در بخش قبلی نتیجه گرفتم هر نوع ارزش گذاری در مورد صدا باید بر مبنای حس شنیداری انسان باشد و طراحان باید در این مسیر حرکت کنند.
موضوعی که باید بهش بپردازم اینه که چگونه میشه با ابزارهایی که در اختیار داریم در مسیر درست حرکت کنیم، چیزی که هست اینه که ما هم ابزار تحلیل ریاضی مدل مدارات رو داریم و هم دستگاه های اندازه گیری پارامترهای الکترونیکی سیستم رو و هم گوش ای که باهاش به صدا گوش کنیم.
کاری که باید انجام بشه اینه که با سعی و خطا بفهمیم هر تغییری در فیلد Objective مثل استفاده از فیدبک منفی چه تاثیری در فیلد Subjective مثل Timing صدا میگذاره و این تاثیر در شاخص های صدا چه ارزش ای برای حس شنیداری ما در درازمدت داره.
مثلا یک طراح میاد فیدبک منفی رو زیاد میکنه و شاخص هایی مثل Cleanness و احساس Neutrality و تا حدی Sweetness بیشتر میشه اما صدا کمی Dark تر پخش میشه با میکرو داینامیک بدتر و این تغییر شاخص باعث میشه شنونده در دراز مدت احساس خوبی نسبت به صدا نداشته باشه، در این حالت با اینکه فیدبک منفی شاخص هایی از صدا رو خیلی خوب میکنه و شاخص هایی از صدا رو کمی خراب اما چون در درازمدت حس شنیداری نظرش منفی هست پس طراح باید بفهمه که نباید از فیدبک منفی استفاده کنه.
فراموش نکنید هر طراحی هم مانند هر Audiophile ای در یکی از Level های شنیداری که گفتم قرار داره و طبیعتا محصولی که تولید میکنه هم بازتاب درک اون طراح از صدا هست. بنظر من طراحان Goldmund و FM Acoustics نمیتونند در Level 2 و بالاتر جای بگیرند چون آنچه آنان ساخته اند صدایش بنظر کسانی که در Level1 هستند خوب بنظر میاد و نه بنظر شنوندگانی که در Level های بالاتر هستند.
وقتی طراحی حس شنیداری رو ملاک قرار نده و فقط به شاخص های صدا در Level1 بپردازه نتیجه اش همین محصولاتی میشه که شما در بازار به تعداد زیاد میبینید و این صداها در دراز مدت خسته کننده خواهند بود، بقول تونی که میگه :
I have one client who system is £۱/۵m yes Million, amazing impressive, yet boring too, after 30 mins, you feel this is great but where is the music ?!
هنر یک طراح اینه که اولا درک خوبی از صدا داشته باشه (در Level3 باشه) و ثانیا بتونه با سعی و خطا بفهمه رابطه بین پارامترهای Objective با حس شنیداری چیه .
چیزی که جذابه اینه که پاسخ حس شنیداری انسان در درازمدت همگرایی بیشتری بین سلیقه های مختلف داره اما در Level های صفر و یک چون ارزیابی صدا در کوتاه مدت هست اختلاف نظر و سلیقه بیشتره. در Level های بالاتر میبینید که چگونه همه طراحان به سمت استفاده نکردن از فیدبک منفی و طراحی Class A میروند اما در Level های پایین تر همه جور تنوع ای دیده میشه. یعنی هر چه به Level های بالاتر میرویم اتفاق نظرات و همگرایی بین طراحان و Audiophile ها بیشتر میشه و هرچه به Level های پایین تر میرسیم با کثرت آراء بیشتر و عدم همگرایی مواجه میشویم.
چیزی که بحث الان من هست اینه که من از دید خودم مفهومی رو توضیح میدم که فکر میکنم مربوط به بهتر بودن صدا در Level3 میشه. من هیچوقت طراح سیستم صوتی نبودم اما به هر حال ایده هایی دارم که فکر میکنم برای شما جالب باشه.
به شکل های زیر نگاه کنید :
شکل اولی چهار منحنی هموار Smooth رو نشون میده که این منحنی ها در بازه زیادی مشتق پذیراند و شکل دوم سه منحنی ناهموار رو نشون میده که بعلت حالت دندانه دندانه داشتن (در مقیاس کوچک) تابعشون در نقاطی شکست داشته و مشتق پذیر نیست.
ادامه دارد …