ساقی

ساقی

دوشنبه 28 می 2012
/ / /
Comments Closed

چون ساقی عاشقان تو باشی

پس باقی عمر ما و مستی

گاهی آدمی تو زندگیش معجزه رو تجربه میکنه (البته شایدم تجربه نکنه من نمیدونم) ، این جور مواقع معتقد میشه یک طرف سومی هست که نمیبینیش و قبلا هم نبوده اما انگار الان امضاش زیر اون اتفاقی که افتاده هست.

منظورم از اعتقاد یک چیز صرفا ذهنی نیست بلکه یک باور عمیق هست. خیلی اوقات یا بهتر بگم 99 درصد مواقع زندگی بر مدار معمول اش می چرخه که میشه با نگاهی علمی بفهمیم منطقش رو اما گاهی فقط گاهی اتفاقاتی میفته که فراتر از شکل معمول هست.

وقتی همیشه زندگی بر مداری میچرخه دیگه اعتقاد به خدا و مذهب یه چیز زائده و همونجوری که میبینیم هر چی ادمها جلوتر میروند و متمدن تر میشن از خرافات و چیزای نا معقول فاصله میگیرند و به علم ایمان میارند.

منم هیچ اصراری نمیبینم که بخواهیم یک چیز اضافه مثل مفهوم خدا یا مذهب رو وارد زندگی کنیم اما من به شخصه تجربیاتی داشتم که واقعا تو زندگی تکونم داد.

معجزه برای من خبر از حضور کسی میده که نمیبینمش اما انگار وجود داره.

این لحظات رو دوست دارم وقتی حس میکنم کسی هست که داره یه کارایی میکنه. اسمش رو هر چی خواستید بگذارید اما بنظرم کارکار همون ساقی عاشقان در نوشته های مولاناست.

Comments are closed.