تئوری خطا بخش دوم

تئوری خطا بخش دوم

سه‌شنبه 29 ژوئن 2010
/ / /

چند روزی میشد که دور از های فای ، گرفتار کارهای شرکت بودم ، البته این هوای گرم هم آخر روز کاری حوصله ای نمیگذاره که چیزی بنویسم، نتیجه اینکه فقط ترانزیستور ها بتاشون با حرارت بالا پایین نمیشه و مقاله نویسی ما هم رابطه مستقیمی با دمای هوا داره 😀 .

پیشنهاد میکنم اگر حوصله مسافرت به جاهایی که قبلا نرفتید رو داشتید سری به شهمیرزاد بزنید، هوای این شهر ییلاقی که در 25 کیلومتری شمال سمنان هست بینهایت خوب و خنک هست. من عاشق این شهر دوست داشتنی هستم البته نه فقط بخاطر اینکه هوای خوب و خنکی داره بلکه بخاطر اینکه به این شهر تعلق دارم. الانا کمی شلوغ تر شده و ساخت و ساز توش بیشتر شده اما هنوز فوق العاده تر از تصور شماست.

بحث تئوری خطا :

همانطور که میدانید هر کامپوننتی مثل یک کابل و یا بلندگو در مسیر سیگنال خطایی ایجاد میکند و سیگنال خروجی حاصل جمع (نه به معنای جمع جبری) همه خطا هاست و من میخوام به این موضوع بپردازم که خطاها موقع جمع شدن چه وضعیت هایی رو بوجود می آورند.

این موضوع همانطور که قبلا هم گفتم میتونه دقیق تر بررسی بشه اما من به اندازه تجربه هام در موردش مینویسم و فکر میکنم میتونه شروعی باشه برای دقت و بررسی بیشتر در مورد اون.

من فکر میکنم ما بعنوان یک شنونده پس از شنیدن صدای های مختلف میتونیم ایده ای داشته باشیم در مورد Matching المان های سیستم و اگر خوب سر از روابط بین خطای هر یک از اجزا دربیاریم میفهمیم میشه کاری کرد که با انتخاب آگاهانه نتیجه نهایی خطا رو به بهترین شکل دربیاریم. دقت کنید نگفتم کل خطا رو با مدل Objective به حداقل برسونیم بلکه گفتم خطا رو بشکل مطلوب بر مبنای حس شنیداری در بیاریم.

ساده سازی این موضوع برای کسانی که خیلی به این موضوع فکر نکردند همون مفهوم Matching ای هست که تحلیل گران بکار میبرند و مثلا میگن کابل nordost تو فلان سیستم از کابل مثلا XLO بهتر جواب میده (و یا تو سیستم Bright بهتره از بلندگوی Mellow استفاده کنید) اما خود موضوع به سادگی Matching در این مقیاس ماکرو نیست.

طبیعت خطا ها با هم متفاوت هست و برای همینه که میشه با انتخاب آگاهانه نتیجه رو به بهترین شکل ممکن دراورد. بهتره چند مثال بزنم:

شرکت Audio PAX آمپلی فایر میسازه و جیم اسمیت تو امریکا اونو با آوانتگارد دمو میکنه، طراح Audio PAX میگه من میدونم آمپلی فایر من x دی بی هارمونیک دوم داره با اختلاف فاز y و یک درایور بلندگو هم مثلا k دی بی هارمونیک دوم تولید میکنه با  اختلاف فاز z و من سعی میکنم درایوری رو انتخاب کنم که اختلاف فاز z اون 180 درجه با اختلاف فاز y آمپلی فایرم اختلاف داشته باشه و با این کار تونستم این هارمونیک دوم رو تا حد ممکن تضعیف کنم. حالا فرض کنید مقدار اختلاف فاز z و y یکی بودند که در اینصورت دو بردار کاملا همسو و با هم جمع میشدند و خطای نهایی به بیشتری حد ممکن میرسید.

خب دیدید که میزان دیستورشن تو دو حالت میتونه برای هر کدوم از کامپوننت ها یکی باشه اما بخاطر اختلاف فاز هارمونیک های دوم خطای کل تفاوت مقدار داشته باشه، معنی این جمله اینه یک طراح و یا یک شنونده میتونه با انتخاب آگاهانه، اجزای سیستم رو طوری بچینه که به بهترین و مطلوب ترین حالت برسه و برعکس میتونه طوری اشتباه تصمیم بگیره که خطا به بدترین حالت ممکنش برسه.

بسه نوشتم، بقیه اش باشه برای بعد…

2 Comments