خب آلبوم همایونمثنوی استاد شجریان و استاد منصور صارمی رو بشنوید خوبه .
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%DB%8C%D8%BA%D8%A7%D9%85_%D8%A7%D9%87%D9%84_%D8%AF%D9%84
مدتیه به این فکر میکنم نکنه عشق در روابط انسانی هم همون بلایی سرش اومده که سر آنالوگ و ریل و هورن و لامپ اومد…
کجا بودم ، آها آلبوم شجریان رو میگفتم ، این شعر با سنتور صارمی شنیدنی است:
بود آیا که خرامان ز درم بازآیی
گره از کار فروبسته ما بگشایی
نظری کن که به جان آمدم از دلتنگی
گذری کن که خیالی شدم از تنهایی
گفته بودی که بیایم چو به جان آیی تو
من به جان آمدم اینک تو چرا مینایی
بس که سودای سر زلف تو پختم به خیال
عاقبت چو سر زلف تو شدم سودایی
همه عالم به تو میبینم و این نیست عجب
به که بینم که تویی چشم مرا بینایی
پیش ازین گر دگری در دل من میگنجید
جز تو را نیست کنون در دل من گنجایی
جز تو اندر نظرم هیچ کسی میناید
وین عجبتر که تو خود روی به کسی ننمایی
گفتی از لب بدهم کام عراقی روزی
وقت آن است که آن وعده وفا فرمایی
بیا که بی تو به جان آمدم ز تنهایی
نماند صبر و مرا بیش از این شکیبایی
بیا که جان مرا بی تو نیست برگ حیات
بیا که چشم مرا بی تو نیست بینایی
ز بس که بر سر کوی تو نالهها کردم
بسوخت بر من مسکین دل تماشایی