حافظ رمیده از همه کس
کنون ز حـــلــــــــقــه‌ی زلف به در نمی‌آید
جامه‌دران

۳) شعر: مولانا

بشنو از نی چون حکایت می‌کند
وز جدایی‌ها شکایــــــت می‌کند
مثنوی

که‌از نیستان تا مرا ببریده‌اند
از نـفیرم مرد و زن نالیده‌انـد
مثنوی

سینه خواهم شرحه‌شرحه از فراق
تا بگــویـــم شـــرح درد اشـتـیــــاق
مثنوی

هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش
بازجـــویـــد روزگار وصـــل خــــــویـش
مثنوی

من به هر جمعیتی نالان شــــدم
جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم
مثنوی

هرکسی از ظنّ خود شد یار من
از درون مــن نـجـست احوال من
مثنوی

سرّ من از ناله‌ی مـــــن دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست
مثنوی

نی حریف هرکه از یاری برید
پرده‌هایش پرده‌های ما درید
مثنوی

نی حدیث راه پرخون مــــــی‌کند
قصه‌های عشق مجنون می‌کند
مثنوی

با لب دمساز خود گر جـفـتـمـی

هم‌چو نی من گفتنی‌ها گفتنی

مثنوی

چون که گل رفت و گلستان درگذشت
نشنوی زان پس ز بلبل سرگذشـــت
مثنوی

اشعار تصنیف‌ها

تصنیف “صنما”
آهنگ: محمدرضا شجریان
غزل: مولانا
صــنـــمـــا جفا رها کن
کــــَرَم ایــن روا نـــدارد
بــنـگـر بـه‌سـوی دردی
کـه ز کــَـس دوا نـــدارد
ز صـبـا هـمـی رسیدم
خـبری که مـی‌پـریــدم
ز غـمـت کـنون دل مـن
خـــبــر از صــبا نـــدارد
ز فـلـک فـتـاد طـشـتم
به محیط، غرقه گشتم
به درون بـحـر جـــــز تو
دلــــــم آشــنــا نــدارد
هــمه عمر اینچنین دم
نَبنده‌ســت شاد و خرم
به حق وفـــــــای یـاری
که ز کس وفــــــا نـدارد
برویم مست امــشــب
بـه وثـاق آن شکر لــب
چــه ز جـامه کن گـریزد
چو کـسـی قـبـا نــدارد

تصنیف “دل مجنون”
آهنگ: محمدرضا شجریان
غزل: مولانا

در دل و جـــان خـانه کردی عاقبت
هـــر دو را ویــرانـه کـردی عاقبت
آمــدی کـاتـش در ایـن عـالم زنی
وانــشــگــتی تا نکردی تو عاقبت
ای ز عشقت عالمی ویران شـده
قـصـد ایـن ویـرانـه کـردی عـاقبت
ای دل مـجـنـون و از مـجـنـون بـتر
مــردی مـردانـه کردی عاقــــبــت
عشق را بی‌خویش بردی در حرم
عــقــــل را بــیـگانه کردی عاقبت
شــمـــع عـــالـم بود عقل چاره‌گر
شــمـــع را پـروانـه کـردی عاقبت
مـــن تــو را مشغول می‌کردم دلا
یــــاد آن افــسـانـه کـردی عاقبت

تصنیف “یعنی چه”
آهنگ: مهرتاش و محمدرضا شجریان
غزل: حافظ

نـــاگـــهــان پرده برانداخـته‌ای یعنی چه؟
مست از خانه برون تاخـته‌ای یعنی چــه؟
زلف در دست صبا، گوـش به فرمان رقـیب
این‌همه با همه در سـاخته‌ای یعنی چه؟
شاه خوبانی و منظـور گدایان شـــــده‌ای
قدر این مرتبه نشـناخته‌ای یعنی چــــه؟
سخنت رمز دهـان گفت و کمر سرِّ مــیان
وز مـیـــان، تیـغ به ما آخته‌ای یعنی چـه؟
زلف در دسـت صبا، گوش به فرمان رقیب
این همه با همه در ساخته‌ای یعنی چه؟

2 Comments