آنچه باید بدانید Basic Information

Micro Linearity vs Macro Linearity بخش یازدهم

دوشنبه 3 سپتامبر 2012
/ / /

بهتر دیدم جدا جدا در مورد برندها بنویسم با گذاشتن عکسهاشون.

الان میرم سراغ Accuphase :

پاسخ آمپلی فایر های آکوفیض خوب نیست ، ببینید :

M 2000 Amplifier

دلیلش واضح هست کلاس A/B با فیدبک بالا :

همه آمپلی فایر های پرتوان تنها با فیدبک منفی و مد کلاس A/B میتونند چنین توانی بدهند و من تو تمام آمپلی فایر های بالای 100 وات فقط ASR رو پیشنهاد میکنم. البته Lamm هیبرید هم که تو ایران نیست میتونه گزینه خوبی باشه.

با افزایش توان المان پایه یعنی ترانزیستور و لامپ افزایش دیستورشن خواهد داشت (البته اوپ امپ و آی سی های مجتمع رو المان پایه در نظر نمیگیریم) و سیستمی با افزایش توان کاهش دیستورشن داره که یا فیدبک منفی بالایی داره یا بایاسش کلاس بی هست.

باید گشت دنبال بلندگوی با حساسیت بالا ، از من میپرسید آمپلی فایر بالای 100 وات یعنی مسیر اشتباه حالا چه برندش سولوشن باشه چه دارتزیل چه اف ام آکوستیک چه گولد موند چه بولدر چه هالکرو و … همه اینها رو که ببینید با افزایش توان دیستورشنشون بجای زیاد شدن کم میشه.

بریم سراغ دارتزیل dartzeel که برند خیلی خوبیه اما آخرین محصول 450 واتیش اگر چه میتونه در ظاهر تا حدی رقیب ASR باشه اما باز از دید من پاسخ خوبی نداره.

darTZeel NHB-108 Model One power amplifier

darTZeel NHB-18NS preamplifier

darTZeel CTH-8550 integrated amplifier

darTZeel NHB-458 monoblock amplifier

این سه تای بالا مربوط به کم توان های دارتزیل بودند که خوب بود اما این پائینی مربوط به 450 واتی میشه که خوب نیست.

خوش بگذره

Read More

درجه اهمیت

پنج‌شنبه 5 ژانویه 2012
/ / /
Comments Closed

من یادمه تو کتاب تاریخ تمدن ویلدورانت خوندم سقراط جمله ای گفته در مورد اینکه گاهی دیدن مقداری خون ریخته از یک انسان اونقدر ما رو ناراحت میکنه که شنیدن قتل عام شدن مردم یک شهر اون تاثیر رو در نداره.

این مثال رو زدم که بگم ذهن ما آدمها حتی بعد از بلوغ کامل هم نسبت به مسائل بیرون غیر خطی عمل میکنه. این غیر خطی بودن بسته به خود شخص متغییره و همه ما این جمله مشهور “از در دروازه رد نمیشه اما از سوراخ سوزن رد میشه رو شنیدیم”.

کسانی که روانشناسی فروش رو خوب میدونند تا حدی از این موضوع باخبرند که ذهن آدمها منطقی کاملا خطی نداره و هدف من از نوشتن در مورد این موضوع اینه که بگم اگر خودمون بخواهیم میتونیم این غیر خطی بودن رو کم کنیم و نتیجه بهتری بگیریم.

وقتی خوب در مورد موضوعات تامل کنیم بهتر میتونیم میزان ارزش اونها رو بسنجیم و وقتی خوب تونستیم ارزش گذاری کنیم طبیعتا انرژی هامون رو صرف مهم ها میکنیم.

مثلا اگر یکی سر یک کرایه تاکسی با طرف دعواش بشه و اعصاب خودشو خورد کنه ممکنه تو همون روز چیزی رو با قیمت 100 برابر مبلغ کرایه تاکسی بخره اما یک کلمه هم از فروشنده تخفیف نخواد .

دلیل این موضوع اینه که طرف میزان اهمیت رو خوب تو ذهنش ارزش گذاری نکرده که از یک واحد ضرر نمیگذره اما از 100 واحد ضرر براحتی میگذره.

این مثال ها رو میشه به خیلی چیزهای دیگه در زندگی تعمیم داد. مثلا خیام میگه نشستید بحث میکنید دنیا قدیم بوده یا محدث اما وقتی من قراره بمیرم چه فایده که دنیا چه جوری بوده.

حرف من اینه کسی که ذهنش تو همه موضوعات زندگی بتونه خطی و درست ارزش گذاری کنه در اولین قدم ارزش واقعی هر چیز رو میفهمه و در نتیجه اولویت کارشو روی مهم ترین ها متمرکز میکنه.

تو مدیریت هم همیشه این اصل هست که با ارزش ترین چیز زمان هست و یک مدیر باید بیشترین استفاده مفید رو از زمان ببره و نه اینکه وقتش صرف کلی چیزهای کم اهمیت بشه.

های فای هم موضوعی هست که از این دید میشه بهش نگاه کرد که هر بخشش چقدر ارزش توجه و مطالعه و تلاش داره. اگر وقت شما همش صرف چیزهای کم اهمیت در های فای بشه با دادن وقت و انرژی زیاد نتیجه خیلی خوب نخواهد بود.

اگر نتیجه گرا باشید مثل من شاید روزی به این باور برسید که آکوستیک و مکان بلندگو اونقدر مهم هست که باید بیشترین وقت رو بهش اختصاص بدید.

یکی از ایراداتی که من به مجلات میگیرم همینه که این غیر خطی بودن رو بیشتر به مخاطب القا میکنند و بیشتر خواننده ها فکر میکنند boulder 1500 واتی بخرند خیلی مهم تره تا رسیدن به آکوستیک.

رومی جمله ای داره که میگه سیستم خیلی ارزون تو DPOLS صداش 100 برابر بهتر از سیستم 250000 دلاری در اتاق معمولیه.

این رو من باور دارم چون یکبار چنین تجربه ای داشتم.

بنظر من 100 سال وقت برای تیون گذاشتن و بهترین ست آئودیو دنیا رو خریدن شما رو تا 10 درصد برده جلو و 90 درصد باقیمونده آکوستیک سیستم هست.

خوش بگذرونید که عمر ما واقعا کوتاهه و مسائل کم اهمیت تعدادشون خیلی زیاد

Read More

شکل و محتوا بخش دوم ، Sound & Music ، Body & Soul

یکشنبه 11 سپتامبر 2011
/ / /
Comments Closed

موسیقی قبلا هم گفتم میتونه از این منظر مورد توجه قرار بگیره که ما صدا رو جسم و موسیقی رو روح اون فرض کنیم.

همیشه درک انسان از یک پدیده مانند موسیقی مسیری رو بین جسم اون که میشه صدا تا روح اون که میشه موسیقی طی میکنه. رومی هم با نوشتن در مورد 7 Level شنیداری سعی کرده خیلی خوب این موضوع رو بسط بده.

من معتقدم ارتباط چیزی در درون ماست ، مثلا من به موضوع عشق که فکر میکردم به این نتیجه رسیدم عشق چیزی در درون ماست اما اون معشوق بیرونی فقط این فرصت رو ایجاد میکنه که در ما اتفاقاتی درونی بیفته.

بقول خارجی ها معشوق فقط تریگر هست که تلنگری است تا کل این فرایند در وجود ما شکل بگیره. موسیقی هم بنظر من وقتی درک میشه معنی اش این نیست یک فرایند جدید ایجاد میکنه و من بیشتر احساسم اینه یک فرایندی رو در ما ایجاد میکنه که بیشتر شبیه یادآوری هست تا حس یک چیز جدید. انگار همه چیز در وجود ما از قبل بوده و موسیقی مثل یک تریگر اونو برای ما یادآوری میکنه و اونو دوباره در ما شکل میده.

راهی که تو 7 سطح شنیداری از نگاه رومی طی میشه نوعی فرایند رو در ما بیان میکنه که نشون میده یک موسیقی تا چه سطحی میتونه مارو به اعماق ببره و هرچقدر یک موسیقی غنی تر باشه توان ایجاد فرایند بالاتری رو در وجود ما خواهد داشت.

جسم از روح جدا نیست و برای درک تاثیر یک موسیقی بر شنونده باید به خودمون برگردیم و ببینیم اون صدا که میشه جسم موسیقی تا چه حد قابلیت بهتر کردن اون فرایند درونی رو داره و آیا در سطح های بالاتر ارزشش رو تا چه حدی میتونه حفظ کنه.

تو زیبایی شناسی بابک احمدی فیلسوفی میگه تاثیر شکل بر مخاطب مانند پیش نوازش در یک رابطه جنسی هست که درسته پیش نوازش ناکامل و ناقص هست اما برای رسیدن به سطح بالای یک رابطه کامل این پیش نوازش شرط اولیه هست. بنظر من صدای خوب تا حد زیادی همین حالت پیش نوازش رو برای مخاطب داره و با یک موسیقی غنی اصولا اهمیت خود صدا در سطوح بالاتر درک کمتر میشه.

موسیقی هایی که عمقی ندارند و تو همین سطوح پایین درک میشن بیشتر محتاج ایجاد افکت و ایمپرشن توسط صدا هستند مثل موسیقی هایی که تاپ و توپ زیاد میدن.

همه ما صدای خوب رو دوست داریم اما باید بدونیم یک موسیقی عمیقا تاثیر گذار هرچند برای شروع اثرگذاری به صدای خوب وابسته هست اما کم کم با چند بار شنیدن و ارتباط عمیق تر ارزش و اهمیت صدای خوب کمتر میشه.

زندگی با فرمول ساده صدای بهتر لذت بیشتر همخوانی نداره و بنظر من این رابطه کاملا غیر خطی و پیچیده است. البته فراموش نکنید خطای سیستم نباید طوری باشه که تو سطح اول شنونده رو نگه داره و اونقدر آزارش بده که اجازه ارتباط بالاتر رو نده اما همینقدر که بشه صدا رو فراموش کرد کافیه.

من قبلا در این مورد تو بحث شرایط یک صدا توضیحاتی دادم.
باز هم بجای دقت در خورد صدا بهتره در مورد تاثیر صدا بر درک خودتون از موسیقی هایی که دوست دارید دقت کنید، به چیزای جالبی ممکنه برسید.

Read More

نگاه رومی About Timbre and Audio

یکشنبه 8 می 2011
/ / /
Comments Closed

بخونید مقاله رومی رو ببینید هر بخش از سیستم چه میزان تاثیر روی شاخص Timberal capacity دارد. رومی در مورد مفهوم شاخص Timberal capacity خودش توضیحات کوتاهی داده.

جالبه از نگاه رومی پاور لامپی 5% پتانسیل بیشتری برای ایجاد تاثیر منفی نسبت به ترانزیستور تو این شاخص صدا داره و البته کل تاثیر پاور چه ترانزیستوری چه لامپی خیلی کمتر از تاثیر آکوستیک سیستم و رکورد هست. جالبه رومی تاثیر خود اتاق رو 20 درصد معرفی کرده و آکوستیک سیستم رو 50 درصد. رومی منبع خوبی برای کسانی است که از خوندن مطالب مورونی تو اینترنت خسته شدند.

http://www.goodsoundclub.com/Forums/ShowPost.aspx?postID=16209#16209

In thins thee I will be talking a bit about the things that unfortunately seldom spoken in audio – about Timbres. It will be an installment of a few posts most likely and I will  be uploading them as I have time and mood.

In my teens I was a creative photographer.  I had later engendering degree but I did not care about it too much and all that I remember from that time that with my exposing to adult life I was switching from participation in creative expositions to doing more banal commercial assignments.  I had photography as armature hobby and in 13 I begun occasionally to make money on photography. At my 20s I was making full-rime living by photography. At that time I lost my interest to express my artistic objectives by photography and become hard core pro.  I was involved in a number of projects, was myself a fine custom printer, own custom printing lab and owned a wedding business operation.  In the very summit of my wedding business, in September of 1990 my “studio” shut 28 full weeding in one day, not bad for 22-year-old, self-staring kid. The fist couple years as I arrived to US I was working in advertising and commercial photography, then I switched the field but the experience of around 1100 wedding that I personally shut over the years was too heavy luggage to waste and over the last 20 years I did occasionally shoot some weddings, not as much for money but rather as habit… During the pre-digital of photography and pre-computerized film reading the manual-printing labs that printed my film were pleased as my weddings required much less color/density correction than the film by other photographers.  The point was that being a fine custom printer myself I knew how to read color and density of the space and how this color and density will be transported to the color, density and contract of a given film and the given development process.  I was not a great custom printer, I knew people who were much better than myself but having strong chemistry and dark-room background let me to look the whole photographic processes from higher altitude and select the appropriate ways to deal with multiple circumstances in order to deliver stable and guaranteed results.

It is interesting that I begin my talk about Timbre and Audio with the story about my photographic past.  It is not accident however.  Sitting in lab and having in disposal only 33 yellow, magenta and cyan filters it is all that a printer needs to get any color. However, color is not all that mater and any good custom printer has MANY other ways to get what he needs. What is interesting is that in photography we did opposite of what we do in audio. In photography we have huge variety of wild colors, contrasts and etc and all that we were trying to do it to convert everything to a same standard acceptable result. In audio however we strive to do very opposite. The Pitch of the source is a constant. Pitch is fundamental of the sound – we do not fuck with it in audio. Loudness is also more or less fixed element.  Loudness is a measure of intensity of the fundamental – no matter what we do in audio it will be distorted if we like or not but we do not intentionally do anything with it. There is of cause also the timbre. Timbre is a harmonic content of the signal but the paradox is that harmonic content does not describe timbre.

In photography new had speed of film, or a sensitivity of a film to react to light. If you have color film that 3 color layers – red, blue and green and each layer has OWN sensitively to light.  You expose film to light and each layer took own does of light. Now, how green will be your image? It will be as green as the sensitivity of green layer of film was (in fact it is in reverse but it is not important). In audio we have paradoxically the same situation. The signal is whatever it is, and then our mechanical and electronic devises reacting to the signal enrich it with harmonic colorations that eventually become Total Timbre. The Total Timbre is the derivative of Original Timbre + Acquire Timbre.  There is nothing new in what I say but… In audio people unfortunately only look to maximize the Original Timbre and to minimize the Acquire Timbre. In contrary to this I always look to have maximum amplitude of Acquire Timbre in order to increase the Timbreral Dynamic range or to make min change of Original Timbre to lead to maximal amplitude of Total Timbre.  So, proclaim maximum Timbreral sensitivity of each Timbre-sensitive layer of photographic film. In photography it would be that if you have a minor blush then you face must be 200% red. In audio we will not have even near this result but the more Timbreral sensitivity we have then more expressive tools we get what we put everything all together.

Now, what would like to have that 200% red face? Well, I am a custom printer and I need colors to get neutral Sound. Neutral Sound is a face with skin tone and reflection coefficiency of 0.65 BUT it also a poison-red flower, and burning-green grass and deep-blue sky. How poison-red, how burning-green and how deep-blue the subject need to be? That is all depends from your artistic intention but you shall not be worry too much as in audio we have Timbreral Dynamic range in my estimation of 30%  average of what we have in live sound. The best playback I feel might push to 60%-70%, but in most case the recording processes itself eats over 50%-70% of timbres.

To be continued….
Romy The Cat

——————————————————————————————-

Continuing my observation about the Timbres and Audio.

From what I said above it is very important to understand that Timbres in Audio are not the photographic density of the colors themselves but rather an ability of a photograph to differentiate the subtle and delicate tonal nuances of the main colors. A note is characterized but pitch and amplitude and if the pitch and amplitude of the notes are the same then it is job of Timbres to make the note to sound different. The larger amplitude of differences is the higher Timberal capacity of playback, or what I called above the Timberal Dynamic Range.

My stressing of Timberal Dynamic Range is not accidental as Timberal sensitivity is not static characteristic. At my site I use before a category of “Absolute Tone”. The Absolute Tone is static properly. The Timberal Dynamic Range is max number of Timberal Varieties that a given playback is able to discriminate.

Now, what kind in audio extended Timberal Dynamic Range? This is very complicated question. If you will run analyses of harmonic distortion then it will lead you to nowhere. Let look the circumstantial evidences of Timberal capacity and analyze what kind equipment gives an extended Audio Timberal Dynamic Range? Below is my estimation how different audio elements effect the Timberal capacity.

Phono cartridges = 30%
Phono stages = 10%
Preamps = 3%
DACs = 10%
ADCs = 15%
Cables = 10%
Power SS amplifiers = 15%
Power Tube amplifiers = 20%
Acoustic system = 50%
Room = 20%
DSP = 80%

This is of cause an abstract list but it in my view set very accurate relative relation between contributors of Timberal quality.  It is very interesting the in digital domain the digital conversion itself, even it distract some Timbes but only to degree. The post- conversion DSP processing kills Timbres terminally and any after-conversion DSP modification of a file leaves it terminally Timbres -dead.

If to analyze my list then one can make very interesting observation. The most Timbres effective devises in audio are those the have an ability to inflict own resonances. So, in a way we might talk about the secondary injection, the supplement of Timbres of playback over the Timbres of recording.
I know that many of audio people are under a bogus impression that recordings we play is the same Sound as we had live and the duty of audio is to make reproduced sound identical to live sound. The whole idiotic industry is shaped to convince the fools that live and reproduced sound are the same and to convince the subordinate idiots that there is no difference. If it was the same then the photograph of your child would have the same needs as your child and you would need to prepare pampers and pediatricians to serve the need of your child photograph.

The people who read my site know that I do not consider Sound of playback to be hereditary to live Sound. Of cause the live sound is a blueprint of playback sound but playback sound is own awareness. The fact that this own awareness has own secondary Timbres sources is only reinforce my position.

So, what in playback serves the secondary Timbres injection? I think it micro-resonances of passive elements. I can name many-many different vibrating and resonating elements in playback that add all different chromatic infliction into sound. Balancing them into a neutral Timbral pattern is job no different then use 11 yellow, 11 magenta and 11 cyan filters to balance the tone of image to neutral. However, photograph is static, you have balance it out and it stays there. Sound of playback is very vibrant and sometimes some Timbral elements of layback let other elements to shine.

Do not be under impression that I have a full control over the process, I do not and I think that no one does. Still, answers come only if you look into the direction of answers. I think the creation of extended Timberal bandwidth in playback, balanced it out and them let signal to distort that balance is very perspective direction to go. This is my direction your view might be different but I do know certainly that the wider Timberal Dynamic Range exist in your playback the more capacity your playback has to swing listening awareness at the Level One:

http://www.goodsoundclub.com/Forums/ShowPost.aspx?postID=16196

To be continued….

Rgs, Romy the Cat

Read More

دقت و وضوح نظرات و نوشته ها در مورد مسائل

شنبه 25 دسامبر 2010
/ / /

یک بحث خیلی خیلی خیلی خیلی مهم هست در زمینه فهم یک مساله و بیان یک گزاره در مورد اون مساله.

همه ما تو زندگی راجع خیلی از مسائل حرف میزنیم و سعی میکنیم ایده هامون و نظراتمون رو در مورد اون مساله بیان کنیم.

از نگاه من هر تفکر و ایده ای در ذهن ابتدا باید به دقیق ترین شکل ممکن آنالیز و درک بشه و بعد به دقیق ترین شکل ممکن بیان بشه.

خیلی از مشکلات و عدم تفاهم در فضای گفتگو از این مساله ناشی میشه که ما در مورد موضوعی حرف میزنیم که خودمون هنوز ایده درست و دقیقی در موردش نداریم و یا گاهی زبان نامناسب و غیر دقیقی رو برای بیان اون مساله انتخاب میکنیم (الان بین فلاسفه بحث های جالبی در مورد رابطه بین زبان و ایده وجود داره).

فکر کنم ولتر بود میگفت قبل از بیان چیزی باید مفهوم کلماتی که قراره ازشون استفاده کنی رو دقیقا برام شرح بدی و جادی بود میگفت تو کتابی نوشته بود تا موضوعی رو دقیق نفهمیدی برای دیگران بیانش نکن.

من معتقدم باید برای ارتباط و تبادل نظر ما اول ایده هامون رو خودمون دقیقا بفهمیم و بعد با زبانی دقیق بیانشون کنیم.

خیلی از ایده های ما بدون اینکه ما بدونیم خیلی کلی و غیر واضح هستند و خود ما اول باید وضوح و دقت مون رو تو درک اون مساله بالا ببریم و بعد شروع کنیم به بیان اون موضوع به زبانی دقیق و روشن.

میدونستید همین ایده هایی که دقیقا خودمون نفهمیدیمشون میتونند تولید کننده سوالاتی بشن که اصلا جوابی ندارند. مثلا یک زمانی یک سوالاتی تو فلسفه (مرتبط با مفهوم زمان) مطرح بود که اصلا از پایه اون سوال اشتباه بود اما با پیشرفت علم و دقیق شدن دیدگاه انسان (مثل تغییر مفهوم زمان با نظریه نسبیت انیشتین) خود بخود اون سوالات مبتنی بر ایده هایی غیر دقیق از بین رفتند.

همونطور که میدونید علم شاید تو مسیرش هیچوقت نتونه به کلی نگری برگرده و همیشه بیشتر شاخه شاخه و واگرا تر بشه اما حداقل تو مسیرش به سمت دقیق تر شدن میره.

یکی از خصوصیات رومی اینه که سعی میکنه خیلی دقیق چیزی رو بفهمه و بعد به شکلی نسبتا دقیق بیانش کنه و من کاری به درست و غلط بودن ایده هاش ندارم و خودم هم تو جایگاهی از نظر تجربه شنیداری نیستم که بخوام در مورد صحت و سقم خیلی از ایده هاش نظر بدم .

یه روز یکی از رومی سوالی پرسید و رومی بهش گفت به سوال زمانی میشه پاسخ داد که خود کسی که سوال رو پرسیده دقیقا بدونه دنبال چه جیزی هست و دقیقا در مورد یک چیز مشخص سوال بپرسه نه در مورد یک چیز کلی و نامشخص.

چیزی که هست اینه که خیلی از آئودیوفیل ها اولا ایده هاشون دقیق و آنالیز شده نیست ، ثانیا زبان دقیقی برای بیانش ندارند.

بحث هایی که تو اون بحث ها همه موضوعات دقیق و آنالیز شده تعریف نشدند و زبان ارتباط هم دقیق  نیست طبیعتا نتیجه ای ندارند.

در مورد های فای هم تو کل دنیا ( از جمله همین سایت های تحلیل صدا مثل Audio Review ) تا حد زیادی ما با اظهار نظراتی روبرو هستیم که نه طرف دقیقا فهمیده چی میگه و نه درست بیانش میکنه.

درخواست من اینه بیشتر به این موضوع فکر کنید ، ایده های ما در مورد صدا رو باید قبل از بیان ، خودمون اول خوب بفهمیم و بعد به شکلی دقیق بیانش کنیم. راستش من دلم میخواد ما دقیق تر نگاه کنیم و بهتر ایده هامون رو بیان کنیم چون لازمه ارتباط سازنده همین چیزهاست و من بیشتر از اینکه دغدغه اینو داشته باشم که نظرات من درسته یا غلط و یا نظرات کس دیگری درسته یا غلط به این فکر میکنم که ساختار ارتباط باید درست باشه و سعی ام بر اینه اولا خودم همیشه در مورد چیزهایی بنویسم که دقیقا فهمیدمشون ثانیا اونها رو به زبانی مشخص بیان کنم. امیدوارم سعی همه بر این باشه که اولا موضوعات رو دقیق بفهمند ثانیا دقیق بیانش کنند ثالثا همه آنچه که فهمیدند رو دقیق و شفاف و بدون در نظر گرفتن منافعشون بیان کنند.

تو مطالب بالا من 1000 بار از کلمه دقیق استفاده کردم اما خودم هم دقیقا نفهمیدم چی گفتم 😉

Read More

دیشب چه بارونی اومد ، عاشقانه بود

چهارشنبه 29 سپتامبر 2010
/ / /
Comments Closed

هر کسی اعتقادی به مسیری که انتخاب میکنه داره، مثلا یکی فکر میکنه باید پول زیاد داد تا به صدای خوب رسید، یکی فکر میکنه باید همه توجه اش رو بذاره برای انتخاب برند خوب تا به صدای خوب برسه ، یکی فکر میکنه های فای یک چیز Plug and Play هست و اگر آمپلی فایرش بشه لامپی همه مشکلات حل میشه ، یکی فکر میکنه باید استریوفایل بخونه و بر مبنای اون بره جلو، یکی فکر میکنه نوشته های رابرت هارلی میتونه تماما بهش نتیجه بده و یکی هم مثل من فکر میکنه اولین قدم آکوستیک سیستم هست و بدون اون هر حرکتی بی نتیجه است.

چیزی که جالب هست اینه که همه ما فکر میکنیم داریم درست حرکت میکنیم و اولویت های و پیش شرط های ما برای رسیدن به صدای خوب درست هست اما بنظر من حاصل هر ایده ای باید از روی نتیجه اش مشخص بشه و ارزش هر تئوری و ایده ای وابسته است به  نتیجه اش در عمل.

هر کسی خودش بهتر از هر کس دیگری میتونه خودش و نگاهش رو نقد کنه و ببینه آیا انتخابش و نگاهش چقدر در عمل اون نتیجه مطلوب رو داده. من فکر میکنم هر ایده ای رو باید از روی تجربه ای بدست آورد و اگر من هزار بار هم روی چیزی تاکید کنم از خواننده ام میخوام بدون در نظر گرفتن پیشنهاد من خودش با تست و تجربه ببینه آیا پیشنهاد من درست بوده یا نه. من معتقدم تجربه شنیدن صدا تنها ملاک قضاوت در مورد ایده های ماست.

رومی هم ایده ای داره که بد نیست بشنوید :

http://www.goodsoundclub.com/Forums/ShowPost.aspx?postID=14572#14572

1)    Identifying for myself what my expectations and criteria for better sound reproduction.          50 % of efforts.
2)    Experiencing better sound reproduction and assessing of what works and what does not.        10 % of efforts.
3)    Build/buy own playback and setting up.     10% of efforts.
4)    Understanding and interpreting own results, defining what might be done to improve sound.   30 % of efforts

دوست رومی هم اینطور میگه :

The money splits this way in this room : 70% for room design and acoustics 30% for custom system setup.

بنظر من این چهار خط نوشته رومی یک دنیا ارزش داره …

Read More

حقوق متقابل

پنج‌شنبه 9 اکتبر 2008
/ / /

این سایت مدت زمانی است که فعال هست و من هیچ وقت به این فکر نکردم که ممکنه لازم باشه مطالبی رو در مورد حقوق این سایت بنویسم. منظورم در مورد حقوق ایست که بین نویسنده و خواننده وجود داره.

الف. هر کسی حق داره نظراتش رو در سایت خودش بیان کنه و دیگران هم حق دارند نظراتشون و انتقاداتشون رو بنویسند.

ب. اگر از سمت کسی انتقادی بشه نویسنده سایت الزامی به پاسخ گویی نداره هرچند من بدون کوچکترین سانسوری نظرات و نوشته های دیگران رو ثبت میکنم اما همیشه خودم رو ملزم به پاسخ گویی نمیبینم.

ج. هر سایتی حق داره مخاطبش رو خودش انتخاب کنه همون جوری که هر کسی خودش انتخاب میکنه به اون سایت سر بزنه یا نزنه.

از نگاه من ارتباط یک چیز دوسویه هست با رضایت طرفین.

من خیلی برای این مقوله وقت و انرژی گذاشتم و سعی کردم هرچه یاد گرفتم رو در سایت بنویسم و اجازه دادم همه بدون هیچ مانعی مطالب رو بخونند و از تجربیاتم استفاده کنند بدون اینکه هیچ چیزی ازشون بخواهم و هدفم این بود فضای های فای در ایران تغییراتی داشته باشه و اگر من بابت این مقوله تاوان زیادی دادم دیگران در مسیری هموارتر و بی دردسر تر حرکت کنند تا های فای براشون تبدیل به دردسر نشه. البته این کار برای من لذتبخش هست و دلم خواست این کار رو انجام بدم و در مقابل هم هیچ توقعی از کسی نداشتم.

اما در مورد اصولی که بهشون پایبندم:

* اولین اصلی که بهش پایبندم اینه که حقیقت رو بی هیچ تغییری و بدون هیچ گونه سانسور یا گزافه گویی به خواننده منتقل کنم و بارها سعی کردم توجه خواننده رو بجای سایت به تشخیص خودش معطوف کنم تا نگران این نباشم که مخاطبم از نوشته ها چیزی غیر از اون چیزی که مورد نظر من بوده برداشت کنه.

* اصل دوم اینه که در مورد چیزهایی نوشتم که در موردشون مطمئن بودم و تجربشون کرده بودم و در مورد مسائلی که آگاهی کاملی در موردشون نداشتم ننوشتم و یا اون رو به خود خواننده ارجاع دادم و یا فقط نظرم رو از دور بیان کردم و به خواننده این آگاهی رو دادم که خیلی روی نظر من حساب نکنه و خودش تحقیق کنه.

من دسترسی به این سایت را محدود نکردم بخاطراینکه دنبال این نبودم که مخاطبم رو خودم انتخاب کنم اما امروز لازم دیدم نظرم رو در مورد مخاطبی که میخواد این سایت رو بخونه بنویسم .

از امروز من تنها مخاطبی رو به رسمیت میشناسم که صداقت و راستی منو باور داشته باشه و به اصولم احترام بگذاره.

هیچ اجبار و علاقه ای ندارم که برای شما مثال بیارم، توضیح بدم و سعی کنم در شما این اعتماد رو بوجود بیارم که صداقتم رو باور کنید ، نه …

من نیازی ندارم چیزی رو اثبات کنم و بهتره اگر صداقتم رو باور ندارید با همون باور سرکنید و دیگه به این سایت سرنزنید.

Read More

های فای در دنیای امروز

چهارشنبه 17 سپتامبر 2008
/ / /
gramophoneext_thumbnail1gifcdc4d9c8-a5db-4970-935128558ad01a9dgiflarge.jpg

قرار بود بخشی از صحبتی که با مهندس پوینده داشتم رو براتون بنویسم، ایشان یک صفحه از مجله Gramophone رو برای من فکس کردند که در اون قیمت های گران ترین سیستمهای صوتی در سال 1979 گذاشته شده بود. شاید باور نکنید اما گران ترین آمپلی فایر 400 دلار بود و گران ترین سورس آنالوگ 200 دلار. خودتون بهتر میدونید اون سالها دوره ای بود که بیشتر کمپانی ها محصولات خوبی میساختند و مثل الان نبود که حتی در قیمت های بالا هم خیلی کیفیت مورد توجه نباشه. اما ببینید بازار به چه سمتی رفت و الان وضعیت قیمت ها چطوره.

یک سورس آنالوگ 200 هزار دلار، سورس دیجیتال 100 هزار دلار، Pre/Power با قیمت 300 هزار دلار ، بلندگو با قیمت 1 میلیون دلار ، کابل به قیمت 50 هزار دلار و …

واقعا دنیا داره به کجا میره، آیا نه اینه که در دنیای سرمایه داری Hi-Fi هم شده برای یک طبقه مخصوص؟

هر کمپانی که میبینه این امکان رو داره که یک محصول خوب تولید کنه گران ترین قیمت ممکن را پیشنهاد میکند تا به بیشترین سود برسه و سیاست ها بر اساس حداکثر سود هست تا قیمت تمام شده.

قبول کنید قیمت ها در ذهن ما عادی شدند وگرنه وقتی به کسی که تو عالم های فای نیست میگی این کابل قیمتش 1 میلیون هست باور نمیکنه.

نه تنها بازار قیمت ها رو بشکل نامعقولی برد بالا بلکه مسیر حرکتش هم اشتباه بود چرا که بعد از 100 سال تحقیق در طراحی و ساخت Solidstate ها هنوز اون صدایی که به ما لذت میده یک SET لامپی است و با همه پیشرفت هایی که دیجیتال کرده هنوز ما تنها وقتی آنالوگ میشنویم سیستم رو فراموش میکنیم و از صدا لذت میبریم. لذتی که سالها قبل با یک سورس آنالوگ و یک آمپلی فایر لامپی از صدا میبردیم بیشتر بود اما الان فقط یک سری هیاهو در مجلات هست و از یک صدای دوست داشتنی خبری نیست.

باور کنید ما به رفرنس زیاد نزدیک نشدیم، هنوز بهترین و عالی ترین آمپلی فایر Solidstate مثل Vitus صداش صدای Solidstate هست و بهترین سورس دیجیتال مثل dCS همچنان صدای دیجیتال داره، بهترین بلندگوی درایوری صداش درایوری و بهترین بلندگوی الکترواستاتیک صدایی الکترواستاتیک میده. فراموش کنید 100 هزار دلار پول دادن شما رو به نقطه رفرنس میرسونه و به اوج لذت میرسید.

امروز با این سیستمهای گران ما “موسیقی نمیشنویم بلکه صدا میشنویم” و آن حس زیبایی که در موسیقی هست در این صداها نیست.

از نگاه من جمله “ما بجای موسیقی صدا میشنویم” بهترین عبارتی است که میشه در مورد سیستمهای Complex امروز بکار برد.

دلیل لذت نبردن ما اینه اساس طراحی به سمتی رفت که صدای نهایی اون حس و حال و زیبایی موسیقی رو کم میکرد و بجاش دینامیک و قدرت رو به شنونده منتقل میکرد.

اگر به قیمت های چند شرکت معروف نگاهی بیندازید میبینید قیمت هاشون خیلی نزدیک به هم اعلام میشه و جالبه سری های رفرنس هر 5 تا 10 سال که جدیدش میاد تقریبا دو برابر میشه. مثلا سال 1990 اگر سری رفرنس بود 10 هزار دلار سال 2000 سری جدید شده 20 هزار دلار و سال 2005 شده 50 هزار دلار و مطمئن باشید 10 سال دیگه به 100 هزار دلار هم خواهد رسید.

الان Lamm رفته روی 135 هزار دلار و من مطمئن هستم بزودی بقیه لامپ سازهای معروف هم قیمت شون رو به این عدد نزدیک میکنند.

راستش من همیشه یک ترس ناخودآگاه داشتم از اینکه سایت من باعث بشه عده ای بیشتر هیجان زده بشن و بیشتر هزینه کنند و در مسیری بیفتند که خیلی انرژی و هزینه بگذارند اما به نتیجه نرسند و همیشه این مساله آزارم میداد اما دیدم واقعا من نمیتونم جلوی اشتیاق های فای رو بگیرم و بهتره با آگاهی دادن به یک سمت متعادل و خوب هدایتش کنم. امیدوارم اگر حرف منو خیلی گوش نمیکنید از تجربه 35 ساله مهندس پوینده استفاده کنید و فقط به اندازه ای که ارزش داره برای صدا هزینه کنید اونم با چشمانی باز .

مرسی از مهندس پوینده عزیز

اینجا رو ببینید (لینک اصلی اینجاست avguide) :

Hi-End is such a passion that so many opportunist firms and persons are added every year in spite hi-end community is not growing enough. Prices are multiplied by 3, 5, 10s every year. Every producer pretends to be one of the best in the world or at least within particular price level. Manufacturers issue review reports prepared by some ones!

No testing equipments in today’s technology can prove that their claims are correct or no testing equipments can invalidate that their claims are wrong. In no way equipment can compare two units each other and prove that one is better sounding then the other. Pretended best in the world equipments/cables often suck in blind testing. If this is the case, it is easy to claim to be the best in the world due to nobody can prove the opposite.

The price of valuable equipment can fall down to 1/3 of the purchasing price within few years by the additions of MK-II’s, MK-III’s, Special Editions, and Signature Versions

While the best speaker in the world was sold by 7.000 ? Twenty years ago, the best speaker nowadays is more then 200.000? A poor line stage which is used to lower the volume is sold out by 40.000.?

Hi-End technology does not grow up for years. Most of the hi-end producers are very small family entrepreneurs that targeting very rich few niche people. They don’t have proper research and development laboratories. Design and esthetical properties are the priorities.

I have the strong impression that Hi-End is digging its own grave with that pricing policy. We will see what will happen to hi-end after 30 years.
It is a deep less hole. My humble recommendations for the just starters is that go with second hand market products and go by reasonable priced equipments to minimize the losses of years. Never look for the perfect sound which is not exist in any money. Keep in mind that a 300.000? Worth amplifier may be % 2-3 better then a 5.000? Worth of his small brother.

Read More

قیمتها و سیاست بازار

چهارشنبه 27 آگوست 2008
/ / /
Comments Closed
spectral.jpg

چند شاخص در نگاه کاربر قبل و گاهی بعد از تجربه شنیدن صدا تاثیر دارد ، یکی از آنها تبلیغات مجلات و دیگری قیمت آن دستگاه هست.

قیمت یک کامپوننت کاملا در نوع نگاه کاربر تاثیر مستقیم دارد ، مثلا وقتی میشنویم قیمت یک آمپلی فایر 50 هزار دلار هست حدس میزنیم باید صدای خیلی خوبی داشته باشد و اگر آمپلی فایری با همان صدا قیمتی معادل 10 هزار دلار داشته باشد آنرا خیلی جدی نمیگیریم و فکر میکنیم حتما صدای 50 هزار دلاری بهتر است. قیمت گذاری همیشه تاثیر مستقیم بر ذهن مخاطب داشته و شرکتها سعی میکنند تا در سیاست های خود این مساله را لحاظ نمایند.

من فکر میکنم بهتر است نگاهی دوباره به این مساله داشته باشیم ، ببینید شرکتها رو میشه به دو دسته و یا چیزی ما بین این دو حالت در نظر گرفت. اول شرکتهایی هستند که قیمت محصول رو بر اساس هزینه تمام شده (هم تحقیقات و هم نیروی انسانی و …) محاسبه میکنند و دوم شرکتهایی که قیمت رو بر اساس تابع حداکثر سود تعیین میکنند. شرکتهای نوع اول (مانند شرکت McCormack و یا Spectral) مثلا اگر 2000 دلار صرف تولید کنند ، قیمت دستگاه رو 8000 دلار میگذارند و از این 8000 دلار 4000 دلار رو به سیستم توزیع و فروش میدهند و برای خودشان 4000 دلار در نظر میگیرند که از این 4000 دلار فقط 2000 دلار سود هست. یعنی اگر 2000 دلار هزینه بشه روی این محصول 100% سود در نظر میگیرند اما کمپانی دیگری میاد قیمت رو روی 25000 دلار میگذاره چرا که با رابطه ای که با فروشندگان داره و تبلیغاتی که میکنه مطمئن هست با این قیمت به حداکثر سود میرسه. این شرکت کالا رو با قیمت 10000 دلار به سیستم توزیع میده تا اونها به قیمت 25000 دلار کالا رو بفروشند.

ما دو بحث رو نباید با هم اشتباه کنیم یکی ارزش شنیداری یک کامپوننت و دیگری سیاست قیمت گذاری اون شرکت. شرکتهای نوع دوم که قیمت های خیلی بالایی دارند ممکنه واقعا محصولات خوبی تولید کنند مانند Vitus و ممکن هم هست محصول خیلی قابل توجهی تولید نکنند و صدایشان اصلا به قیمتشان نیارزد.

من از قیمت های بالا حمایت نمیکنم اما دوست دارم صدای آمپلی فایری مانند Vitus رو بشنوم و میدانم Vitus بهترین طراحی و ساخت را دارد و شاید هیچ آمپلی فایری در دنیا در این کلاس دقت ساخته نشود اما وقتی میبینم شرکتی آمپلی فایری میسازه که 20 هزار دلار قیمت داره و صداش ارزش چندانی نداره واقعا شاکی میشم. من حدس میزنم آمپلی فایری در دنیا نیست که با سلیقه من در بین Solidstate ها بهتر از Vitus صدا بدهد و یا فکر نمیکنم سورس دیجیتالی مانند dCS Scarlatti رو دیگر بشنوم اما اگر این برندها قیمت بالایی دارند کیفیت بالایی هم دارند هرچند قیمت گذاری آنها بر اساس هزینه تمام شده نیست اما باور کنید برندهای زیادی هستند که 50 هزار دلار قیمت دارند اما ارزش شنیداری زیادی ندارند.

شرکتی مانند ASR برای Emitter II داره 27 هزار دلار میگیره اما هم صدای خیلی خوبی داره و هم از بهترین طراحی و ساخت بهره میبره اما ما در همین ایران آمپلی فایری داریم که 30 هزار دلار قیمت داره و صداش در مقایسه با ASR اصلا ارزش 30 هزار دلار رو نداره. من باز هم تاکید میکنم که از قیمت های بالا حمایت نمیکنم اما دوست دارم بدونید هم در قیمت های پایین و متوسط و هم در قیمت های بالا هم محصول با ارزش داریم و هم محصول کم ارزش.

یکی دوست داره زیاد هزینه کنه میتونه Vitus بگیره یکی هم کمتر که میتونه McCormack بگیره اما مهم اینه در هر کلاس قیمتی ما بر اساس سلیقه ای که داریم با ارزش ترین رو انتخاب کنیم.

واقعیت اینه مجلات جرات نمیکنند خیلی راحت کامپوننتهایی با تفاوت قیمت بالا رو با هم مقایسه کنند مثلا کسی جرات نمیکنه بگه ASR از یک Pre Power صد هزار دلاری صدای دوست داشتنی تری میده و یا Clayton با 5000 دلار قیمت از یک آمپلی فایر 50 هزار دلاری صدای گوش نوازتری داره. مقایسه دو کامپوننت در قیمتهای کاملا متفاوت خیلی به بازار صدمه میزنه و من تا بحال ندیدم کسی در مجلات بنویسه کامپوننت A با قیمت نصف از کامپوننت B صدای بهتری میدهد چرا که کمپانی سازنده B واقعا صدمه میبینه.

مشکل دیگه اینه که چون در ایران بر اساس تبلیغات مجلات سیستم صوتی وارد کشور میشه بیشتر برندها در مقایسه با برندهای با ارزش دنیا خیلی Performance/Price بالایی ندارند و ما در ایران اکثر اوقات به بهترین انتخاب دسترسی نداریم.

اما در مورد قیمت ها من یه دورنمایی دارم که بد نیست شما هم بدونید و خیلی شاید این دورنما دقیق نباشه اما خیلی هم از واقعیت فاصله نداره . از نگاه من قیمت کامپوننت ها از این حداکثری که نوشتم نمیتونه بیشتر بشه به این شرط که قیمت گذاری بر اساس هزینه تمام شده باشه هرچند برخی معتقدند همین قیمت ها هم میتوانند کمتر از این باشند.

1. یک سورس دیجیتال عالی با بهترین طراحی و ساخت میتونه با فرض سود 100 درصد تولید کننده حداکثر قیمتی بین ۵ تا ۱۵ هزار دلار داشته باشه.

2. یک Pre Amplifier عالی با بهترین طراحی و ساخت با همون شرایط میتونه حداکثر قیمتی بین 5 تا 15 هزار دلار داشته باشد.

3. یک Power Amplifier با بهترین طراحی و ساخت میتونه با فرض سود 100 درصد تولید کننده حداکثر قیمتی بین 10 تا 20 هزار دلار داشته باشد.

4. یک بلندگوی Fullrange در گران ترین حالت میتواند قیمتی حداکثر 30 هزار دلار داشته باشد.

5. کابل بلندگو حداکثر 2000 دلار و کابل IC حداکثر 1000 دلار.

البته شرکتهایی ادعا میکنند مثلا 5 سال R&D داشتند و باید هزینه آن را روی کالا بکشند اما حتی در این حالت هم از نگاه من اگر قیمت گذاری بر اساس هزینه تمام شده باشد و آن شرکت در بازار سهم خوبی داشته باشد نباید قیمت کامپوننت از این رنجی که در بالا نوشتم بیشتر شود.

اما در دنیا قیمت ها اینگونه تعیین نمیشود کافیست نگاهی به قیمت گذاری ها بیاندازید.

تا 10 سال پیش یک شرکت سری رفرنس را 12 هزار دلار قیمت گذاری میکرد بعد 5 سال سری رفرنس شد 20 هزار دلار اما الان شده 50 هزار دلار چرا؟ چون دیگر شرکتها همین کار رو کردند و قیمت رو بالا بردند و این افزایش قیمت دلیلش افزایش هزینه نبود بلکه بازار فهمید میتونه با اینگونه قیمت گذاری سود بیشتری به جیب بزنه. مطمئن باشید 5 سال دیگه سری رفرنس میشه 75 هزار دلار. بهترین سورس دیجیتال Spectral SDR-2000 بود با قیمت 8000 دلار اما الان سورس دیجیتال 70 هزار دلاری هم داریم. همین حالا EMM-Labs داره با 12 هزار دلار بهترین سورس رو به بازار وارد میکنه و خیلی راحت این سورس قابل رقابت با سورسهای 50 هزار دلاری هست و یا Spectral یک Pre ساخته 15 هزار دلار که قابل رقابت با یک Pre چهل هزار دلاری هست.

کمپانی Cardas و یا Cable Research Lab بهترین کابل ها رو زیر 2000 دلار مفروشند درحالی که ممکنه در مقایسه CRL از یک کابل 30 هزار دلاری هم صدای دوست داشتنی تری در سیستم شما داشته باشد. Belcanto در قیمت های زیر 5 هزار دلار بهترین هارو میسازه و ممکنه خیلی راحت از یک آمپلی فایر 10 هزار دلاری صدای بهتری داشته باشه. بازار واقعا از نظر قیمتی بی منطق و خنده دار رفتار میکنه و شما نباید خیلی قیمت ها رو جدی بگیرید. گاهی کابلی رو یک شرکت میسازه و شرکت دیگری با زدن مارک خودش روی آن کابل و تبلیغات زیاد همون کابل رو به قیمت 5 برابر میفروشه.

من با قیمت بالا مشکل ندارم اما با اینکه قیمت بالا باعث بشه کاربر فکر کنه صدای بهتر با قیمت بالاتر میسر میشه مخالفم. من قبلا هم گفتم نه ستاره ها و نه تبلیغات و نه قیمت ها هیچکدام نباید ملاک ارزش گذاری شود. باید صدا بشنوید و بر اساس شنیدن انتخاب کنید تا آن ذهنیت قیمت های بالا در شما متعادل شود. شاید گوش شما به یک صدا در کلاس 10 هزار دلار کاملا راضی باشد و لازم نباشد هزینه اضافی پرداخت کنید و مهمتر اینکه یادمون نره لذت بردن از موسیقی ربط چندانی به سیستم صوتی نداره.

نه مجلات و نه بازار هیچ وقت به شما یک ذهنیت منطقی و درست رو القا نمیکنه و همیشه باید بدون در نظر گرفتن آنها انتخاب کنیم.

بدانیم صدا گرفتن با زیاد پول خرج کردن بدست نمی آید و کمپانی ها بجای کمک به کاربر فقط دنبال گرفتن پول بیشتر هستند. تمام هیجاناتی که مجلات ایجاد میکنند فقط وفقط برای فروش یک کامپوننت گران هست و هیچ وقت بازار و مجلات به ما نمیگویند صدا گرفتن سرهم کردن یک سری کامپوننت گران نیست ، نمیگویند صدا گرفتن بیشتر تابع Matching هست تا تک تک کامپوننتها و هیچ وقت نمیگویند صدای سورس دیجیتال 100 هزار دلاری ارزش شنیداری کمتری از یک سورس آنالوگ خوب دارد. تا زمانی که من و شما تصور غلطی از مسائل داشته باشیم بازار سودش تامین میشود.

امیدوارم های فای برای شما آرامش شنیدن یک موسیقی خوب باشه نه دردسر افتادن در چاه های فای.

مطلب زیر رو John Elison در Audio Asylum پست کرده، بخونید:

Link (http://db.audioasylum.com/cgi/m.mpl?forum=vinyl&n=674300&highlight=vitus&r=&session=)

the most elaborate and expensive stereo system in the world

عکس بالا مربوط به شرکت Spectral هست.

Read More

های فای در یک نگاه

شنبه 7 ژوئن 2008
/ / /
nervosa.jpg

دوستانی هستند که هنوز درگیر های فای و هزینه هاش نشدند سوالهایی میپرسند و من هم بجای تشویق کردن دلسردشون میکنم نه بخاطر اینکه های فای چیز بدی هست بلکه بخاطر اینکه فکر میکنم بدون آگاهی های فای تبدیل به یک مشکل خواهد شد.

لازم شد بطور خلاصه یک مطلب در مورد کل قضیه های فای نوشته بشه تا کسانی که دوست دارند وارد این دنیا بشوند از قبل آگاهی هایی پیدا کرده باشند و کسانی هم که هنوز با صدا مشکل دارند از تجربه ای که من در این سالها داشتم استفاده کنند.

من خیلی وقت و انرژی صرف کردم ، خیلی خیلی زیاد و شاید بیشتر از دوره مهندسی برق وقت برای صدا گذاشتم. شاید بقیه دوستان هم همین وضعیت رو داشتند و هنوز هم بیشتر ما از صدا راضی نیستیم و دقیقا نمیدونیم مشکل از کجاست.

برای شما مینویسم تا با آگاهی بیشتر های فای برای شما یک تفریح لذتبخش باشه نه یک مشکل حل نشدنی. از نظر من های فای بدون توجه به برخی موضوعات بجای لذت میشه دردسر.

برای لذت بردن از های فای باید نکات زیر رو در نظر داشته باشید:

1. درک درستی از مساله لذت شنیداری (رابطه بین موسیقی و صدای سیستم صوتی) و سلیقه شنیداری که به ساختار ذهنی ما برمیگرده داشته باشیم. ملاک ارزش گذاری و هزینه برای های فای باید لذتش باشه و این مساله به درک درست ما از خودمون (ذهن ما) برمیگرده. باید دقیقا بدونید چی دوست دارید.

بدون آگاهی کامل پول خرج نکنید .

اینجا رو ببینید https://www.hifi.ir/?p=271

2- آکوستیک اتاق و جای بلندگو که از نظر من در ایران کمتر از همه بهش توجه میشه اما از نگاه من بدون آکوستیک سیستم درست (آکوستیک اتاق + جای بلندگو) لذت بردن از صدا امکان نداره (تاکید میکنم امکان نداره نداره نداره) و مهمترین بخش تاثیر گذار بر صداست. آکوستیک سیستم بد صدای یک سیستم 300 میلیونی رو خیلی پایین تر از یک سیستم 1 میلیونی در فضای خوب قرار میده. بدون آکوستیک هزینه هایی که میکنید هیچ ارزش شنیداری ایجاد نخواهد کرد.

3- برق دستگاه و گراند سیستم و درست Setup کردن سیستم برای بهترین انتقال انرژی AC و نداشتن Ground Loop در سیستم. انتقال انرژی درست الکتریکی هم به تمیز بودن برق برمیگرده و هم گراند درست و هم از بین بردن نویز RF و هم شیلد مسیر سیگنال و هم جریان دهی راحت برق خانه و …

میتونید purepower بخرید.

2 و 3 جایگزین ندارند

4- میرسیم به مرحله انتخاب سیستم. اول باید بلندگو رو انتخاب کنید که از نظر من باید حساسیت بالا باشه (بالای ۹۵ دی بی و اگر تونستید هورن) و بعد الکترونیک رو با اون Match کنید. سورس هم خیلی مهم هست اما بخاطر محدودیت مدیا شاید مجبور باشیم دیجیتال بگیریم اما یادمون باشه یک سورس دیجیتال 100 هزار دلاری هم اصلا نمیتونه صدای یک سورس آنالوگ خوب رو داشته باشه. یادتون نره کابلها خیلی خیلی مهم هستند و تاثیر اونها بر صدا خیلی خیلی زیاد هست. هم کوتاه (کوتاه ترین طول ممکن) انتخاب کنید و هم برای کابل هزینه کنید.

5- مرحله آخر Tune سیستم هست تا ما از 95% به 99% Performance واقعی سیستم برسیم. Break-in یادمون نره و حداقل 300 ساعت رو فراموش نکنیم. ثابت موندن کابلها و توجه به کانکتورها ، اکسیژن کافی در محیط شنیداری ، تیون کردن Analog (آنالوگ کلی تیون داره) و …

حذف لرزش که همان Mechanical Grounding هست و باید Rack سیستم ضد لرزش باشه و کلا همه کامپوننتها لرزش نداشته باشند حتی کابلها.

اما ببینید کمپانی ها و فروشندگان و مجلات این وسط چکار میکنند. هیچکدومشون به دو مقوله اول نمیپردازند و تاثیر اصلی اونها در قسمت 4 یعنی خرید کامپوننتهاست. دلیلش هم واضح هست در دنیا همه دعواها بر سر پول هست که باعث میشه تاکید روی قضیه به کدوم کمپانی پول بدهیم باشه. فضای بازار و بیشتر مجلات کاربر رو میندازه تو چاه های فای که وقت و انرژی و سرمایه اش رو ازش میگیره اما چیزی بهش پس نمیده. رقم ها اولش بالاست اما بعد زمانی شنیدن 50 میلیون برای یک آمپلی فایر تقریبا عادی میشه و هیچوقت هم بعد همه هزینه ها به یک صدای خوب نمیرسیم. مقوله چهارم که Tune هست هم زیاد مورد توجه نیست چون خیلی سودی برای کمپانی ها نداره. هیچوقت کسی به ما نمیگه ارزش هزار تا تحلیل Review خوندن یک هزارم شنیدن صدا در شرایط خوب نیست و تصمیم گیری باید بر اساس شنیدن باشه و نه Review خوندن. کسی به ما نمیگه بدون آکوستیک خوب حتی 1 میلیون هزینه کردن هم برای های فای اشتباه هست . کسی به ما نگفته ممکنه سیستمی 300 میلیون قیمتش باشه اما صداش ارزش یک ساعت شنیدن هم نداشته باشه.

Read More

آگاهی ، اراده ، انتخاب

جمعه 1 ژوئن 2007
/ / /
Comments Closed

برای شروع یک کار مثل همین سایت که یک جور اطلاع رسانی و بیان تجربیات یک شخص برای دیگران هست این تصور بوجود میاد که با افزایش آگاهی ها اشخاص بسمت انتخابهای بهتر میروند و اشتباهات کمتر میشود. من فکر میکنم این مساله در حالت کلی درست نیست و بهتر است اینگونه بیان کنم که با افزایش آگاهی تنها احتمال انتخاب صحیح بیشتر میشود. دلیل این مساله از نگاه من به این بر میگردد که انسان موجودی آزاد ، دارای اراده و اختیار در انتخاب هایش هست اما انتخاب هایش نه فقط بر اساس منطق بلکه بیشتر مواقع بر اساس آنچه که دوست دارد صورت میپذیرد. همه ما گرایشات و علاقه هایی داریم و در کنار آن آگاهی هایی از مسائل مورد علاقه مان. از نگاه من برای بهتر زیستن آگاهی به تنهایی کافی نمیباشد بلکه مهم تر از آن اراده انسان هست برای بهتر شدن. همه ما میدانیم صرف وقت و انرژی و سرمایه زیاد برای های فای مناسب نیست و باید به جای سیستم بازی به خود موسیقی توجه داشته باشیم اما در عمل همه ما درست انتخاب نمیکنم چرا؟ چون دوست داریم این طور رفتار کنیم. ما میدانیم برای داشتن جامعه ای بهتر باید به دیگران کمک کنیم اما چون دوست داریم تنها به خودمان فکر کنیم و خواسته هایمان را برآورده کنیم همه ما به دیگران کمک نمیکنیم. انسان امروز به حد کافی میداند اما در انتخاب همانند یک انسان در 3000 سال پیش تصمیم میگیرد چرا؟ چون در طول تاریخ میزان اراده انسان در تحمل سختی ها برای بهتر شدن افزایش نیافته و با پیشرفت و تکامل انسان آنچه عوض نشده نوع انتخاب انسان هست. اخلاقی زیستن همانقدر در قرن حاضر سخت هست که در 2000 سال پیش و برای همین هست که در قرن حاضر با همه آگاهی ها ، انسانها همچنان همدیگر را استثمار میکنند ، میکشند و …

نتیجه اینکه نوشته های سایت حتی اگر آگاهی بخش باشه اما تاثیر آن تنها در گرو خواست و اراده مخاطب برای بهتر شدن هست. امیدوارم همه از جمله خودم سعی کنیم در هر شرایطی بسمت بهتر شدن قدم برداریم و نوشته های من بیهوده و بی فایده نبوده باشه. برای شروع یک کار ، اشتیاق انجام اون کار کافی است اما برای ادامه دادن فکر میکنم میزان تاثیر گذاری نوشته ها در جهت بهتر شدن مهم هست. امیدوارم نوشته ها تاثیر مثبت داشته باشه و ادامه دادن کار منطقی باشه. اساس کار سایت بر این قرار نگرفته که تنها یک نگاه و نظر خاص صحیح هست و همه باید به این شکل فکر کنند بلکه هدف تنها کمک به کاربر است برای اینکه خود او بتواند بر اساس سلیقه اش تصمیم گیری کند.

Read More