تحلیل سیستمها Reviews

چند ساعتی با Audio Note Ankoru beside Wilson Audio MAXX

جمعه 10 اکتبر 2008
/ / /
audio-note-ankoru.jpg

امروز بعد از ظهر خانه مهندس پوینده عزیز رفتم و بلندگوی Wilson MAXX در کنار آمپلی فایر لامپی Single Ended Triodes مدل Audio Note Ankoru و Pre فکر کنم M3 آودیو نت دمو شد.

سورس دیجیتال هم Accuphase DP 80/81 بود و کابل بلندگو هم همونی بود که من خیلی دوستش دارم Van Den Hul The Third .

من زیاد روی صدا تمرکز نداشتم چون هم شرایط دمو مناسب نبود و هم من گوشم به آهنگ ها آشنا نبود. فقط روی یک آهنگ 10 دقیقه ای از آلبوم بارانه (سنتور پشنگ کامکار) تمرکز کردم که قبلا زیاد شنیده بودمش. دلیل این انتخاب این بود که یک ساز تنها در ناحیه midrange کمترین فشار رو به سیستم از لحاظ انتقال انرژی میاره و میشه روی ناحیه وسط و بالا تمرکز کرد. این باعث میشه یه جورایی محدودیت هایی که در Setup سیستم هست کمتر تاثیرش رو اعمال کنه و من بیشتر به صدای Audio Note دقت کنم.

شرایط دمو خوب نبود، شرایط آکوستیک مناسب نبود، دو تا بلندگوی گنده کنار هم بودند، سیستم تازه به برق وصل شده بود (البته نمیدونم آمپلی فایرهای لامپی هم مانند Solidstate ها برای اپتیمم شدن power supply بعد از قطع و وصل برق نیاز به زمان دارند یا نه)، دستگاه AC Regenerator Accuphase از مدار خارج بود، تمامی کابل های Power Cord معمولی و زیر حد استاندارد بود، کابلهای Interconnect یک و یک و نیم متری شاید بدترین قسمت این سیستم بودند ، بلندگو ها خوب Setup نشده بودند و پردازنده دیجیتال DG-38 هم از مدار خارج بود.

با تمام این محدودیت ها Audio Note Ankoru ثابت کرد دوست داشتنی آمپلی فایر لامپی است که من شنیدم و فکر میکنم همه اونچه که قبلا در مورد توانایی های این آمپلی فایر نوشتم بجا و حتی بیشتر از اون هم شایسته تعریف بود.

من خیلی دوست داشتم ببینم Audio Note در یک Setup دیگه با یک بلندگوی بزرگ و بد درایو مثل Maxx چه جوابی خواهد داد تا خیالم راحت باشه از اینکه واقعا آنچه من از Ankoru دیده بودم اینجا هم خواهم دید.

یادتون هست قبلا The Third خیلی تو خونه من صدای عالی ای میداد و من وقتی صداش رو خونه مهندس پوینده عزیز در کنار Transparent شنیدم چقدر خوشحال شدم. Audio Note مثل The Third به من میگفت یکی از بهترین هاست.

صدای این آمپلی فایر حالت Coloration لامپ رو در مقایسه با آمپلی فایرهای دیگه ای که شنیدم نداره و توان کنترل اش روی بلندگو خیلی خوب هست (البته اعتراف میکنم Audio Note Ankoru کاملا از پس Maxx برنمیومد و خصوصا در نواحی پایین با موسیقی های دینامیک کنترل لازم رو نداشت ، البته منم انتظار نداشتم این آمپلی فایر مثل Krell FPB 600 بتونه Maxx رو جمع کنه اما در مقایسه با Air Tight که اونم یک SET لامپی است بهتر عمل میکرد) و مهمتر از همه صدا خیلی مثل The Third طبیعی، طبیعی، طبیعی و Human Like هست.

صدا موجودیت و Presence خیلی راحت ، دوست داشتنی و خوبی داره با لطافتی بی نظیر و شفافیتی بالا ، یک حس کاملا طبیعی در Timbre و Texture صدا هست که احساس میکنید تمام هامونیک های ساز بازسازی میشه و مثل بیشتر آمپلی فایرهای ترانزیستوری در Micro اون حس طبیعی ، Bloom و Body صدا از بین نمیره. صدا همین جاست (کاملا Immediate) و حضوری فوق العاده طبیعی و دوست داشتنی داره که اون ambience صدا آدم رو یاد لطافت هوای مرطوب و نمناک جاده 2000 در ارتفاعات میندازه که پوست صورت رو نوازش میکنه. صدا اعتیاد آور (این جمله رو از آقای علی فاطمی قرض گرفتم) و بشکل خاصی گوش رو نوازش میکنه. این نوازش illusion یا Coloration نیست بلکه همون حس زیبایی است که در سنتور پشنگ کامکار هست. فکر کنم اگر بشه یک بلندگوی Match برای یک Single Ended لامپی خوب پیدا کنیم خیلی جواب خوبی بگیریم. مرسی از مهندس پوینده عزیز که باعث شد امروز خیلی بهم خوش بگذره.

این ها رو مینویسم فراموش نکنید :

Vitus SM-101 SS-101 SS-010 SL-101

Audio Note Ankoru Power & M3 Pre

Van Den Hull The First Ultimate & The Third

Quad 2905

Mark Levinson No.32 Reference PreAmplifier

Wilson Audio Watt Puppy System 8

Krell Evo One & Two CAST mode with Silver Smith CAST Cables

ASR Emitter I & II Exclusive B

dCS Scarlatti

اینها رو هروقت امکانش بود بشنوید و ببینید آیا شما هم مثل من دوستشون خواهید داشت یا نه. درلیست بالا جای یک سورس آنالوگ خوب خالیه ، بنظر شما این طور نیست؟

دو تا عکس هم اینجا اضافه کردم ببینید.

Read More

تحلیل صدای Wilson Audio Sophia with Mark Levinson Upstream

چهارشنبه 24 سپتامبر 2008
/ / /
Comments Closed
sophia-i.jpg

روز شنبه هفته گذشته سی ام شهریور ماه هشتادوهفت مهمان یکی از Audiophile ها در تهران بودیم. ایشان زمان زیادی است که به مقوله های فای علاقه مندند و تجربیات زیادی در طول این سالها بدست آوردند. خوشبختانه سایت باعث میشه این ارتباطات شکل بگیره و کمکی باشه به همه ما برای استفاده از تجربیات همدیگر.

سیستم به شرح زیر بود :

Mark Levinson No.390S Digital Source (CD & HDCD Player)

Mark Levinson No.32 Reference Pre Amplifier

Mark Levinson No.432 Stereo Power Amplifier

Wilson Audio Sophia I Loudspeaker

Fadel Art Reference Coherence Line IC & SPKC

از این دوستان تشکر میکنم بخاطر دمو خوب و پذیرایی ، به من واقعا خوش گذشت و خوشحالم از اینکه هر روز دوستان تازه ای پیدا میکنم که مثل خودم علاقه مند و پیگیر های فای هستند.

واقعا جمعیت های فای نه تنها در ایران بلکه در کل دنیا هم خیلی کم هست و این آشنایی ها برای من غنیمتی است.

قبلا نوشته بودم فضای شنیداری از نور و دکوراسیون و وسایل و شلوغ نبودن اتاق گرفته تا دما و اکسیژن و سکوت و … همه و همه در لذت شنیدن یک موسیقی تاثیرگذارند. از نظر من تنها بودن و خیال راحت و فکر آزاد داشتن هم در کنار پارامترهای فضای شنیداری خیلی در لذت شنیداری تاثیر داره و من فکر میکنم غیر از کیفیت رکورد و سیستم صوتی و آکوستیک اتاق باید به پارامترهای دیگری چون زیبایی فضای شنیداری توجه نمود. دلیل این مساله اینه که این مغز ماست که موسیقی رو درک میکنه و اگر مغز در شرایط راحت و مناسب نباشه لذت شنیداری معنی پیدا نمیکنه. نور نا مناسب و زیبا نبودن و شلوغ بودن محیط روی مغز اثرگذار هست و از لذت شنیداری کم میکنه. وقتی خوشحالیم انگار موسیقی رو طور دیگه ای میشنویم و ازش لذت میبریم و وقتی راحت و شاد نیستیم خیلی حوصله شنیدن نداریم و سکوت رو ترجیح میدیم.

من خودم وقتی راحت تر تحلیل مینویسم که اتاق تاریک باشه و اگر نباشه سعی میکنم تمرکزم فقط روی صدا باشه و حس بینایی و نور محیط تمرکزم رو کم نکنه. شاید باور نکنید اما من مطمئن هستم شنیدن غیر Blind خیلی روش مطلوبی نیست و شکل و قیافه کامپوننت ها روی اظهار نظر تحلیلگر تاثیر میگذاره. خلاصه برای تحلیل یک سیستم لازمه حس های دیگه رو موقتا غیر فعال نگه داریم و همه تمرکزمون روی صدا باشه.

این بحث طولانی شد و الان جای نوشتن بیشتر در موردش نیست فقط اعتراف کنم فضای شنیداری این دوست خوبمون خیلی عالی بود و من خیلی موقع شنیدن صدا احساس خوبی داشتم.

محرکی از بیرون آرامش ذهن رو به هم نمیزد و زیبایی محیط به شنونده آرامش میداد. حتی این دوستمون اجازه داد موسیقی شنیده بشه و کمتر در اتاق بودند تا من راحت تر صدا بشنوم و خیلی در این دیدار گفتگویی صورت نگرفت و فقط صدا شنیده شد.

mark-levinson-no-32.jpg

اما در مورد صدا :

صدا در شرایطی بسیار مناسب دمو شد ، سیستم کاملا Break-in شده بود و فقط کمی بنظرم باید بیشتر گرم میشد، فضای شنیداری خوب و آکوستیک اتاق برای نفس کشیدن سوفیا مناسب بود و البته میتونست بهتر هم باشه، آرامش و سکوت به اندازه کافی بود و صدایی شفاف و Stable شنیده میشد.

این که گفتم بهتر هم میتونست باشه با استانداردهای خودم گفتم وگرنه این دمو بهترین دمویی بود که در ایران برام گذاشتند و صدا بهتر از هر جای دیگه ای که صدا شنیدم دمو شده بود.

اول دوست دارم در چند جمله کوتاه کل آنچه شنیده شد رو بطور خلاصه شرح بدم. صدای سیستم یک حس آرامش خاص با خودش داشت که میتونست نتیجه Stable شدن از نظر انتقال انرژی (هم انتقال انرژی خوب بین کامپوننتها و هم فضای آکوستیکی) ، Low Noise بودن و شکل Presence صدای Mark Levinson و سکوت فضا باشه.

صدایی آرام و بی آزار که اجازه میداد بر روی موسیقی تمرکز داشته باشیم آن هم براحتی و بدون مجبور کردن ذهن به تمرکز زیاد هنگام شنیدن. دلیل این مساله فقط سیستم نبود بلکه به فضای مناسب شنیداری و Stable شدن سیستم نیز برمیگشت.

صدا بسیار آرام ، Stable و بدون انرژی force بود با حجم (Scale) خوب ، تصویر Laidback و air . شما در فضای موسیقی قرار داشتید و میتونستید براحتی روی استرینگ های صدا متمرکز شوید هم برای تحلیل نوشتن و هم برای لذت بردن از صدا. وقتی فضای آکوستیکی مشکل داره تمرکز روی صدا و نوشتن در مورد صدا خیلی آزار دهنده هست و تاثیر آکوستیک بد روی صدا خیلی شنونده رو آزار میده. اگر یادتون باشه قبلا که تحلیل dCS Scarlatti رو با Krell Evo One & Two مینوشتم گفتم ذهن خیلی موقع شنیدن راحت بود و دلیل این مساله هم فضای آکوستیکی مناسب بود و هم Neutral بودن سیستم . البته این فضاها از نظر آکوستیکی ایده ال نیستند و تنها مشکلات آکوستیکی اتاق های دیگه رو ندارند و میشه در ولوم های پایین و متوسط با موسیقی های غیر شلوغ صداهای خوبی شنید و برای رسیدن به یک حد بالا هر اتاقی باید آکوستیک بشه و یا با پنل هایی صدا کنترل بشه.

تصویر صدا بیشتر دو تا مونو بود تا یک استریو و بلندگو ها میتونستند بهتر Place شوند البته شاید در اون فضا اون setup بهترین باشه چرا که ممکنه اصلا نشه در یک فضای کوچک از یک بلندگوی بزرگ به یک تصویر خیلی خوب رسید. وضعیت اتاق من هم همینجوری هست و وقتی بلندگو ها رو برای ساخت تصویر بهتر به هم نزدیک تر میکنم بخاطر بازگشت دیوارهای بغل خیلی صدا فوروارد و اعصاب خوردکن میشه و وقتی بلندگو ها رو از هم دور میکنم و به دیوار نزدیک میکنم bass رزونانس زیادی پیدا میکنه و دوباره میره رو اعصاب. برای همین من بلندگو ها رو در فاصله ای قرار دادم که تحمل این دو مشکل (فوروارد شدن ناحیه وسط و بالا و رزونانس ناحیه پایین) آسون تر بشه ولی در مقابل من هم دو تا مونو دارم تا یک استریو و واقعا نمیشه کاریش کرد.

بنابراین ممکنه این دوست خوبمون بهترین حالت رو برگزیده باشند اما بخاطر محدودیت آکوستیک نشه کار بیشتری کرد. من یک سری پنل آکوستیکی رو تو خونه تست کرده بودم و در حالتی که پنل ها بودند محل قرار گیری مناسب بلندگو ها کاملا فرق کرد (بلندگو ها رو به هم نزدیک کردم و یک فضای استریویی خوب تشکیل شد) و این مساله نشون میداد اگر شما اتاق رو آکوستیک کنید محل قرار گیری بهینه بلندگو از جایی که الان بلندگو در اونجا قرار گرفته فرق خواهد کرد. یعنی تغییر شرایط آکوستیکی باعث تغییر محل مناسب قرار دادن بلندگو میشه.

البته باز تاکید میکنم فضا به نسبت فضاهایی که قبلا در اونها صدا شنیدم خیلی مناسب تر بود و تصویر نسبتا خوبی داشتیم. صدا Presence خوبی داشت با شفافیت مناسب و دینامیک خوب بدون خطای ریتم یا به هم خوردن Dynamic Structure .

حس حرکتی (هم دینامیک استرینگ ها و هم حرکت ساز در طول تصویر) در صدا راحت ، طبیعی و بدون استرس بود و Neutral و Low Noise بودن Mark Levinson باعث میشد صدا خالص تر و با جزئیات بیشتری بشکل طبیعی و Smooth رندر بشه. صدا پس زمینه ای مشکی داشت با کمی احساس گرما در Presence صدا که به Sweetness صدا کمک میکرد با حالت Fluid وجاری. بافت و Timbre صدا میگفت دارید صدا Solidstate رو با سورس دیجیتال میشنوید اما بدون edge بود و خیلی Smooth و راحت. صدا اون vibrancy و Harmonic richness و Bloom و Immediacy و درخشش لامپ رو نداشت اما بسیار آرام ، Stable ، Smooth و راحت بود. خواننده نباید این مقایسه رو در ارزش گذاری این سیستم لحاظ کنه چرا که این سیستم بعنوان یک سیستم Solidstate با سورس دیجیتال بسیار عالی بود و من معتقدم برای ارزش گذاری باید هر سیستمی رو با هم نوع خودش مقایسه کنیم نه با تکنولوژی متفاوت دیگه اما خود من برای اینکه همیشه یک دیدی داشته باشیم این کار رو میکنم اما نباید فراموش کرد باید Mark Levinson رو با سیستم های Solidstate مقایسه کرد نه یک سیستم لامپی خیلی خوب.

صدای Mark Levinson شفاف بود اما کمی فقط به اندازه خیلی کمی در ناحیه وسط و بالا dark بود (شاید در این مورد 390S بیشتر سهم داشت و البته دقت کنید darkness رو با پس زمینه مشکی اشتباه نگیریم) و من دوست داشتم صدا حس نزدیکی و vibrancy بیشتری داشته باشه (دقت کنید اگر به محدودیتی اشاره دارم فراموش نکنیم کابل فادل هم این وسط بود و برای قضاوت دقیق تر باید با چند نوع کابل سیستم رو تست میکردم شاید با یک کابل دیگر صدا به اون بالانسی که میخواستم نزدیک میشد) در مقابل مارک لوینسون صدایی ملایم و کنترل شده میداد که دینامیک اون در دو مقیاس macro و micro خوب و شنونده رو در آرامش کامل به موسیقی پیوند میداد. قبلا هم گفتم صدای مارک لوینسون خیلی ناز و ملایم هست و بیشتر میشه اون رو به دختر تشبیه کرد تا یک پسر اما صدای Krell بخاطر macro dynamic بیشتر تداعی کننده پسر هست تا دختر و برای همینه بیشتر شنوندگانی که من دیدم صدای مارک لوینسون رو دوست داشتند و اون حالت ملایمت و لطافت که شنونده رو نوازش میکنه براشون جذابیت زیادی داشت.

سلیقه من طوری هست که به ریتم و Liveness بیشتر علاقه نشون میدم تا آرامش و Sweetness و شاید اگر سن من بیشتر بشه به صداهای Slow تر و ملایم تر علاقه بیشتری نشون بدم.

390s.jpg

یک مساله دیگه عادت شنیداری هست، اگر شما 5 سال صدای آمپلی فایر به ظاهر دینامیک اما exaggerated رو با یک بلندگو با حالت boom bang در صدا بشنوید برای قضاوت یک صدای ملایم باید اول صبر کنید و در دراز مدت صدا رو بشنوید و بعد در مورد صدا قضاوت کنید . از نگاه من خیلی ها قضاوت هاشون بر اساس عادت قبلی شنیداری هست و باید بیشتر صدا بشنوند تا بتونند به یک قضاوت درست برسند. در وحله اول ممکنه آرامش صدای یک سیستم صوتی خوب کمی این حس رو به شخص بده که صدا داینامیک نیست اما با شنیدن بیشتر صدا متوجه بشه اونی که قبلا میشنیده و فکر میکرده داینامیکه خود موسیقی نبوده بلکه صدا بوده یعنی ممکنه سیستمی در شاخصی یک حالت Exaggerated خوشایند داشته باشه (مثلا به شنونده حالت force و انرژی رو بشکل غیر طبیعی القا کنه) که شنونده رو مجذوب کنه اما بعد ها شنونده بفهمه اون حالت در صدا طبیعی و واقعی نبوده. کمپانی هایی هستند که برای فروش بیشتر دنبال ایجاد همین حالت ها در صدا هستند تا شنونده مجذوب بشه و اون کالا رو بخره. بهترین راه حل از نظر من اینه که اولا شرایط شنیدن صدا مثل اکوستیک رو درست کنیم ثانیا برای قضاوت اگر فرصت کافی برای شنیدن نداریم، تمام تمرکزمون روی این باشه که صدای جدید چقدر به موسیقی زنده نزدیک هست و چقدر شنونده احساس طبیعی بودن و آرامش در صدا رو داره. دیجیتال در وهله اول ممکنه بیشتر شنونده رو مجذوب کنه اما در درازمدت نه و یا Presence کابل فلزی میتونه شنونده رو تحت تاثیر قرار بده اما کابل کربنی خیلی طبیعی تر رفتار میکنه. خلاصه گاهی لازمه آدم خودش رو یک محکی بزنه ببینه در چه وضعیتی قرار داره. یک سیستم داینامیک در macro dynamic حالت سریع و light داره با کنترل کامل و در micro dymanic حالت vibrant و زنده.

صدای سیستم بسیار آرام و ملایم بود و حالت صدای کابل کارداس را در شاخص هایی (مثل تصویر lailback ، پس زمینه کاملا مشکی و حالت ملایم و آرام و relax) تداعی میکرد که از نگاه من به ساخت خوب دستگاه و low noise بودن سیستم برمیگشت. صدا تنش و پراکندگی و بیرون زدگی نداشت و بدون سانسور فرکانسهای بالا یا نرمی غیر طبیعی بسیار safe و آرام پخش میشد. استرینگ های صدا در تصویر کاملا کنترل شده بودند و حتی حرکت ساز در تصویر کاملا راحت، طبیعی و کنترل شده بود بدون ایجاد حس سردرگمی و عدم کنترل. واقعا سری های رفرنس Mark Levinson حرف آخر رو در ساخت میزنند، صدای Pre 32 با تجربه ای که داشتم بسیار بسیار Low Noise ، بدون داشتن هیچ اثری از الکترونیک در بافت صدا ، Fluid و شفاف بود. من کلا به سورس و Pre سیستم های Mark Levinson علاقه بیشتری دارم تا Power و البته هنوز سری های بالاتر یعنی 33 و 33h رو هنوز نشنیدم اما دوست دارم Power سیستم حالتی fast تر و ریتمیک تر داشته باشه البته با همین حالت Smooth ، کنترل شده و طبیعی.

بعد از دو ساعت شنیدن صدا اصلا احساس خستگی شنیداری و یا حس اینکه بخوام با بغل دستی حرف بزنم و یا ولوم صدا رو کم یا زیاد کنم و یا به چیز دیگری فکر کنم و یا سیستم رو خاموش کنم نداشتم. صدا خیلی بی آزار و راحت بود انگار به من میگفت امیر دست از تحلیل نوشتن بردار ، ببین محمد موسوی داره چه نی ای میزنه . اگر بخوام سلیقه خودم رو بیشتر شرح بدم و این سیستم رو با اون ایده الی که دارم بسنجم باید بگم من در micro نیاز به Vibrancy و حس Liveness بیشتری نیاز داشتم (شاید این صدا برای شما همونی باشه که میخواهید و من از سلیقه شما اطلاعی ندارم واسه همینه دارم این سیستم رو با سلیقه شنیداری خودم بررسی میکنم) و کمی احساس fast بودن بیشتر. صدای کمی Light تر و دینامیک تر با Presence زنده تر که فکر میکنم اگر میخواستم تغییری بدم اول بلندگو رو عوض میکردم نه upstream رو. بنظرم سوفیا با مارک لوینسون بالانس صدا رو از اون نقطه ای که من دوست دارم کمی جابجا کرده بود (هرچند ممکنه شما همین setup رو بیشتر دوست داشته باشید) و من ترجیحم بجای سوفیا یک بلندگوی دینامیک تر بود. صدا به گوش من تداعی کننده یک چهره آرام ، ساکت و بی آزار بود تا یک چهره شاداب و خندان که اون انرژی مثبت رو منتقل میکرد. من حس زنده بودن بیشتری میخواستم که میتونست یک بلندگوی دیگه با مارک لوینسون اون رو به من بده و من نه سوفیا رو مقصر میدونم و نه مارک لوینسون رو بلکه به Matching این دو ایراد میگیرم البته با توجه به سلیقه شنیداری خودم. ممکنه کسی که این سیستم رو setup کرده این صدا رو خیلی بیشتر دوست داشته باشه و سلیقه اش با من فرق کنه پس من دارم نظرم رو بر اساس سلیقه شنیداری خودم میگم.

matching بسیار مهم هست و ممکنه شما با تغییر کابلها کلا شاخص صدا رو تغییر بدید و به سمتی ببرید که دوست دارید و البته در ایران رسیدن به همین هم بسیار پردردسر و هزینه بر هست. من در ایران به Dealer ای علاقه مندم که بیشتر به شنونده اجازه شنیدن صدا رو بده و امیدوارم فروشندگان در ایران بجای کارتن فروختن بیشتر صدا دمو کنند. همینکه این سیستم در همین نقطه هم می ایستاد و صدای خوبی میداد واقعا باید خوشحال باشیم چون تو ایران با شرایطی که داریم رسیدن به یک صدای خوب خیلی سخته چه برسه به اینکه صدا دقیقا همونی باشه که ما دوست داریم.

این سیستم از نظر انتقال انرژی خیلی پایدار بود و power amplifier بلندگو رو خیلی خوب جمع میکرد بعلاوه اینکه کابل ها هم از سری رفرنس fadel art بودند که باعث میشد انتقال انرژی بسیار راحت و بدون خطای ریتم انجام بشه. بنظرم کمی بافت صدای fadel art با کابل های دیگر فلزی که شنیده بودم فرق داشت و کلا شاخص صدای fadel کمی متفاوت هست. صدا Smooth هست وNeutral با یک حس Cohesive بودن در presence صدا اما شاید کمی کابل روی micro صدا تاثیر داشت به این معنی که صدا در میکرو میتونست حالت نزدیک تر(more Direct) با bloom بیشتری داشته باشه. کلا من فکر میکنم کابلهای بلند در سیستمهایی که انتقال انرژی زیادی بین بلندگو و آمپلی فایر دارند خیلی روی بافت و حس نزدیکی صدا تاثیر میگذارند و باید یه فکری به حال اونها کرد. یک بلندگوی 4 اهم از یک آمپلی فایر 200 واتی حدود 7 آمپر جریان میکشه (البته این مقداردر عمل بخاطر dynamic بودن خیلی بیشتره و من rms رو حساب کردم نه جریان لحظه ای رو) و کابل بلندگو باید با حفظ کیفیت این جریان رو منتقل کنه، واقعا سخته و برای همینه هرچقدر سیستم ها ساده تر و توان اونها پایین تر باشه میشه با کابل های ارزان تری همان صدای خوب رو داشته باشیم. Complex خیلی برای نگه داشتن کیفیت هزینه میگیره و معلوم نیست در انتها چقدر اون حس موسیقی رو دست نخورده تحویل بده.

مساله مهم دیگه اینکه با این سیستم دوست نداشتید ولوم صدا رو خیلی زیاد کنید و یا بجای موسیقی گوش کردن سرو صدا کنید ، من فکر میکنم این حالت حتی با بهتر کردن آکوستیک بهتر هم میشد و آرامش به حدی میرسید که فقط ساعتها به موسیقی گوش میسپردیم. سیستم اصلا جلب توجه نمیکرد و شنونده رو به حال خودش میگذاشت. آیا شما چیز بیشتری از یک سیستم صوتی میخواهید؟؟؟

تصویر صدا اصلا فوروارد نبود و خیلی پایدار ، شناور و شفاف بود. حس openness و air در صدا حس میشد اما تصویر دو کانال کمی با هم متفاوت بودند که میتونست به آکوستیک مربوط بشه البته این حدس هست و باید تست کنیم ببینیم دلیلش چیه. اگر در موسیقی های شلوغ و دینامیک اون شفافیت کم میشد دلیلش از نگاه من آکوستیک بود و نه سیستم و صدا یک Presence نرمال و طبیعی داشت هم در Flow و هم در timbre صدا. start/stop های استرینگ های پس زمینه راحت شنیده میشد بدون سردرگمی یا خطای ریتم و شنونده بدون هیچ استرسی در جریان جزئیات زیاد صدا قرار میگرفت. صدا در نواحی فرکانسی شاخص متفاوت نداشت و با افزایش فرکانس احساس نمیکردید دیستورشن زیاد شده و بافت صدا تغییر کرده که این مساله به حس طبیعی بودن صدا کمک میکرد. صدا اصلا force نداشت و خیلی liquid بود البته bloom یک SET خوب مثل Audio Note رو نداشت و اون harmonic richness رو تداعی نمیکرد اما در مقابل بعنوان یک Solidstate بسیار Smooth و ملایم بود بدون داشتن بافت زبر و کاراکتر الکترونیک. شاید با تغییر کابل کمی صدا بامزه تر میشد و Sweet تر اما نمیشه همین طوری حدس زد و باید این جور چیزها رو تست کرد. Mark Levinson تداعی کننده یک شخصیت با ادب و متشخص بود دلیلش کنترل کامل صدا و ملایمت و Smoothness در صدا بود.

کمی این حس بود که تصویر صدا زیادی عقب رفته و با تجربه ای که من قبلا داشتم این مورد خیلی به بلندگو یا آکوستیک برنمیگشت، شاید کمی آکوستیک تاثیر گذار بود اما از نگاه من مساله عقب بودن میتونست به ML یا Fadel برگرده و این حالت عقب بودن کمی اون حس سرزنده بودن رو در صدا کم میکرد و با توجه به این که من احساسم این بود کمی صدا در macro نیاز به Punch و تحرک بیشتری داره این دو عامل کمی صدا رو از اونجایی که من دوست داشتم دور کرده بودند. من presence صدایی نزدیک تر با درخشش بیشتری میخواستم و اون حالت عقب رفتگی کمی از لذت شنیداری کم میکرد. من قبلا تجربه اینکه یک کابل کاملا میتونه تصویر صدا رو دستکاری کنه و Perspective رو تغییر بده داشتم اما نمیدونم fadel art چنین تغییری رو ایجاد کرده و یا مساله به جای دیگه ای برمیگرده. قبلا که با همین upstream ویلسون هفت رو شنیدم در حالتی که Sub ویلسون در مدار بود صدا جلوتر و نرمال تر بود اما بدون ساب تصویر صدا همین حالت رو داشت. میشه با جابجایی بلندگو و تغییر کابل تست کنیم ببینیم چه عاملی تاثیر داشته اما مساله اینه این نوع تغییرات در تصویر صدا قابل تصحیح هست و باید با تغییراتی به بالانس بهتری رسید.

433_ad_lo.jpg

اما سوفیا :

من داشتم فکر میکردم دیگه تحلیل نوشتن در مورد یک سیستم داره برام سخت میشه دلیلش اینه مثلا وقتی شما زیاد به یک بلندگوی خوب مثل Wilson Audio Watt/Puppy System 8 گوش کنید نمیتونید براحتی از سوفیا تعریف کنید اما جالبه تحلیل گران مجلات بعد از تحلیل بلندگوی marten design در شماره بعدی همون قدر از یک بلندگوی ارزان بازاری تعریف میکنند. من نمیتونم این کار رو بکنم چون وقتی شما یک تجربه خیلی خوب دارید بقیه صدا ها رو با اون میسنجید. باور کنید نمیشه من ویلسون رو بشنوم و در مورد شفافیت مثلا یک بلندگوی 100 دلاری (تو بازار ایران) صحبت کنم. مجلات برای حل این مشکل کلاس قیمتی تعریف میکنند و به تحلیل گر میگویند در این کلاس قیمتی تا میتونی از اونی که بهتره تعریف کن اما من نمیتونم این کار رو بکنم چون یه جورایی حس میکنم دارم برخلاف ذهنیتم مینویسم.

البته یک وقت فکر نکنید سوفیا با سیستم 8 این همه تفاوت داره نه اصلا این طور نیست و صدای این دو از هم فاصله زیادی نداره اما مشکل جای دیگه هست، اونم اینه من 8 رو شنیدم و سوفیا رو نسبت به اون تو ذهنم میسنجم . اگر سوفیا رو با یک بلندگوی دیگه در کلاس قیمتی خودش بسنجیم خیلی ممکنه ازش تعریف کنیم اما مشکل من اینه همیشه صدا ها رو بیشتر بر اساس رفرنسی که دارم تحلیل میکنم تا بر اساس کلاس قیمتی شون.

سوفیا به اندازه سیستم 8 منو مجذوب نکرد و البته در مورد محدودیت هاش نوشتن نیاز به زمان شنیدن بیشتر داره . تصویر سازی اون و Presence صداش جزو خانواده ویلسون هست و نسبت به 8 کمی دینامیک کمتری داره و صدا در نواحی فرکانسی کاراکتر بیشتری نسبت به 8 داره. من باید سوفیا رو با بلندگو های درایوری زیر 15 هزار دلار مقایسه کنم اما هنوز رفرنسی غیر از 8 برای مقایسه ندارم.

واقعا نوشتن جای شنیدن رو نمیگیره و قبلا هم گفتم نوشتن یک سرگرمی برای من هست، برای ارزش گذاری هر کس خودش باید صدا بشنوه و قضاوت کنه البته این پیشنهاد من در ایران خیلی ممکنه عملی نباشه چون بیشتر فروشندگان خیلی در دمو دادن خصوصا به کسانی که فکر میکنند مشتری نیستند دست و دلباز نیستند. امیدوارم روزی این امکان از طرف فروشندگان فراهم بشه که همه دوستان بجای خوندن این سایت یا تحلیل های مجلات بتونند بیشتر صدا بشنوند (در فضایی مناسب و شرایطی ایده ال) و تجربه شون رو بیشتر کنند.

من هروقت تحلیل ای رو میخونم که اون صدا رو شنیدم احساس میکنم تجربه شنیدن صدا خیلی خیلی با خوندن تحلیل فرق داره و فکر میکنم ارزش تحلیل خوندن به اینه که ما بتونیم با فضای Subjective آشنا بشیم و خودمون بتونیم درک بهتری از اجزای صدا داشته باشیم. تحلیل هیچوقت نباید جای شنیدن رو بگیره و چه بسا تنها به تحلیل خوندن بسنده کردن و صدا نشنیدن آدم رو ممکنه به اشتباهات زیادی بندازه و هزینه بالایی از آدم بگیره.

Read More

صدای کابل Cardas Golden Reference

یکشنبه 17 آگوست 2008
/ / /
Comments Closed
cardas.jpg cardas-golden-reference.jpg

کابل کارداس ساخت آمریکاست و طراح و سازنده آن آقای جرج کارداس یکی از طراحان حرفه ای در زمینه طراحی کابل می باشد.
جرج کارداس برخلاف بسیاری از کمپانی ها که کابل هایشان را در قیمت های بسیار بالا عرضه میکنند کابلهایش را در یک رنج قیمتی معقول عرضه میدارد و نباید تصور کنید کابل 2000 دلاری قابل قیاس با کابلهای 20000 دلاری نیست.
من معتقدم قیمت های بالا نتیجه سیاست های بازار هست تا هزینه تمام شده و از نگاه من بهترین کابل بلندگو و یا Interconnect میتواند زیر 2000 دلار عرضه شود.
کارداس درطراحی از مس خالص استفاده میکند و از نقره و یا دیگر مواد استفاده نمی نماید و از نگاه من بیشتر به ساختار متکی است تا مواد استفاده شده ، در سایت این شرکت (www.Cardas.com) مطالب بسیار مفیدی برای علاقه مندان پیدا میشود.
هر صدایی برای من یک تجربه جدید و جالب است و من شاید برخلاف بسیاری از دوستان که همواره دنبال کدام بهتر کدام بدتر هستند دنبال این گونه قضاوت ها نیستم .
گاهی فکر میکنم حتی در قیمت های بسیار بالا هم هر کامپوننتی صدای خودش را دارد و تحلیل نوشتن خیلی نمیتواند کمکی کند با توجه به این که من نه از سلیقه دوستان با خبرم و نه فکر میکنم با تحلیل نوشتن میشود جای تجربه شنیداری را گرفت. بنابراین پیشنهاد میکنم برای انتخاب حتما صدای کارداس را بشنوید و البته دقت کنید کابل 300 ساعت را گذرانده باشد.
صدای کارداس یک تجربه جدید بود و متفاوت با کابلهای دیگر فلزی که شنیده بودم. باید از آقای همایون خرمی و دکتر بنائیان تشکر کنم که کابل بلندگو و Interconnect سری Golden Reference را در اختیارم قرار دادند.
من نتوانستم کابل را به 300 ساعت Warm-up برسانم البته آقای خرمی یک سورس دیجیتال در اختیارم قرار دادند تا از Transport آن استفاده کنم اما سورس من روی خروجی دیجیتال Lock نمیکرد و من مجبور شدم سیستم را هر روز چند ساعتی روشن نگه دارم و فکر میکنم کلا کابل بلندگو به 100 ساعت هم نرسید.
نوشتن در مورد کارداس خصوصا در مورد محدودیت های آن در شرایط زیر 100 ساعت و سیستم غیر ایده ال من کار منطقی نیست، هرچند اگر کارداس توانایی های خودش را کاملا نشان نمیداد اما میتوانم در مورد تفاوت هایش بنویسم.
من تا آنجایی که فهمیدم مینویسم و نه بیشتر و به دوستان پیشنهاد میکنم تا کابلی کاملا Break-in نشده در مورد محدودیت هایش اظهار نظر نکنند.
کابل من Van Den Hul Revelation هست با طول 2.5 متر و Interconnect مدل The Second به طول 60 سانتی متر ، کابل بلندگوی کارداس 2 متر طول داشت و کابل Interconnect کارداس 1 متر بود.
سیستم تست من همچنان Accuphase DP-55v به همراه Krell KAV-300il و بلندگوی Dynaudio Audience 82 می باشد.
کارداس در اولین برخورد یک صدای متفاوت از دیگر کابلهای فلزی داشت و صدا در فضایی گرم تر و نرم تر رندر میشد. صدا یک خوش صدایی خاص داشت که صدای Solidstate های ملایم مانند Mcintosh را تداعی میکرد. طبیعتا به گوش من این میزان خوش صدایی خیلی طبیعی نبود و من حدس میزدم با Break-in کامل صدا بسمت Neutral تری پیش برود و این حالت کمتر شود. کارداس همانند Accuphase در دوره Break-in از حالت Warm به سمت Neutral میرود و با کارکرد بیشتر به حالت طبیعی تری میرسد.
از آنجایی که من بعید میدانم این حالت خوش صدایی در صدای کارداس حتی بعد از Break-in کاملا محو شود حدس میزنم این کابل در سیستم های Solidstate با سورس دیجیتال (که به سمت Lean گرایش دارند) جواب مناسبی داشته باشد چرا که کمی Warmness به صدا اضافه میکند.
آقای آرتور سالواتوره (http://www.high-endaudio.com) هم به همین مساله اشاره داشتند و من فکر میکنم کارداس برخلاف نظر آقای Marc Mickelson (مجله Soundstage) حتی در سری رفرنس به Warm Side of Neutral گرایش دارد و میتواند در سیستمهایی بسیار خوب Match شود.
صدای کارداس یک Fluency و راحتی خاصی داشت و حالت Richness را تداعی میکرد با پوسته صدای غیر dry و کاملا Liquid . صدا Lushness بیشتری از یک کابل کاملا Neutral داشت و هر چند کارداس سعی میکرد صدای یک کابل فلزی را تداعی نکند اما شنونده میتوانست حدس بزند این صدا صدای یک کابل فلزی است و از صدای یک کابل کربنی مانند Van Den Hul The Third فاصله دارد. همانطور که بهترین Solidstate ها صدایی کاملا متفاوت از بهترین لامپ ها دارند صدای کارداس هرچند از صدای کابلهای فلزی فاصله گرفته بود اما به Van den hul The third هم خیلی نزدیک نمیشد.
من نمیدانم این دنیای های فای به کجا خواهد رفت و آیا 500 سال دیگر هم تکنولوژی ها مختلف این همه تفاوت خواهند داشت یا نه؟!
کارداس از کابل بلندگوی من خیلی بهتر بود اما فکر میکنم حتی در حالت Break-in کامل صدای کارداس از Van Den Hul The Third با Van den Hul The Second فاصله خواهد داشت و من با سورس دیجیتال و آمپلی فایر Solidstate صدای The Third را ترجیح خواهم داد. البته The Third صدایی متفاوت داشته و قیمتش نیز 3 برابر کابل بلندگوی کارداس هست اما با سلیقه ای که من دارم The Third برای من یک صدای دوست داشتنی هست.
کارداس از نظر من زیر 2000 دلار انتخاب بسیار مناسبی در ایران هست و اگر با سیستم شما سازگار باشد صدای بسیار خوبی از آن خواهید شنید.
صدای کارداس در مقایسه با کابل من عمق و فضای بیشتری داشت و ابعاد تصویر آن بسیار بزرگ بود (انگار این تصویر در اتاق من خوب جا نمیشد) با عمق خوب و کاملا Laidback که در این شاخص کاملا کابل من را عقب میزد. صدا ریتمیک تر و با جریان بهتر و راحت تری پخش میشد که شنونده را در فضایی گرم و ملایم قرار میداد.
ناحیه پایین خیلی بهتر از کابل من رندر میشد هرچند سیستم و اتاق من و Break-in نشدن کارداس اجازه انتقال درست انرژی در ناحیه پایین را نمیداد اما کاملا مشهود بود در ناحیه پایین کارداس کاملا Full range صدا را پخش میکرد.
ناحیه بالا کمتر جلب توجه میکرد و صدا طبیعی تر و با grain کمتری پخش میشد . صدا در ضربات Forward نمیشد و صدا کنترل شده تر و آرام تر پخش میشد. صدا موجودیت بیشتری در اتاق پیدا کرد و در مقایسه با VDH بیشتر از صدای کابل ، موسیقی شنیده میشد.
برخلاف تصور که بیشتر کامپوننتهای گرم و Lush در Macro dynamic کمی تنبل صدا را رندر میکنند کارداس دینامیک خوبی حتی در ضربات داشت و صدا کامل دینامیک و راحت رندر میشد.
حس نزدیکی در صدای خواننده بیشتر شده بود و حالت Mechanical در بافت صدای خواننده حس نمیشد هرچند باز هم تکرار میکنم این کابل به خوبی The Third بافت صدای Vocal رو پخش نمیکرد.
جداسازی این کابل بسیار خوب بود و استرینگ های صدا در نواحی فرکانسی به هم گره نمیخوردند و یا حالت محو و غیر شفاف پیدا نمیکردند. وقتی در ناحیه پایین ضربات رندر میشد ناحیه بالا خطای ریتم و یا تغییر حالت نداشت و صدا حالت پراکنده و غیر متمرکز پیدا نمیکرد.
گسترش فرکانسی این کابل تقریبا کامل بود و میشد از این کابل در یک سیستم Full range حتی در ولوم های بالا (کارداس خیلی خوب در ولوم های بالا صدا را رندر میکرد و حالت خطی اش را حفظ مینمود) استفاده نمود ، میزان نویز بسیار پایین و کنترل صدا خوب بود که باعث میشد بتوان از این کابل در سیستمهای high resolution استفاده نمود.
صدا شفاف تر و نزدیک تر از قبل پخش میشد اما شرایط آکوستیک و بلندگوی من اجازه نمیداد مقیاس این تفاوت را بهتر بفهمم.
در یک کلام صدای کارداس ملایم و گرم بود با نویز کم و پس زمینه مشکی و تداعی کننده Fullness در صدا (بیشتر مثل ماشین آمریکایی هست تا شبیه به BMW). صدای این کابل بیشتر ملایمت و گرمی را تداعی میکند تا Sharpness و Reality را و بیشتر به سمت Beauty تمایل دارد تا Trust .
صدای کارداس بسیار Low Noise بوده و این کابل شیلد بسیار خوبی دارد ، صدای میور میور (نویز تغییر ولوم که در صورت شیلد نبودن کابل کاملا شنیده میشود) هنگام تغییر ولوم صدای Krell با این کابل شنیده نمیشد و هنگام Start Stop ها صدا انرژی اضافه به همراه نداشت. صدا بسیار راحت و با حالتی پیوسته ، خطی و smooth ولوم پیدا میکرد که برای من این حالت خیلی لذت بخش بود.
صدا بخاطر Break-in نشدن در میکرو خیلی خوب و stable نبود و آن مزه لازم رو نداشت هرچند حتی در این حالت صدا نسبت به VDH Revelation پخته تر و راحت تر بود. صدا اصلا جیغ نمیزد و از یک فضا می آمد تا اینکه حالت Flat داشته باشد و این موجودیت صدا بسیار لذت بخش بود. صدای Break-in نشده آن Harmonic Richness در مقیاس میکرو را نداشته و اجازه نمیدهد پوسته صدا لمس شود و شنونده احساس میکند صدا با یک لایه اضافه شنیده میشود. این حس اجازه نمیدهد شنونده در طولانی مدت به صدا گوش دهد.
با اینکه کابل Interconnect من کوتاهتر بود اما کارداس بخاطر طراحی بهتر Low Storage Energy تر بود و تصویر صدا شکل بهتری داشت در حالی که صدا حالت Immediate تری داشت.
صدا حالت Bloat کمتری خصوصا در نواحی پایین تر داشت که این حالت به Low Storage Energy بودن کابل بر میگردد و کارداس در تصویر سازی حتی در لحظه هایی که سیستم انرژی زیادی میکشید بسیار عالی عمل میکرد. تصویر صدا بدون هیچ جبران سازی در طول مسیر در فرکانسهای بالاتر اصلا حالت Flat نداشت و همانند Transparent Cable احساس نمیکردید با افزایش فرکانس ابعاد تصویر (دقت کنید ابعاد تصویر ربطی به بافت صدا ندارد) تغییرات دارد.
شرکتهایی مانند Transparent Cable و MIT برای بهتر کردن تصویر صدا از جبران سازهایی استفاده میکنند اما کارداس بدون استفاده از جبران ساز ظرفیت سلفی خازنی را بسیار پایین نگه داشته بود.
هر استرینگ صدا در تصویر جایی مشخص داشت و براحتی و بشکل شفافی شنیده میشد و تغییر مکان استرینگ در تصویر براحتی حس میشد.
صدا Fluency خوبی داشت و آن Bloom مورد انتظار را به شنونده تحویل میداد تا شنونده جزئیات بیشتر صدا را با حالتی دوست داشتنی بشنود.
Ambience صدا بیشتر آنالوگ بود تا دیجیتال و صدا نرم و Safe رندر میشد هرچند دوست داشتم صدا Sharpness بیشتری داشته باشد و بیشتر به سمت Neutral برود.
کارداس ره یافت بیشتری به صدا داشت و جزئیات بیشتری از صدا با حالتی ملایم شنیده میشد و این صدا بیشتر اجازه میداد تا موسیقی گوش کنم به جای اینکه سیستم تست کنم ، در مقابل VDH بیشتر صدا را سانسور میکرد تا جزئیات کمتری شنیده شود.
صدا همراه با Euphony یک Wholeness را نیز به شنونده القا میکرد که برای شنونده جذاب و جالب بود و صدای ناحیه وسط بسیار Smooth و Fluid رندر میشد ، حس موسیقی بهتر منتقل میشد و شنونده دوست داشت بیشتر به موسیقی گوش دهد.

هر کامپوننتی صدایی دارد ، کارداس هم صدایی دوست داشتنی و گرم داشت.

http://www.cardas.com/content.php?area=links&content_id=4&pagestring=Reviews

http://www.6moons.com/audioreviews/cardas/cardas.html

http://www.positive-feedback.com/Issue18/cardas_golden_reference.htm

http://www.soundstage.com/revequip/cardas_golden_reference_cables.htm

http://www.audioasylum.com/audio/general/messages/5778.html

Read More

تحلیل صدای Quad 2905 با آمپلی فایر Audio Note Ankoru – بخش سوم

جمعه 23 می 2008
/ / /
ankoru.jpg

یکی از تفاوتهایی که بلندگوهای درایوری با بلندگوهای الکترواستاتیک دارند به همین مساله انرژی مبهم برمیگردد. صدای بلندگوهای الکترواستاتیک اون حالت Bloat رو نداره و احساس خالص بودن صدا بیشتر هست اما این خلوص ، بیشتر اوقات حساسیت رو به انتخاب Upstream افزایش میده و من فکر میکنم صدایی که از Quad شنیدم وابسته به سازگاری خوب با صدای آمپلی فایر دوست داشتنی Audio Note بود. البته همیشه صدای خوب از Matching خوب میاد و بنظر من مساله Matching مهمتر از خود کامپوننت هست و آقای فاطمی Setup خوبی را برای دمو فراهم کرده بودند.

هر چقدر بلندگویی سریعتر باشه با Resolution بیشتر نیاز به Upstream بهتری داره تا بتونه اونهمه جزئیات صدا رو با ملایمت و بشکلی طبیعی رندر کنه. سیستمهای high resolution اما analytical که لذتی به شنونده نمیدهند در دنیا زیاد پیدا میشه و به اونها میگویند hifi . اصولا سیستمها یک Trade off روی دو شاخص Smoothness و Resolution دارند و به سیستمهایی Musical میگویند که در کلاس قیمتی شون Resolution خوبی دارند اما اون آرامش و Smoothness صدا رو از بین نمیبرند.

بنظر من خیلی منطقی نیست ما به کامپوننتها برچسب خوب و بد بزنیم و خود ما باید بتونیم از یک بلندگو یک صدای خوب بگیریم. من از بلندگوهای متعددی تعریف کردم و این ذهنیت پیش اومد که چرا اکبری نظرش در مورد بیشتر بلندگو ها مثبت هست. واقعیت اینه که من با تجربه ای که داشتم فکر نمیکنم همه کامپوننتها رو میشه به دو دسته کاملا خوب و یا کاملا بد دسته بندی کرد و یا حتی ما تنها یک بعدی یک کامپوننت رو ارزش گذاری کنیم هر چند فروشندگان شدیدا سعی دارند این حس رو القا کنند که برندهایی که خودشون وارد میکنند بسیار خوب و دیگر برند ها اصلا خوب نیستند و این نگاه تک بعدی کاملا خوب یا کاملا بد روی خیلی از کاربران تاثیر گذاشته. بازار همیشه دنبال سود هست و برای بیشتر فروختن سعی میکنه با تبلیغات و تاکید و فشار جنس خودش رو بهتر جلوه بده تا فروش بیشتر بشه. بازار هیچ رفاقتی با حقیقت نداره و تنها سود براش مهم هست. همیشه هم سعی در پررنگ تر کردن یک تکنولوژی و یا ایجاد هیجان داره تا کاربر فکر کنه چه اتفاق عجیبی افتاده و الان دیگه سیستم جدید چه صدایی بده؟!

مساله اینجاست در ایران ما در گرفتن صدای خوب ضعف داریم و این ضعف رو به حساب کامپوننتها میگذاریم. اکثر اوقات صدا زیر 50 درصد کارایی دمو میشه و در این شرایط واقعا نمیشه در مورد محدودیت های یک سیستم حرف زد.

فرض کنید بلندگوی Quad که صدای خیلی خوبی داره با یک Upstream ناسازگار جمع میشد و صدای خوبی در مجموع نمیداد. آیا من باید مینوشتم Quad صدای خوبی نداره؟!

خیلی از دوستانی که منگر رو شنیدند این حس رو داشتند که صدا Analytical هست اما ASR نظر دوستان رو تا حد زیادی تغییر داد. آیا من باید مینوشتم صدای Manger خوب نبود؟!

هر سیستمی که خوب Match بشه صدای خوب ای خواهد داشت هرچند ممکنه ما اون صدا رو دوست نداشته باشیم.

بلندگوی B&W Prestige در بین بلندگوهای درایوری خیلی خیلی Neutral بود با Separation عالی اما کمی ناحیه وسط و بالا اون Texture طبیعی رو نداشت که از نظر من میتونست با تغییراتی بهتر بشه. آیا باید مینوشتم این صدا خوب نبود؟!

اولین باری که Wilson 8 شنیده شد خیلی در ناحیه پایین رزونانس داشتیم و صدا اون حس نزدیکی لازم رو نداشت، آیا باید مینوشتم صدا خوب نبود؟!

خیلی طبیعی است هر کدام ما از یک صدایی خوشمون بیاد و هر کدوم سلیقه ای داشته باشیم اما من وقتی میبینم سیستمها در همه شاخص ها همدیگر رو Outclass نمیکنند نمیتونم کاملا بگم کدوم بهتر یا کدوم بدتر هست و تنها حق دارم سلیقه ام رو و انتخاب خودم رو به شما بگویم.

مثلا مهندس پوینده از صدای B&W Prestige خوشش میاد و من از صدای ویلسون 8 و هر دوی ما میدونیم این بلندگوها با هم تفاوت صدا دارند و در شاخص هایی ویلسون بهتره و در شاخص هایی B&W و سلیقه من و مهندس هم با هم فرق داره.

هیچ وقت در یک فضای آکوستیکی ایده ال صدا نشنیدم اما آیا باید این محدودیت رو به صدای سیستم نسبت بدهم؟!

من فکر میکنم ما آدمها بجای تک بعدی نگاه کردن باید سعی کنیم خودمون به درک عمیق تری از صدای کامپوننتها برسیم بدون اینکه به نظرات دیگران توجه کنیم. من همیشه اصرار داشتم به اینکه نوشته ها هیچ وقت جای شنیدن رو نمیگیره و هیچ کسی نباید نوشته های من و دیگران رو ملاک قرار بده.

من فکر میکنم هر بلندگویی و هر سیستمی نقاط قوت و ضعف خودش رو داره و ما باید صدای اونها رو بفهمیم و طوری اونها رو جمع کنیم که به یک نقطه بالانس برسیم و به خودمون اجازه ندیم در مورد سیستمها همینجوری با سواد و تجربه محدودمون حرف بزنیم.

مطمئنا برای یکی مثل من خیلی راحته فقط از صداها انتقاد کنم و سعی کنم این حس رو القا کنم که این صداها منو راضی نمیکنه . یکی از دلایلی که نگاه منو در مورد نظرات آقای سالواتوره تغییر داد نگاه تند ایشان به برخی برند ها بود.

ما همیشه از دو سمت میتونیم نگاه کنیم یکی از سمت توانایی های یک سیستم و یکی از سمت محدودیت ها . از سمت محدودیتها نگاه کردن و نوشتن کار راحتی نیست چون هم نیاز به سیستم رفرنس Match داریم و هم تجربه شنیداری بالا و واقعیت اینه من نه در ایران بلکه حتی در مقیاس وسیعتری در انجمن های معروف دنیا نظراتی رو میبینم که با واقعیت فاصله دارند و البته در ایران اظهار نظرات خیلی خیلی عجیب غریب تر و بطور آشکاری غیر دوستانه و بازاری هست.

بگذریم ،

آکوستیک اتاق دو دیوار موازی رو نداشت و این حس بود که Load صدا بخاطر آکوستیک اون استرس رو نداره و در جایی که شنونده مینشست تاثیر آکوستیک به نسبت اتاق های معمولی کمتر بود. البته کمی احساس بالانس نبودن تصویر صدا بین دو بلندگو بود و در موسیقی های دینامیک تر و شلوغ تر محدودیت فضا بیشتر مشخص میشد. شاید فضا اون Openness و شفافیت رو کمی تحت تاثیر قرار داده بود و کمی هم تصویر صدا رو Diffuse میکرد.

یکی از دلایل علاقه من به Audio Note مساله stable بودن تصویر و جریان صدا بود. آمپلی فایرهای لامپی در مقایسه با Solidstate ها خیلی در این شاخص قابل رقابت با Solidstate ها نیستند و خیلی مهم هست یک آمپلی فایر لامپی بدون خطای ریتم ، بدون احساس گم شدگی در ضربات و فوروارد شدن بلندگو رو کامل تحت کنترل داشته باشه. در شاخص Stable بودن فکر نمیکنم آمپلی فایری در دنیا توانایی Krell Evo One رو داشته باشه چون من یادمه این سیستم تقریبا هیچ استرسی هنگام رندر کردن ضربات و موسیقی های شلوغ نداشت.

صدا در مقایسه با Krell CAST/Wilson W/P8 اون Fluency رو در مقیاس macro نداشت اما در Micro اون زیبایی و لطف صدا رو خیلی خوب حفظ میکرد در حالی که حس زنده بودن صدا رو با خودش داشت. من فکر میکنم Audio Note یکی از بهترین آمپلی فایرهایی است که تا بحال شنیدم چرا که این آمپلی فایر کمک میکرد Quad خیلی خوب اون Pleasure رو به شنونده بده و در عین حال زنده و Sharp صدا پخش بشه.

من فکر میکنم Wilson W/P 8 نسبت به Quad صدای ملیح تری داره اما Audio Note کمک میکنه تا Quad اون ملاحت (Human Like Texture) رو در حد لازم به شنونده بده و در مقابل Krell هم در حالت CAST اون دینامیک و Fluency رو به Wilson میداد تا صدای نهایی از Quad عقب نمونه. واقعا چیزی جای Matching رو نمیگیره و همیشه ما فراموش میکنیم هر کامپوننتی در سیستم Match صدای خوبی میده.

حالا فرض کنید Quad رو با Krell جمع کنیم و Wilson رو با Audio Note ، من فکر میکنم صدا در هر دو سیستم از اون چیزی که من دوست دارم فاصله میگیره و هم صدای Quad کمی خشک میشه و هم صدای Wilson کمی Soft و هر دو اینها برای من خوشایند نیست.

صدای Quad کمی حتی بعد از گرم شدن کمی حالت Dark رو تداعی میکرد البته منظورم از Dark کاهش انرژی فرکانسهای بالا نیست بلکه منظورم اینه صدا کمی اون درخشش و تلالوء رو نداشت و در حد خیلی کمی خصوصا در ناحیه وسط تیره بود که میتونست دلایل مختلفی داشته باشه. یکی میتونه به Warm up نشدن سیستم برگرده و یکی هم به کابل ها. من فکر نمیکنم سورس Ayre (چرا که وقتی سورس آنالوگ پخش میشد همین تیرگی محسوس بود) این حالت رو تداعی میکرد و فکر هم نمیکنم این مساله به Quad برگرده (البته شاید پنل روی بلندگو بی تاثیر نبود) و من حدسم بیشتر روی کابل بود. کابلها بنظرم در کلاس این سیستم نبودند و بنظر میرسید تا حد زیادی صدا رو تحت تاثیر قرار داده بودند. شاید برق سیستم شایدم پنل بلندگو شایدم عوامل دیگه و من که فقط 4 ساعت صدا شنیدم واقعا نمیتونم روی حدس هایی که میزنم مطمئن باشم.

Quad با Audio Note بعد از Krell CAST با Wilson W/P 8 بهترین صدایی بود که من شنیدم هرچند سیستم نیاز به Tune هایی داشت تا به بهترین حالت خودش برسه. البته Quad در کلاس قیمتی خودش واقعا بینظیره و من فکر میکنم نمیتونم بلندگوی درایوری رو پیدا کنم که در این کلاس قیمتی چنین صدایی به من بده. بیشترین توانایی Quad به اون Wholeness و حس زنده بودن صداش برمیگرده تصویری شفاف و دقیق. صدای ویلسون Lushness بیشتری داره و Fluid تر هست و بیشتر به گوش میشینه هرچند اون Wholeness و یکپارچگی در تصویر رو نداره. صدای ویلسون Texture فوق العاده ای داره که یک حس Pleasure به شنونده میده و صدا خیلی راحت به گوش میشینه و شنونده رو غرق خودش میکنه در مقابل Quad سازها رو به اتاق میاره و خیلی زنده و شفاف سازها رو در اتاق میچینه. ویلسون Dynamic و Fluency بهتری به شنونده میده و Quad Vibrancy و Sharpness بیشتری. Emotion صدای ویلسون بیشتره و در مقابل Quad صدایی Phase Coherent و شاداب داره. تصویر صدای ویلسون بزرگ تر و عمیق تر بنظر میومد اما تصویر صدای Quad واقعی تر و Coherent تر. من فکر میکنم کمی بی انصافی است ما این دو سیستم رو با رکوردهایی مقایسه کنیم که مهندس صدای اونها هنگام تدوین از یک بلندگوی درایوری استفاده کرده باشه. بنظر من اگر رکوردی رو هنگام ویرایش در استودیو با بلندگوی الکترواستاتیک بشنویم و بر اساس اون صدا رو تدوین کنیم کمی نظرمون در مورد مقایسه صدای دو بلندگو (خصوصا در مورد مشخصات Soundstage) تغییر خواهد کرد. Quad در ولوم های خیلی پایین هم خوب بود و نسبت به دیگر بلندگوها در این شاخص بسیار خوب و راحت بود.

حس نزدیکی صدا و نداشتن انرژی مبهم و Bloat در Quad شنونده رو به واقعیت Realness نزدیک میکرد و Bloom آمپلی فایر Audio Note صدایی Smooth و طبیعی رو به شنونده میداد. Timbre صدا همانند کابل Third کمی نسبت به نوع ساز حساس بود به این معنی که سازهایی که صداشون زخمه ای بودند و در لحظه هایی سیستم باید dynamic Range بالایی داشته باشه کمی تفاوت شاخص داشت.

لذت بردم و باید از آقای فاطمی تشکر کنم که چنین امکانی رو برای من فراهم کردند.

Read More

تحلیل صدای Quad 2905 با آمپلی فایر Audio Note Ankoru – بخش دوم

یکشنبه 18 می 2008
/ / /
quad-2905.jpg

چون همه تحلیل رو نمیتونم یکجا بنویسم ترجیح دادم به چند بخش تقسیمش کنم و الان بخش دوم رو نوشتم.

بنظر میرسید هم آمپلی فایر لامپی و هم بلندگوی Quad و هم سورس آنالوگ با هم خوب جور شده بودند و ممکنه یکی از دلایل این Matching این بود که هر سه با افزایش فرکانس تغییر مشخصه در صدا نداشتند.
من باورم نمیشد از یک آمپلی فایر لامپی چنین صدایی میشنوم و اگر یادتون باشه من همیشه دید مثبتی به صدای لامپهایی که شنیدم نداشتم و بیشتر از Solidstate ها خوشم می اومد و فکر میکردم شاید Audiophile ها بیشتر دوست دارند یک صدای بدون دینامیک و گوش نواز بشنوند اما Audio Note Ankoru ثابت کرد میتونه در سیستم Match صدایی بده که من رو شیفته خودش کنه.
اگر نمیدونستم چه سیستمی داره صدا پخش میکنه (Blind) نمیتونستم حدس بزنم Power Amplifier دستگاه لامپی هست و نهایتا اگر حدسم لامپ میبود میگفتم یا Pre و یا Source یک طبقه لامپ داره. نزدیکی و Presence صدای Ankoru و اون Human Like Midrange اش با Quad خیلی خوب Match شده بود. واقعا احساس Coloration لامپ در صدا نبود و شاید بهتره بگم اون حس Coloration لامپی که من ازش خوشم نمیاد در صدا نبود.

صدا در ابتدا کمی Dark و Polite بود و حس Dullness در صدا بود اما بعد از گذشت 4 ساعت صدا بازتر شد و وضوح و گرمای طبیعی صدا بیشتر شد. رکورد ها بعد از 4 ساعت بهتر خودشون رو نشون میدادند و سیستم در حالت پایدارتر و گرم صدایی Neutral تر میداد.
Solidstate ها وقتی خیلی خوب طراحی و ساخته میشوند مثل Krell Evolution One & Two و یا Mark Levinson No.32 & No.33 و یا Vitus SM-101 و یا ASR Emitter II صداشون اون گرمای طبیعی صدای یک ساز رو تا حد خوبی حفظ میکنه و بدون از بین بردن اون حس زیبایی که در Micro صدا هست موسیقی رو پخش میکنه هرچند با همه اینها Ankoru بالاتر از بهترین Solidstate ها اون Body و Bloom رو به شنونده میداد. این Bloom یک حس Natural بودن رو با خودش داشت نه یک حس Exaggeration رو و فکر میکنم Ankoru با یک بلندگویی مثل Wilson 8 باز در این شاخص جلوتر هم بیاد و شنونده رو در این شاخص بیشتر مجذوب خودش بکنه. تنها باری که یک آمپلی فایر Solidstate توانسته بود اون Bloom رو در مقایسه با یک لامپ خوب تا حد خوبی به من بده Krell Evolution One & Two بود. با Evo One اونقدر موسیقی خالص پخش میشد که تا حد خیلی خوبی کاری به اون حالت طبیعی صدا نداشت اما تقریبا بیشتر Solidstate های معمولی یا یک گرمای غیر طبیعی رو القا میکنند و یا یک صدای سرد میدهند و در این شاخص از یک لامپ خوب عقب تر می ایستند. بهرحال Ankoru در شاخص هایی جلوتر از بهترین Solidstate ها بود و در شاخص هایی هم عقب تر ولی من با همه علاقه ای که به Solidstate ها دارم خیلی تحت تاثیر صدای Ankoru قرار گرفتم. دو تکنولوژی لامپ و ترانزیستور در کلاس های بالا محدودیت هاشون خیلی کمتر میشه اما بهر حال گوش من و شما خیلی راحت تفاوت هاشون رو درک میکنه.

واقعا وقتی میبینم هر تکنولوژی در کلاس های بالا محدودیت هاش کم میشه لذت میبرم هرچند همیشه تفاوت صدا ها اونقدر زیاد هست که هر کدوم ما انتخاب هامون متفاوت بشه.

Ankoru در Micro حرفهای زیادی برای گفتن داشت و بافت صدای Ankoru با Sharpness صدای Quad مجموعه خوبی رو به شنونده میداد و من چقدر دلم میخواست جای اون سورس دیجیتال و کابلها چیزهای دیگه ای باشه.
چقدر خوب میشد اگر میشد در ایران این سیستمها رو در کنار هم میشنیدم و مقایسه بهتری میداشتم.
صدای سیستم در Macro توانایی های یک Solidstate خوب با بلندگوهای درایوری رو نداشت اما این محدودیت زمان شنیدن جلب توجه نمیکرد و شنونده رو متوجه نمیکرد.
کلا الکترواستاتیک ها اون Effortless Macro Dynamic رو خصوصا در فرکانسهای پایینتر ندارند و یک کم در صدا حس گرفتگی وجود داره. منظورم از گرفتگی حالت Dullness نیست بلکه این حالت وقتی مشخص میشه که شما یک موسیقی خیلی Dynamic بگذارید. احساس میکنید صدا جریان Fluency و راحتی رو در ضربات و Attack ها خصوصا در نواحی پایین تر نداره و کمی محدودیت دینامیکی در صدا حس میشه و برای همین هست که الکترواستاتیک خیلی تو بازار مورد توجه کاربران عادی نیست. کاربران عادی بیشتر دوست دارند موسیقی های پرسروصدا و Rock گوش کنند و کلا Audiophile های حرفه ای بیشتر به صدای Quad علاقه مندند. البته این محدودیت واقعا اونقدر نیست که فکر کنید یک ضعف محسوب میشه و واقعیت اینه من وقتی به صدا گوش میدادم این حس محدودیت رو خیلی لمس نمیکردم و Quad خیلی خوب موسیقی های Dynamic رو رندر میکرد اما در مقایسه با بلندگوهای درایوری طبیعتا عقب تر می ایسته هر چند این شاخص برای من خیلی مهم نبود چون بیشتر موسیقی آروم گوش میدم تا پر سروصدا.
ناحیه پایین خیلی هم Limit نبود و برخلاف چیزهایی که قبلا در مورد الکترواستاتیک ها شنیدم صدای ناحیه پایین خیلی خوب بود و حداقل برای فضاهای ما کاملا جواب میداد و مهمتر اینکه برخلاف بلندگوهای درایوری با ساخت معمولی و پایین صدا در ناحیه پایین حالت انرژی نداشت و خود صدای ساز شنیده میشد و بنظرم خیلی پاسخ ناحیه پایین عالی بود و مهمتر اینکه اون احساس جدا بودن در فرکانسهای پایین ار ناحیه وسط نبود و صدا یکپارچه و خوب رندر میشد. چه عمقی داشت تصویر و در یک آهنگ احساس کردم صدای سازی از میکروفن چند متری فاصله گرفته و خیلی این حالت راحت درک میشد.
بهرحال هر تکنولوژی با گذشت زمان محدودیت هاش رو کمتر میکنه و به ایده ال نزدیک میشه و Quad 2905 هم واقعا محدودیت هاش به چشم نمی اومد و شنونده رو راضی نگه میداشت.
همونجور که Wilson 8 در شاخص هایی مانند Coherence جلب توجه نمیکرد Quad هم در شاخص هایی مانند Macro Dynamic جلب توجه نمیکرد.
Quad بهتر از بلندگوهای درایوری اون حالت Realness رو تداعی میکرد و نزدیکی ما به صدا و اون حالت Lightness در صدا باعث میشد شنونده احساس کنه صدا همین جا و زنده در اتاق حضور داره (حس Disappear شدن هم خیلی بالا بود) اما Quad در مقایسه با بلندگوی ویلسون 8 اون Load خوشایند و راحت رو کمتر داشت و صداش اون Full-Bodeid رو به شنونده منتقل نمیکرد. ویلسون کمی Lightness صداش کمتر بود و اون حس نزدیکی رو نداشت اما بافت و Load صداش راحت تر و یک حس Lushness رو به شنونده میداد که فکر میکنم هر طراحی در بخشی از قسمت پردازش صدا در مغز بهتر عمل میکنه. Quad اون حس زنده بودن رو به شنونده میده و ویلسون اون Harmonic Richness رو تداعی میکنه. خلاصه تصمیم دارم یک Wilson 8 بخرم و یک Quad 2905 و هردو رو با هم داشته باشم هرچند فعلا نمیدونم کدوم رو بیشتر میشنوم اما حدسم میگه ویلسون رو بیشتر میشنوم.

از نظر من صدای Quad اگر موسیقی خیلی دینامیک نباشه از بلندگوهای درایوری به واقعیت نزدیکتره اما یک درایوری خوب Harmonic Richness و Lushness بیشتری داره و گوش من با این دومی راحت تر هست.

Ankoru با Quad خطای ریتم نداشت و صدا Relax بود و اصلا حالت نرمی زیاد یا کش اومدن در صدا نبود و نویز زمینه این آمپلی فایر کم بود. هرچند این نویز پایه از Solidstate های خوب بیشتر است اما بقول HP (تحلیل گر مجله TAS) این نویز بشکل بخشی از موسیقی نیست تا شنونده رو اذیت کنه و این لول بالاتر نویز کاری به لذت شنیداری نداشت.
آقای آرتور سالواتوره مفهومی بنام Sound Floor داره که فکر میکنم خیلی خوب این مفهوم رو تعریف کرده و بجای اینکه یک تحلیل گر از چندین عبارت برای توضیح این مفهوم استفاده کنه الان میتونه این عبارت رو بکار ببره. واقعا Sound Floor یک آمپلی فایر لامپی خوب مثل Ankoru بهتر از یک آمپلی فایر Solidstate هست و صدای Ankoru اگر نویز زمینه بیشتری داشت اما Sound Floor بهتری در مقایسه با Solidstate های خوب داشت.
صدا حالت Force نداشت و جزو معدود صداهایی بود که انرژی گنگ و مبهم ای که شنونده رو در درازمدت خسته کنه نداشت.

بقیه رو چند روز بعد مینویسم.

Read More

تحلیل صدای Quad 2905 با آمپلی فایر Audio Note Ankoru – بخش اول

پنج‌شنبه 15 می 2008
/ / /

kegon.jpg
صدای Quad یک چیز است ، یکپارچه و Whole
انگار تصویر صدا ، موقعیت هر استرینگ در Stage ، تونالیته و شاخص صدای هر استرینگ بهمراه شکل تصویرش با فرکانس تغییر نمیکند.
ما یک چیز میشنویم whole .
صدا یک Ambience Field پیوسته دارد با حس سلامت و همان حالت Phase Coherent بودن را به شنونده القا میکند. Phase Coherent بودن ربطی به یکپارچگی کامل صدا ندارد و تنها یک حالت خاص در صدا را تداعی میکند. این شکل تفاوت در خانه مهندس پوینده قبلا تجربه شد.
اولین چیزی که در برخورد اول با صدای Quad جلب توجه میکند توان تصویر سازی این بلندگو هست. من تا بحال چنین تصویری جز یکبار که Planar شنیدم از بلندگویی نشنیدم. تصویری شفاف که احساس میکنید همه سازها در اتاق حضور پیدا کردند و کاملا Pinpoint ، دقیق ، واضح با ابعاد مشخص (بدون تغییر نسبت به فرکانس) پخش میشوند. واقعا این حس بود که این بلندگو خیلی زنده صدا رو پخش میکرد و همه سازها با شفافیت بسیار خوبی در اتاق شما نواخته میشوند. من تابحال چنین تصویر شفاف ، Stable ، واقعی و نزدیک به سورس صدایی نشنیدم.
سازها هر یک در یک نقطه و مکان خاص بین دو بلندگو حضور دارند و حرکت Ghost Like آنها با شفافیت و وضوح تمام حس میشه. صدای هر ساز با تغییر فرکانس تغییر شاخص نداره ، هم از نظر ابعاد تصویر و هم از نظر Timbre صدا و صدایی یکپارچه و واقعی رو شنونده میشنوه. حتی شکل قرار گرفتن میکروفن در کنار پیانو حس میشد و در تصویر احساس میکردید نت های زیرتر در فاصله دورتری از میکروفن قرار گرفته اند.

من فکر میکنم حالت Ghost Like در صدا به خطی بودن پاسخ فاز و Phase Coherent بودن و یا Low Storage Energy بودن Quad برنمیگردد و این مساله به Panel بودن بلندگوی Quad برمیگردد. بلندگوی منگر با اینکه Phase Coherent و Low Storage Energy هست چنین حالتی در صدا رو تداعی نمیکرد اما بلندگوی Planar با اینکه کراس آور دارد و پاسخ Time Domain آن مثل منگر یا Quad نیست این حالت را تداعی میکرد.
من حدس میزنم حالت Ghost Like در صدا به این مساله برمیگردد که ما در یک بلندگوی Panel چندین سورس صدا داریم و از چندین نقطه بر روی سطح ، موج صوتی ایجاد میگردد. این حالت Ghost Like در صدا و نزدیکی ما به سورس صدا واقعا شنونده رو در برخورد اول شگفت زده میکنه.
ابعاد تصویر خوب بود البته بلندگوها باید از نظر من بهتر Place میشدند تا وضعیت بهتری داشته باشیم. فاصله بلندگوها از هم کمی بیشتر از حد معمول بود و بیشتر دو تا مونو حس میشد تا یک استریو به هم پیوسته.

Quad در این شاخص جلوتر از بقیه بلندگوهایی که تابحال شنیدم قرار میگیره. به نظر من عمق و ابعاد بیشتر صدای بلندگوهای درایوری همونطور که منگر میگه خیلی واقعی نیست و این تصویری که Quad میده به نظر واقعی تر و درست تر میاد. من فکر میکنم شرایط آکوستیکی و Speaker Placement میتونست بهتر باشه تا بیشتر پتانسیل Quad مشخص بشه.
در مجموع شکل تصویر سازی در Quad مانند Planar با بلندگوهای درایوری و منگر متفاوت هست و انگار ما از دریچه ای دیگر به صدا گوش میدهیم. تا اونجایی که من میدونم شنوندگان در ایران به Soundstage اهمیت میدهند و تصویر صدا جزو پارامترهایی است که شنونده حتی غیر حرفه ای در وهله اول خیلی راحت تاثیرش رو درک میکنه. فکر میکنم یکی از دلایل علاقه شنوندگان نیمه حرفه ای به بلندگوهای درایوری در نوع تصویرسازی اونهاست که بسیار بزرگ و بقول خارجی ها Big هست. تصویر بزرگ و غیر Pin point بلندگوهای درایوری بنا به گفته آقای ژوزف منگر به سرعت پاسخ دهی درایور بر میگرده و بلندگو های Slow تر تصویر wide تر و بزرگ تری دارند. Quad تصویر PinPoint ای داشت با عمق خوب اما اون حالت بزرگ رو مانند بلندگوهای درایوری تداعی نمیکرد. جالبه بدونید بلندگوهای Marten Design که از درایورهای سریع تر Accuton استفاده میکنند تصویرشون در مقایسه با بلندگو های Slow تر کوچک تر و PinPoint تر هست. من فکر میکنم در تصویر سازی صدای Quad از بلندگوهای درایوری واقعی تر هست هرچند ممکنه شنوندگان تصویر بزرگ تر رو بیشتر دوست داشته باشند. وقتی گوش به یک صدایی عادت میکنه برای قضاوت در مورد صدای جدید ممکنه کمی دچار اشتباه بشه و برای همین هست که من فکر میکنم باید با یک پدیده جدید مثل منگر یا Quad (البته منظورم از جدید نسبت به تکنولوژی درایوری هست) بهتر برخورد کرد و صدای اونها رو برای قضاوت بهتر بیشتر شنید.
آقای فاطمی فاصله بلندگو ها رو از هم زیادتر از حد معمول کرده بودند تا عرض تصویر بیشتر بشه و شنونده اون احساس Big بودن رو داشته باشه ، نمیدونم این کار رو بر اساس شناختی که از سلیقه کاربران داشتند انجام دادند یا تنها هنگام Placement گوش خودشون رو ملاک قرار داده بودند.

صدای Quad خیلی زنده هست و خیلی احساس Light بودن در صدا حس میشه. منظورم از Light بودن نداشتن انرژی در صدا خصوصا فرکانسهای پایین نیست بلکه معنی این Lightness اینه که صدا خیلی راحت Transient ها رو رندر میکنه و اون سنگینی و کندی بلندگوهای درایوری رو نداره. این شاخص به سرعت Quad بر میگرده. همون طور که میدونید پنل الکترواستاتیک سبک ترین ماده ای است که صدا تولید میکنه و سبک بودن به معنی چابک تر بودن و سریع تر پاسخ دادن هست. این حس Liveness رو قبلا با منگر تجربه کرده بودم و با Quad صدا خیلی خالص (به معنی خالی از انرژی اضافه یا یک حالت کودن) ، راحت و زنده پخش میشد.
سازها واقعا به خانه آقای فاطمی آمده بودند و چه راحت نفس میزدند هرچند کمی سورس دیجیتال میتونست اون حالت تنفس رو بهتر کنه و Ambience بهتری به ما بده. من کلکسیونی از سازها رو جلوی خودم میدیدم و سازها بدون تداخل با هم هر یک در مکان خودش راحت پخش میشد. این حس زنده بودن و تنفس رو بلندگوی B&W Prestige هم داشت که من میتونم نتیجه بگیرم Liveness در صدا به سرعت پاسخ دهی بلندگو برمیگرده و شاخص Low Storage Energy بودن. البته من اگر آزمایشکاه داشتم از حالت حدس به یقین میرسیدم و براتون دقیق تر نتیجه گیری میکردم.
حرکت سازها در مکان تصویر بخاطر اون حالت Ghost Like بودن خیلی لذت بخش بود و Start/Stop های دقیق هر ساز بدون دخالت و احساس گم شدگی و در هم رفتگی احساس خوبی در شنونده بوجود می آورد. حتی سازهایی که در پس زمینه بودند حالت Blur نداشتند و راحت و شفاف رندر میشدند.
بنظر میرسه B&W Prestige در بین بلندگو های درایوری از نظر Sharpness بیشتر به صدای Quad نزدیک میشه تا دیگر بلندگو ها.

سورس دیجیتال Ayre برخلاف تعریف هایی که Stereophile ازش کرده بود (آرتور هم معتقده Ayre سورس جالبی نیست) صدایی درست حسابی نمیداد و بنظرم با این سیستم جور نبود و اصلا در کلاس Audio Note و بقیه نبود. به آقای فاطمی گفتم Audio Note یک DAC مدل DAC 5 داره که صدای خیلی خوبی داره و چه خوب میشه با اون دمو کنید. البته وقتی دو طبقه لامپ داریم بد نیست از یک سورس دیجیتال SolidState مثل dCS یا EMM Labs استفاده کنیم تا اون حالت High Resolution سورس با نرمی طبقه لامپ به یک تعادل و نقطه خوب برسه.
آقای فاطمی سورس آنالوگ Linn LP12 هم داشتند و از اون هم صدا گرفتند اما خیلی Fidelity سورس شاید بخاطر خود صفحات بالا نبود و اون حالت Precision و Filedity بالا در صدا حس نمیشد هرچند صدا دوست داشتنی و راحت بود.
وقتی سورس آنالوگ پخش میشه با لامپ و Quad شنونده حوصله تمرکز روی صدا رو از دست میده و تقریبا دوست داره فقط موسیقی گوش کنه البته کمی اون Roll off ناحیه بالا دلیل این مساله هست اما در کل گوش من خیلی آنالوگ رو دوست داره و من حس میکنم برای ساعتها موسیقی شنیدن دیجیتال نمیتونه جای آنالوگ رو بگیره.
اگر سورس صدا میشد EMM Labs و کابلها بهتر میشدند مطمئن بودم این سیستم میتونست یکی از بهترین صداهایی باشه که در این دنیا وجود داره و البته حتی با همین سورس و همین کابل دراز سه متری صدا بسیار تاثیر گذار بود. واقعا این سیستم مثل CAST با Wilson جلب توجه نمیکرد و خیلی خوب برای شنونده موسیقی پخش میکرد. من فکر میکنم مهمترین چیز اینه که یک سیستم محدودیت هاش در لحظه شنیدن جلب توجه نکنه و هرچند هر سیستمی محدودیت های خودش رو داره و هر سیستمی شاخص صدای خودش رو داره اما خیلی مهم هست که لحظه ای که شما به صدایی گوش میکنید احساس نکنید یه چیزی کم هست و یا یه چیزی باید بهتر بشه.
آنالوگ با لامپ و Quad در عین خوش صدایی جلب توجه نمیکردند اما سورس دیجیتال Ayre خودش رو نشون میداد و به من میگفت Stereophile رو نباید جدی گرفت.
این تحلیل خیلی طولانی شده و من هم خیلی حوصله تایپ ندارم و بقیه این تحلیل رو به مرور در سایت میگذارم.

بد نیست بدونید بیشتر از Quad آمپلی فایر لامپی Audio Note Ankoru روی من تاثیر داشت و کاملا باورم شد میشه از لامپ صدایی بهتر از حتی بهترین Solidstate ها شنید.

Read More

صدای کابل Cardas Golden Reference

دوشنبه 12 می 2008
/ / /
cardas-golden.jpg

کابل کارداس هم Interconnect و هم Speaker Cable مدل Golden Reference رو تست کردم و میتونم یک تحلیل در حد یک Overview براتون بنویسم.

قبل از هر چیز لازمه از آقای همایون خرمی نماینده این محصول در ایران تشکر کنم بخاطر امکانی که برای من فراهم کردند تا این کابل رو در خانه خودم بشنوم.

این کابل Break-in نشده بود و مدتی هم من ازش استفاده کردم اما کل ساعات کارکردش به 150 ساعت نرسید. آقای خرمی لطف کردند و یک CD Player در اختیار من قرار دادند تا من بتونم از خروجی دیجیتال اون استفاده کنم و بدون استفاده از Transport سورس دیجیتالم کابلها رو Break-in کنم. البته مشکل اینجا بود که CD Player من روی خروجی دیجیتال Lock نمیکرد و خلاصه نتونستم کابل رو بعد از کارکرد 500 ساعت بشنوم.

باید بگویم کابل ها بیشترین تاثیرشون به Micro بر میگرده تا Macro و برای یک قضاوت دقیق نیاز داریم کابل کامل Break-in بشه. کابل Break-in نشده اجازه نمیده بیشتر از نیم ساعت به موسیقی گوش کنیم و شنونده رو خسته میکنه. بنابراین یادمان باشد قضاوت دقیق و کامل در مورد کابل Break-in نشده کار درستی نیست و ما تنها میتونیم یک نمای کلی از شاخص های Macro صدا داشته باشیم.

من یک تحلیل از شاخص های صدای Cardas در مقایسه با Van Den Hul Revelation نوشتم و منتظر بودم زمانی بتونم کابل Break-in شده رو بشنوم و تحلیل رو کامل کنم که دیدم احتمال داره طول بکشه و مناسب دیدم در این نوشته یک Overview داشته باشم و بعد در آینده اگر امکانش بود یک تحلیل کامل و مفصل بنویسم.

دوستانی هم از من خواستند در سایت بیشتر در مورد برندهای ارزان تر با قیمت های معقول تر بنویسم و کمی هم دست از سر ویلسون Wilson و کرل Krell وردارم.

نظر دوستان برام مهم هست و من سعی میکنم کمی حال و هوای سایت رو تغییر بدهم.

تحلیل کارداس رو احتمالا تا آخر هفته اینجا مینویسم.

Read More

لحظه به لحظه با Krell Evo CAST و Wilson Watt/Puppy 8 – بخش هشتم

سه‌شنبه 22 آوریل 2008
/ / /
wilson-wp8.jpg

دیروز پیش آقای رحمانی بودم و با کمی تغییرات صدای سیستم دوباره شنیده شد. فکر میکنم گوشم کاملا به این صدا آشنا شده و میتونم بدون در نظر گرفتن احساسم نسبت به بلندگوی 8 در مورد محدودیت های این سیستم بنویسم. همیشه از دو سمت میشه نگاه کرد یکی تنها از سمت توانایی های یک کامپوننت و دیگری از سمت محدودیت ها و من فکر میکنم ویلسون توانایی های خیلی بالایی داره هرچند این مساله طبیعی است که محدودیت هایی هم داشته باشه. من در این پست به محدودیت هاش میپردازم هرچند معتقدم این محدودیت ها هنگام شنیدن صدا جلب توجه نمیکنند و مقیاس اونها کوچک هست.

صدای Wilson WP 8 با Krell CAST همچنان تحت تاثیر مشکل کابل CAST هست. کمی دو تا کانال نا همگون و کمی هم صدا مات هست. البته کابل CAST جدید بزودی خواهد رسید و مشکل حل خواهد شد. آقای رحمانی بلندگو ها رو عقب تر بردند و دوروبر بلندگو رو خلوت کردند که در این حالت Bass خیلی از اون حالت Over Power و سنگین و فوروارد خارج شد و خیلی انرژی ناحیه پایین کمتر و کنترل شده تر پخش میشد. من حدس زدم امپدانس پشت بلندگو تغییر کرده اما آقای رحمانی گفتند فقط با همین جابجایی صدا اینقدر فرق کرد. البته خلوت شدن اطراف بلندگو به گوشم کمی صدا رو بخاطر انرژی بیشتر بازگشت ها خرابتر کرد و شنونده رو اذیت میکرد اما در مجموع وضعیت قابل قبول بود. به گفته آقای رحمانی آکوستیک یارامانا در آینده نزدیک درست خواهد شد و من ویلسون 8 رو در یک محیط مناسب خواهم شنید. حدس میزنم وجود بلندگوها در کنار هم Bass رو خراب میکنه و ممکنه صدای بلندگویی که در حال پخش صدا هست تحت تاثیر دیگر بلندگوهای خاموش در اتاق قرار بگیره.

آکوستیک بد موسیقی رو به هم میریزه و شما بجای موسیقی صدا میشنوید و زود خسته میشوید. محال هست بدون فضای خوب از صدا لذت ببرید من پیبشنهادمیکنم یه فکری به حال فضای شنیداری بکنید چون من در ایران فضای ایده ال ندیدم.

ببینید هر بلندگویی محدودیت هایی دارد و در شاخص هایی در مقایسه با دیگر بلندگوها عقب تر و در شاخص هایی جلوتر هست. بقول آرتور سالواتوره محال هست یک طراحی و یا یک تکنولوژی در همه شاخص ها همه طراحی ها و تکنولوژی های دیگر رو Outclass کنه. یعنی هیچوقت بهترین آمپلی فایرهای لامپی نمیتوانند در شاخص هایی مانند Low Noise بودن به بهترین آمپلی فایرهای ترانزیستوری برسند همونطور که بهترین آمپلی فایرهای ترانزیستوری نمیتوانند در شاخص هایی مانند Immediately به پای یک Single Ended Triode برسند. این یک واقعیت هست و اگر از فروشنده ای شنیدید این کامپوننت ای که من دارم از بقیه کامپوننتهایی که دیگران دارند بهتر هست بدانید این حرف تنها یک حرف تبلیغاتی است و فروشنده فقط دوست داره جنسش فروش بره. حقیقت اینه که هر کامپوننتی محدودیت ها و تواناییهای خاص خودش رو داره و این ما هستیم که بر اساس بودجه ، سلیقه شنیداری ، شرایط محیطی ، نوع موسیقی هایی که میشنویم و … انتخاب میکنیم. اینم جمله ای که آرتور گفته :

Finally- The first, unavoidable and ultimate rule in high-end audio is:
You can NEVER have it all, so everyone must eventually make choices, and that means choosing priorities.
Anyone who says otherwise is either very ignorant or lying.

من صدای ویلسون رو دوست دارم و باور دارم این بلندگو وضوح ، جداسازی و Sharpness مثلا Kharma رو و یا Speed یک الکترواستاتیک مثل Quad رو نداره و یا مثل B&W Prestige آقای خرمی اون Cleanness و احساس Neutrality و جداسازی رو به شنونده نمیده. ویلسون گسترش فرکانسی یک بلندگوی 4way رو نداره و شفافیت و نزدیکی صداش مثل یک الکترواستاتیک عالی نیست. البته در همه این شاخص هایی که گفتم ویلسون عقب تر می ایسته باید اعتراف کنم “فقط کمی عقب تر” عبارت مناسب تری هست. اما این مساله از نگاه من کاملا پذیرفته شده هست چون هر طراحی به هر حال یک Compromise هست. در مقابل ویلسون نقاط قوت زیادی هم داره و در شاخص های مهمی جلوتر از Quad و B&W Prestige می ایسته. مهمترین اونها از نظر من بافت صداست و اون Load خوشایند که باعث میشه ساعت ها از موسیقی لذت ببریم. ویلسون Body و یک حس Fullness داره که بقیه ندارند و لذت شنیدن صداش بیشتر از بقیه هست. تصویری یکپارچه و خوب با Smoothness خوب و جزئیات کافی . قبلا یک تحلیل مفصل از صدای ویلسون  نوشتم میتوانید آنرا بخوانید.

اما مساله مهم اینه که وقتی من به ویلسون گوش میکنم چیزی جلب توجه نمیکنه یعنی احساس ضعف در شاخصی نیست که توجه شنونده رو جلب کنه. شاید همون لحظه اگر صدا رو به یک بلندگوی دیگه مثل Kharma سوئیچ کنیم در شاخص هایی احساس بهتر بودن داشته باشیم اما در لحظه ای که به سیستم 8 گوش میکنید چیزی نیست که جلب توجه کنه و یا ذهن رو خسته کنه و یا آدم دلش بخواد یه چیزی در صدا بهتر بشه. من قبلا هم گفتم مهمترین مشخصه صدای ویلسون بالانس بودن اون به گوش من و سلیقه من هست.

صدای ویلسون آرامش و راحتی خاصی داره و کاملا کنترل شده هست. صدا پراکندگی و بیرون زدگی نداره و البته کاملا تداعی کننده یک صدای خاص هست به این معنی که وقتی با چشمان بسته ویلسون بشنوید میتونید حدس بزنید این صدا صدای ویلسون هست. ویلسون Neutrality و اون حالت Hyper detail و Sharpness رو نداره و اگر خیلی به خود صدا نزدیکتون نمیکنه اما آرامش موسیقی رو با خودش داره و شنونده رو بجای آزار دادن نوازش میکنه. اگر خیلی مثل Quad حالت Light و سریع نداره اما در مقابل یک Load خوشایند بر گوش داره با Liquidity بالا که اجازه میده از صدا لذت ببرید.

صدا با Krell دینامیک و ریتم خیلی خوبی داره و در ولوم های بالاتر هم صدا خیلی راحت پخش میشه. صدا مرده نیست و زنده هست هرچند این زنده بودن کمی با خودش احساس Softness و Round بودن رو داره و در مقایسه خیلی Vibrancy یک بلندگوی الکترواستاتیک رو نداره.

صدای ویلسون به گوش خیلی مخملی و نرم میاد اما با دینامیک خوب و شنیدن صداش اون حس موسیقی رو خوب منتقل میکنه. اون حس آرامش و لذت در صداش هست و خستگی کار روزانه رو از شما دور میکنه. صدای ناحیه وسط یک حالت Full داره ( Full Bodied) و واقعا شنیدن صدای خواننده ای که دوست دارم لذتبخش هست. صدا حالت Mechanical و اعصاب خورد کن حتی در مقیاس کم در دراز مدت نداره و یک ملاحت خاصی داره. Very Human Like

صدای 8 به اندازه Kharma حالت Real رو تداعی نمیکنه و به اندازه الکترواستاتیک ها نزدیک به سورس صدا نیست اما صدا Fluid ، Plush و راحت هست مثل کابل The Third . آیا من چیز بیشتری از صدا میخواهم ؟ نه

شنیدن صدای ویلسون 8 بعد از ساعتها بی شباهت به این نیست که از یک خواب خوب آدم بیدار میشه. یک حس خوبی صداش داره و همه این حرفهایی که من در مورد 8 زدم تنها بخاطر این بود که در این دنیای نامهربان ساعتی در کنار ویلسون خستگی کار رو و مسائل رو فراموش کردم. صدای Krell میتونه نزدیکی و گرمای طبیعی بیشتری داشته باشه. منظورم از گرما اون چیزی نیست که تو ذهن شماست و یک نوع احساس نزدیک بودن به سورس صداست. یعنی Presence صدای Krell میتونه بهتر باشه و من فکر میکنم دلیلش به Complex بودنش برمیگرده. صدای Krell میتونه شفاف تر باشه و Direct تر البته با Bloom ببشتر اما همین قدر هم برای من کافی است. در مجموع کمی Micro صدا تحت تاثیر محدودیت های Krell و کابل CAST بود.

هر موسیقی که من میشنیدم حس اش رو خیلی خوب به من منتقل میکرد، حس شادی یا اندوه. فرکانسهای بالا خیلی راحت و طبیعی صدا میداد حتی در ولوم های بالا و کاملا به Mid چسبیده بود.

– نداشتن خطای ریتم در صدای Krell یعنی آرامش و خسته نشدن ذهن

– صدای مخملی و راحت ویلسون یعنی در موسیقی فرو رفتن

– Openness و Flat بودن پاسخ دامنه و یکشکل بودن Timbre صدا در نواحی مختلف فرکانسی بلندگو یعنی جلب توجه نکردن سیستم

نی محمد موسوی رو گذاشتم با اینکه آقای رحمانی موسیقی سنتی گوش نمیده اما تحت تاثیر قرار گرفت ، چه صدایی میداد نی محمد موسوی.

خلاصه از نظر من Wilson 8 یک بلندگوی OK هست که من دوستش دارم اما چون قیمتش بالاست توان خریدش رو ندارم و انتقاد من به این جور کامپوننتها به قیمتهاشون برمیگرده. به هر حال کمپانی ها دوست دارند پول بیشتری از کاربران بگیرند و برای درآمدهای ما در ایران خرید این جور سیستمها کار آسانی نیست. در مورد قیمت ها بعدا بیشتر مینویسم.

Read More

تحلیل صدای Quad ESL 2905 با Audio Note Kegon نگاه اول

یکشنبه 6 آوریل 2008
/ / /
Comments Closed
quad.jpg

تحلیل رو در دفترم نوشتم و دوباره باید صدا بشنوم . اینبار برای درک بهتر شاخصهایی از صدا قرار شده آقای فاطمی یه تغییرات کوچکی بدهند. سیستم خوب دمو شد و بهتر هم میشه بعلاوه اینکه تحلیل صدای Quad مثل تحلیل صدای Wilson 8 خیلی داره مفصل میشه . امیدوارم هم شما حوصله خوندن داشته باشید و هم من حوصله تایپش رو. امیدوارم زودتر بتونم تایپش کنم تا منتظر نمونید.

تمام سعی ام رو میکنم که خیلی دقیق و خوب نوشته بشه تا چیزی از قلم نیفته. دوست دارم نظرات کسانی که Quad رو شنیدند رو هم بشنوم ، برام جالبه.

Quad 2905 صدای بسیار یکپارچه و ایمیج دقیقی داره و وقتی موسیقی پخش میشه احساس میکنید همه سازها بهمراه خواننده در اتاق حضور دارند و هر یک سرجای خودش قرار گرفته. برخلاف بلندگوهای چند درایوری با کراس آور (که سه منبع ایجاد موج صوتی دارند) احساس میکنید صدا تنها از یک دریچه شنیده میشه و این دریچه با تغییر فرکانس تغییر حالت نداره. معنی Wholeness رو با شنیدن Quad حس کردم. صدا کاملا یکپارچه و PinPoint پخش میشد با وضوح بالا.

کمی صبر کنید بقیه اش رو هم مینویسم …

Read More

اصول حرفه ای گری در تحلیل صدا توسط تحلیل گران مجلات

جمعه 4 آوریل 2008
/ / /

این چیزهایی که اینجا نوشته شده برگرفته از سایت آقای Arthur Salvatore هست که در مورد وضعیت تحلیل در دنیا نوشته و کلا جزو منتقدان اساسی نوشته های مجلات در دنیاست. به نظر من بهترین بخش سایت ایشان بخش توصیف سلیقه شنیداری ایشان هست. آقای سالواتوره در کانادا بدنیا آمدند و الان در فلوریدا زندگی میکنند و یک مینیمالیست هستند.

پیشنهاد میکنم برای این سایت وقت بگذارید ارزشش رو داره.

Link: http://www.high-endaudio.com/RR-TAS.html#Rul

THE (SECRET) RULES OF ‘AUDIO REVIEWING’
1. Never anger any protected audio industry entity, such as:
A. An important current, or potential, advertiser; including manufacturers, distributors or retailers, or…
B. Any other audio establishment which has a “personal relationship” with you.
2. Delay acknowledging any serious problems with a “protected” component until you give another rave review to the “updated” model which replaces it and “corrects” the problems.
3. Avoid making any direct comparisons with a “protected” component, but if you have to, follow these “Solutions”:
A. Compare the component only to older and/or obsolete models, especially from the same manufacturer. (See Rule #2 above).
B. If Solution “A” is not possible, compare the component to “competitors” costing either MUCH more or MUCH less.
C. If both Solutions “A” or “B” are not possible, “neglect” to mention the actual names and model numbers of the rival components that you compare it to in the review.
D. If Solutions “A”, “B” or “C” are all not feasible, and you must compare the model to a current, similarly priced (and “protected”) competitor that you must name, then you must be:
1. As ambiguous as possible, and you must also…
2. Never describe any problem as “serious” (See Rule #3.E)
3. Never proclaim one model to be clearly superior to the other(s). In short…
4. Both (or all) of the components must be seen as equally desirable and of similar value.
E. Problems or imperfections that aren’t obvious (such as no bass below 40 Hz with small speakers), may be described as “serious” (easy to hear) only when using Solutions “A”, “B” or “C”.
However, any problems described when using Solution “D” must always be “subtle” and “difficult to hear”, or even described as an “advancement” if possible.
4. You must never inform readers if an “audiophile” accessory or tweak is also available in a generic form at a fraction of the price that the “protected” manufacturer is charging (Blue Tac and RFI rings etc.).
5. Any and all “transactions” between you and any of the parties mentioned in Rule #1 must always be kept strictly Confidential. Accordingly…
A. You must never divulge the actual price, if any, you paid to “purchase” your reference components or accessories, or any extra costs you paid, if any, to have those same components updated, modified, repaired, replaced etc.
B. You must never divulge any “gifts”, “favors” or “perks” that you received from the “protected” audio entities, or those with whom you have a “personal relationship”.
6. You must never mention the actual costs, even at retail prices, of the parts that are used to manufacture the component.
7. Further to Rules #4 & #6, you must never state, or even imply, that any component or accessory is “over-priced”.
8. The more corrupt your magazine is, the more you shall proclaim your honesty.
9. Magazines shall never divulge the actual percentage of their advertising revenues to their total revenues.
10. OVERRIDE CLAUSE- Some of the preceding rules (#1, #2 & #3) may be ignored only in the event of either a serious (and apparently indefinite) breach of the “personal relationship” between the audio company and reviewer/magazine, and/or the termination, or non-payment, of their advertising contract.

Enjoy.

مطلب جالب دیگه هم نوشته مایک هست (Audio Federation) که در مورد محدودیت تحلیل گران میگه:

Reviews of audio equipment are compromised because reviewers are compromised. They cannot be trusted.

Both print and online magazines are compromised because one never knows if they are writing positive reviews in response to advertising dollars, or trying to solicit new sources of advertising dollars. One thing is proven, that bad reviews chase away advertising dollars.

Online magazines are compromised further by the fact that reviews are ‘linked to’ by the manufacturers of the equipment that was positively reviewed, increasing the magazines popularity with search engines, which attracts more traffic, which allows them to raise their advertising rates.

Reviewers also are compromised by:

1) Having to conform to the stated policies of the magazine they work for

2) If they do not write positive reviews, manufacturers will not want to lend them equipment for the next review

Dealers who write reviews are also comprimised because no one ever knows if they are saying something in order to try generate more sales.

Individuals, which includes reviews at the above mentioned magazines and dealers, are firther compromised because:

1) One doesn’t know if they are an idiot or not

2) One doesn’t know if they are a shill or not [for those that don’t know, and apparaently some do not, a shill is someone who pretends to be an individual but really works for a dealer or manufacturer]

3) One doesn’t know if they are just conforming to the natural human tendancy to praise the equipment they currently own [and disparage that which they no longer own].

4) One doesn’t know if they are just trying to praise, or disparage, a piece equipment because they like, or do not like, its particular manufacturer.

The point is that all reviewers, and therefore all reviews, are compromised.

They can’t be trusted!

Or can they?

What we can trust is that some reviewers care about their reputation. How they see others see them, and want others to see them.

What we have is:

** REPUTATION-BASED TRUTH **

Both institutions (like magazines and dealers) and individuals (reviewers at those magazines) have reputations – good or bad, or just plain weird.

The argument here is that you CAN TRUST People, and Organizations to more or less behave and write reviews in accordance with their view of their reputation, based on how important that rep is to their personal views of themselves, to their personal self-worth.

——

Take, for another example, TV news reporters.

Edward R. Murrow – apparently [sorry, before my time] had a reputation based on his dedication to telling the Truth.

Some popular networks, and their reporters, have a reputation based on the consistant ridiculing of other’s political ideologies. They can be ‘trusted’ to report in a way that always conforms to this reputation they and their organzation have.

Some reporters whole reputation is built around their ability to get the next scoop, the next Big Story, not having anything to do with the truth, necessarily.

——

So, back to audio,

We have some magazines whose reputation is built on all the published reviews being positive (Positive Feedback [see this recent castigation of non-positive reviews], Inner Ear)

We have some whose reputation is closer to that of Murrow, but which is distorted by what they judge to be ‘truth, but in a responsible manner’ (Stereophile, 6moons). [Here we start entering the domain of serious reporting ethics, the necessity of having to report news without ever having ALL the facts – something too serious for this post, or this website].

[The Absolute Sound and HiFi+ seem to have a mix, there being so obvious, to me, reputation associated with the magazines as a whole, except that of this plurality of reviewers with different types of reputations].

Then you got the ‘Malcontents’, as Inner Ear called them this month [are we malcontents? I hope so :-) ]. These peoples reputation vary, sometimes being just ways to publically express their need for anger management, or remedial logic 101, classes. Our rep, as I see it, is that we try to shed light on the very high end in a ruthlessly honest, but inclusive, manner – in a way that seeks ways to explain the what, how and why that the high-end is not just some morass of similar sounding components all rated ‘A+’.

You also got your netizens, who consistantly praise their own equipment as being the very, very best the world has ever seen, and disparage everyone else’s as either ‘been there done that’, or ‘being privy to a special network of only the best audiophiles [i.e. not you! :-) ], I have heard that your gear sucks in comparision to my gear’. Their reputation, as they see it themselves, is built upon some variation of everyone thinking that they have the best equipment in the world.

—–

The point is, they are all behaving in accordance to what they want their reputation to be.

Some people care about their own reputation. Some not so much. The ones that care the most seem to be the more consistant reviewers: Mike Fremer, J.A., Srajan for examples.

But it is not a given that their reviews are ‘better’, or worse, than that of other reviewers. It is just that some reviews can be trsuted to be written to be within the context of the individual reviewer’s, and their organization’s, reputation.

—–

The final point, finally, is that everything DOES sound good and everything DOES sound bad.

Everything sounds good to reviewers who are not all that critical of each single aspect of the sound something produces, whose rep is based on welcoming nearly all components into the wonderful world of high-end audio.

Everything sounds bad to reviewers whose rep is based on being very critical of the sound a component produces, always comparing it to what it ‘could be’, if someone had just put a little more effort into its design and manufacturing.

Read More

تاثیر Accuphase DG-38 DSP در تصحیح پاسخ بلندگو و اتاق

سه‌شنبه 1 آوریل 2008
/ / /
accuphase-equalizer-3.jpg

من دیروز یک تجربه فوق العاده صدا داشتم ،جالبترین تجربه ای که ممکن بود هیچوقت در ایران نداشته باشم.

قبلا در مورد تصحیح پاسخ فاز بلندگو ها مطلبی نوشته بودم ، پیشنهاد میکنم اول این مطلب قبلی رو بخونید. شرکت Accuphase محصولی داره بنام Accuphase DG-38 (البته الان مدل جدید اون بنام DG-48 جایگزین شده) که این محصول یک Digital Signal Processor هست برای اکولایز کردن پاسخ فرکانسی سیگنال. این DSP بهمراه یک میکروفن و یک سیگنال ژنراتور برای تصحیح پاسخ فرکانسی دامنه و فاز نهایی ارائه شده است. یعنی میکروفن در نقطه ای که شنونده نشسته قرار میگیره و DSP یک سیگنال Sweep فرکانسی میفرسته تا پاسخ فرکانسی کل سیستم شامل اتاق ، بلندگو و الکترونیک سیستم رو اندازه گیری کنه. با مقایسه سطح سیگنال با مقدار مرجع این DSP یک فیلتر دیجیتال Digital Filter میسازه که با عبور سیگنال از اون پاسخ نهایی به شکل مورد نظر ما در میاد. به این کار میگویند Digital Room Correction و یا Digital Room Compensation (به اختصار DRC) . البته چون کل سیستم اینجا مورد نظر هست نه تنها پاسخ اتاق بلکه پاسخ کل مجموعه درست میشود. لینک زیر را حتما ببینید:

http://www.duffroomcorrection.com/wiki/Main_Page

قبلا نوشته بودم من اعتقادی به تصحیح پاسخ اتاق از طریق DSP ندارم و بهتر است برای تصحیح اثر آکوستیک بر روی صدا به سمت Room Treatment برویم و نوشته بودم DSP برای تصحیح پاسخ بلندگو و طراحی کراس آور مناسب هست. نظرم هنوز همین هست اما با کمی تعدیل برای سیستمهای ماکرو و در عمل دیدم DSP تاثیر زیادی بر روی پاسخ نهایی داشت.

من احساس کردم Accuphase DG-38 بیشتر پاسخ بلندگوی MAXX رو تصحیح کرده تا اتاق رو. البته بازگشت های اول اتاق طبیعتا تصحیح شدند اما نمیشد گفت DSP باعث شده من احساس کنم صدا در فضایی غیر از خانه مهندس پوینده دمو شده. یعنی آکوستیک همچنان اثرش از نگاه من بر روی صدا حس میشه و البته در مقیاس کمتر در مقایسه با حالت قبلی اما بنظرم پاسخ بلندگوی MAXX در این فضا بیشتر تغییر کرد. البته برای درک بیشتر و یک نتیجه گیری کاملا مطمئن باید بیشتر به صدا گوش بدهم و اگر امکانش فراهم بشه در آینده بیشتر برایتان خواهم نوشت.

از نگاه من ابتدا باید اتاق از لحاظ آکوستیکی درست بشه و بعد با DSP به Enhance صدا بپردازیم و مهمتر از همه پاسخ بلندگو رو با DSP تصحیح کنیم.

سیستم شنیده شده به شرح زیر بود:

Accuphase 80/81 Transport DAC

Air Tight Pre

Accuphase DP-50v Power

Wilson MAXX Loudspeaker

Monster Interconnect

Van Den Hul The Third Speaker Cable

Accuphase PS-1200 AC Power Generator

طی قراری رفتم خونه مهندس پوینده و بعد از گفتگو شروع کردیم به Setup کردن DG-38 . کمی در ابتدا گیج شدم اما بالاخره تونستیم این DSP رو تنظیم کنیم و ببینیم وضعیت چه جوری میشه. من تنها بخش Voicing رو تنظیم کردم و به اکولایزر دست نردم چون هم وقت نبود و هم اکولایزر رو باید با شنیدن تنظیم میکردیم. رفرنس پاسخ رو Flat در نظر گرفتیم و بعد نشستیم ببینیم صدا در دو حالت چه تفاوت هایی داره.

من در ابتدا خیلی گیج میزدم و درست نمیتونستم تشخیص بدم تفاوت ها در دو حالت چگونه است اما مهندس پوینده خیلی خوب دو حالت رو تشخیص میداد ، کمی از خودم نا امید شدم اما جای نگرانی نبود. مشکل اینجاست ذهن من در یک موسیقی شلوغ که قبلا نشنیدم خیلی تمرکز خوبی نداره و من برای تشخیص دقیق تفاوت ها باید هم به موسیقی هایی که خودم گوشم به اونها عادت داره گوش بدهم و هم فضا آرام و بدون سرو صدا باشه . برای تمرکز نیاز دارم ابتدا موسیقی های غیر شلوغ رو تست کنم و بعد برای درک تغییر هر پارامتر یک موسیقی خاص بگذارم. به هر حال برخلاف تصور شما که ممکنه فکر کنید گوشهای دقیقی دارم باید اعتراف کنم میزان تمرکز من خیلی زیاد نیست و هر چقدر فضا شلوغ تر باشه ذهنم کمتر میتونه روی صدا تمرکز داشته باشه.

برخی تفاوت ها در نگاه اول زیاد نیست اما در درازمدت خیلی روی حس شنیداری تاثیر میگذاره و اثر پاسخ فاز هم بر روی صدا همین گونه هست. قبلا اعتقاد بر این بود پاسخ فاز تاثیری بر روی حس شنیداری نداره و تنها پاسخ دامنه مهمه اما الان این ادعا رد شده است و ثابت شده پاسخ فاز تاثیر زیادی خصوصا در ناحیه Midrange دارد. وقتی تفاوت ها در دو حالت خیلی زیاد نیست باید بیشتر صدا رو بشنوم و تمرکز بیشتری داشته باشم تا به درک درستی برسم.

ما دو حالت داشتیم یکی با DG-38 که من اسمش رو برای راحتی میگذارم حالت A و حالت بدون DSP که میشه حالت B. من موسیقی تست رو سنتور پشنگ کامکار آلبوم بارانه انتخاب کردم. یک موسیقی تنها با یک ساز سنتور و بدون هیچ شلوغی. طبیعی است در این حالت تفاوت صدا در ناحیه پایین خیلی مشخص نبود و تنها در مورد Mid و High نظر دادم.

اول اینکه من تفاوت رو در دو حالت در نظر میگیرم یکی 30 ثانیه اول و دیگری حالت طولانی مدت درک صدا. یه تفاوتهایی در کمتر از 30 ثانیه اول برای شنونده مشخص میشه و تفاوتهایی هم با شنیدن بیشتر مشخص میشه. در اولین نگاه در کمتر از چند ثانیه مشخص شد انرژی فرکانسهای بالا در حالت A بیشتر از حالت B هست.

احساس Openness خصوصا در فرکانسهای میانی در حالت A بیشتر شد و صدا درخشش و شفافیت Transparency بیشتری پیدا کرد.

با شنیدن بیشتر صدا تفاوت های زیر درک شد:
تفاوت هایی هست که اگر متمرکز بشویم خیلی مقیاس بزرگی نداره اما اگر به موسیقی گوش کنیم در دراز مدت بر ما تاثیر زیادی میگذاره و از نگاه من B در درازمدت گوش رو خسته میکرد. در حالت A یک نوع حالت زنده و شاداب در صدا حس میشد که یک نوع حس سلامت در صدا رو به شنونده منتقل میکرد. این حس باید تجربه بشه و با نوشته های من قابل انتقال به شما نخواهد بود. شاید شما قبلا تجربه تغییر فاز سیگنال را داشتید ، با تغییر فاز صدا کمی فوروارد میشه و باس به هم میریزه . اون تجربه بی شباهت به این تجربه نبود و صدا بشکلی خاص تغییر کرد. من نوع تاثیر آکوستیک بر صدا رو قبلا در دفترم نوشتم و بشکل مفصل در آینده آنرا در سایت خواهم نوشت.

صدا خصوصا در ضربات (بخش اول و دوم زمانی نواخته شدن یک نت) تفاوت دو حالت رو نشون میداد ، صدا در حالت A در شاخص تصویر Soundstage در فرکانسهای مختلف یک نوع حالت واقعی تر و زنده تر داشت. صدا در ضربات گیج نمیزد و شکل تصویر همانند بلندگوهای یکپارچه مانند منگر و یا Planar واقعی تر بود. این حالت باعث میشه شنونده با گذشت زمان حس خیلی بهتری داشته باشه و من با شنیدن بیشتر در حالت A دلم نمیخواست از پیش مهندس برم. ساعت دیگه 10/5 شب شده بود وگرنه من همچنان مینشستم و به موسیقی گوش میدادم. در حالت B اون حس خوب به شنونده منتقل نمیشد و صدا بقول دوستان فاز نمیداد. صدا در حالت B به شکل خاصی قاطی بود البته قاطی بودن نه به معنای خطای ریتم بلکه به معنای درهم رفتگی شکل تصویر در فرکانسهای مختلف. Fluency هر استرینگ در موسیقی دیانا کرال در حالت A خیلی در Stage بهتر بود ، هم بهتر صدا نفس میکشید و هم هرکدام بدون احساس قاطی شدن جریان پیدا میکرد.

واقعا تشریح اثر آکوستیک و اثر پاسخ فاز فرکانسی دشوار هست ، باید حتما خودتون صدا رو بشنوید. در حالت B انگار اتاقی که دیانا کرال در اون آواز میخوند سقفش کوتاه شده بود و انگار هر ساز در یک فضای پربازگشت رکورد شده بود. سنتور پشنگ هم در حالت B یک حس Compress در صدا رو به شنونده منتقل میکرد. صدا در حالت A در میکرو حالت Sharp تر ، زنده تر ، شفاف تر ، شاداب تر ، دقیق تر در سه دوره زمانی اجرای یک نت و درخشنده تر بود . در حالت B صدا حس گرفتگی و Muffled با خودش داشت. انگار پشنگ روی مضرابش یک نمد گذاشته بود که صدا رو خفه میکرد و بخشهایی از صدای ساز درست شنیده نمیشد. کلا تاثیر نا خودآگاه صدا در حالت B در درازمدت آزار دهنده هست و همانطور که قبلا گفتم اثر آکوستیک و پاسخ فاز بر صدا در طولانی مدت خودشو نشون میده.

صدا در حالت A حالت Spacious داشت و تصویر صدا در بازه های فرکانسی Open تر و راحت تر بود اما در حالت B صدا در فرکانسهایی خصوصا کراس آور تغییر شاخص داشت و یک جور Closeness در برخی نواحی حس میشد. صدا در حالت A به گوش بالانس تر بود. بالانس به معنای اینکه دوست داشتم بیشتر بشنوم.

صدا در حالت A در هر لحظه ای که نت ای نواخته میشد یک حس خوب به شنونده منتقل میکرد که در حالت B این حس خوب منتقل نمیشد. غیر از Attack حتی Decay صدا در حالت A بهتر بود و این تفاوت در سازهایی که از لحاظ هامونیکی پیچیدگی بیشتری دارند مشخص تر بود. در حالت B احساس چسبیدگی صدا به بلندگو بیشتر بود اما در حالت A صدا فضای بیشتری داشت.

یه جورایی بلندگوی Maxx شبیه شده بود به یک بلندگوی Linear Phase Single Driver و میزان Coherency صدا در بازه فرکانسی افزایش یافت.

بلندگوسازانی در دنیا مانند Dunlavy هستند که بلندگوهایشان Phase Coherent هست اما مساله اینجاست که همه بلندگوها چه Single Driver مانند Manger و Quad و چه چند درایوری با کراس آور همه آنها هم پاسخ فاز و هم پاسخ دامنه Flat ندارند. اگر بلندگوهای درایوری 3way نسبت به مثلا Quad پاسخ دامنه Flat تری دارند در عوض Quad پاسخ هموارتری در فاز دارد و هر بلندگویی با هر طراحی میتواند با طراحی یک DSP به پاسخی هموار هم در دامنه و هم در فاز دست یابد. الان NHT ، Magico و Goldmund به این سمت حرکت میکنند تا با بهره گیری از توان DSP ها پاسخ نهایی بلندگو را Time Coherent و Flat نمایند. شاید در آینده بلندگوسازی به این سمت برود و بدون DSP کسی بلندگو طراحی نکند. دیجیتال اگر معایبی داره در عوض حسن هایی هم داره که مهمترین اونها DSP هست.

من استفاده از DSP رو کاملا به همه کاربران با هر نوع بلندگویی پیشنهاد میکنم. فعلا در ایران تنها DSP موجود Accuphase هست که نمایندگی اون با آقای مهندس سعادت هست.

شنیدن صدا با یک DSP تجربه ای متفاوت هست که من باز از مهندس پوینده عزیز تشکر میکنم.

لینک های زیر بسیار مفید هستند :

http://www.audiosignal.co.uk/Resources/Digital_room_equalisation_A4.pdf
http://www.meridian-audio.com/w_paper/Room_Correction_scr.pdf
http://www.eaw.com/products/nt/pdf/nt_whitepaper.pdf
http://www.audioholics.com/education/acoustics-principles
http://customcomputersonline.com/speakers.htm
http://www.audyssey.com/faq/index.html
http://www.linkwitzlab.com/frontiers.htm
http://www.dspguide.com/
http://www.ocf.berkeley.edu/~ashon/audio/phase/phaseaud2.htm

http://drc-fir.sourceforge.net/
http://drc-fir.sourceforge.net/doc/drc.html

http://www.regonaudio.com/
http://www.regonaudio.com/Digital%20Correction%20for%20Audio%20Part%20I.html
http://www.regonaudio.com/Digital%20Correction%20for%20Audio%20Part%20II.html
http://www.regonaudio.com/Digital%20Correction%20for%20Audio%20Part%20III.html
http://www.regonaudio.com/Digital%20Room%20and%20Speaker%20Correction.html

http://www.stereophile.com/reference/108tech/

http://www.music.miami.edu/programs/mue/Research/dkoya/title_page.htm
http://www.linkwitzlab.com/phs-dist.htm
http://www.audioholics.com/education/acoustics-principles/human-hearing-phase-distortion-audibility-part-2
http://forums.avguide.com/viewtopic.php?t=581
http://sound.westhost.com/ptd.htm
http://www.rane.com/note160.html

http://www.trinnov.com
http://www.tnt-audio.com/ampli/sigtech.html

خوش باشید

راستی احتمالا فردا هم Quad رو بشنوم ، چه عیدی شده امسال؟!

Read More