آکوستیک و جای بلندگو Acoustic System

بخش دوم The “Dead Points of Live Sound” or DPOLS

سه‌شنبه 3 مارس 2009
/ / /

خیلی جالبه ، فکر نمیکردم یکی مثل رومی پیدا بشه چنین حرفی بزنه :

Yes, a cheep but good consumer amplifier with a inexpensive old JBL monitor, properly macro-Positioned, will literally destroy a performance of $250.000.00 high-end installation of the installation is … against the interests of the room. Do I have to pump you up more?

پیشنهاد میکنم حتما از اطلاعات فوق العاده با ارزش رومی در سایتش (http://www.goodsoundclub.com) استفاده بکنید چون باید اعتراف کنم رومی تنها کسی بود که چیزی رو به من یاد داد که ممکن نبود هیچوقت با تجربه بدستش بیارم. سایت رومی برعکس بقیه منابع که همه تمرکزشون روی بد و خوب بودن کامپوننت هاست به اصول صدا گرفتن و نقد های فای میپردازه و بشکل خیلی خوبی راه حل ارائه میده ، من ازش خیلی ممنونم چون خیلی نوشته هاش کمکم میکنه. حتما حتما به سایتش سر بزنید چون خیلی با ارزش هست.

خب رومی برعکس من که خیلی تاکید روی خوب بودن آکوستیک دارم بیشتر روی مکان بلندگو تاکید داره و معتقد هست باید هرکسی تو همون آکوستیک معمولی هم نقطه بهینه برای بلندگو رو پیدا کنه و به صدای بهتری برسه.

من معتقدم در یک آکوستیک بد مثل خانه های ما هیچوقت حتی در بهترین نقطه یعنی DPOLS هم صدا بهتر از یک حدی نمیشه و دلیلش اینه هم در خانه خودم و هم در سه چهار جای دیگه که آکوستیک معمولی بود خیلی برای Placement بلندگو وقت گذاشتم اما نتیجه یه چیزی بین بد و بدتر بود. من با تجربه ای که تا الان بدست آوردم باور ندارم در یک آکوستیک معمولی بشه به اون نقطه 1000 ای که گقتم برسیم اما رومی نظرش اینه صدا در نقطه DPOLS حتی در شرایط معمولی خیلی بهتر میشه.

نکته جالب اینه که در چند وقت اخیر که من خیلی بیشتر روی Placement بلندگو در چند جا کار کردم و بالای 3 ساعت در هر بار وقت گذاشتم صدا به یک نقطه نسبتا خوبی میرسید اما هنوز اون مشکل اساسی رو داشت و ذهن با شنیدن صدا بعد از مدتی خسته میشد، مثلا وقتی بلندگو در جای بدی بود ذهن بعد از 10 دقیقه خسته میشد و وقتی بلندگو در جای خوب بود بعد از مثلا یک ساعت ذهن خسته میشد و ما تغییر اساسی در صدا نداشتیم.

نکته جالب در Placement اینه که حتی در خانه آقای الکساندریان که آکوستیک خیلی خوب هست وقتی شما از نقطه بهینه به اندازه فقط یک سانتی متر یک بلندگو رو به شنونده نزدیک میکنید و به بلندگوی دوم دست نمیزنید صدا خیلی فرق میکنه و خصوصا فرکانسهای بالا خیلی حالت متالیک پیدا میکنند. حتی در آکوستیک معمولی هم این مساله هست که حتی یک سانتی متر دو بلندگو به هم نزدیک و یا دور میشوند صدا به هم میریزه و کلا بدست آوردن یک نقطه خیلی خوب کار خیلی سختی هست.

من فکر میکنم در یک آکوستیک خوب در زمان کمتری میشه به نقطه مطلوب رسید و در یک آکوستیک نامطلوب کار سخت تر میشه هرچند من پیشنهاد میکنم حتی اگر ساعتها برای این قضیه وقت بگذارید و به نتیجه نرسید اما نباید ناامید بشید و باید ادامه بدید البته میتونید این کار رو در چند جلسه 3 ساعته انجام بدید. فقط وقتی به یک نقطه نسبتا خوب رسیدید اونجا رو علامت گذاری کنید تا اگر خواستید باز وضعیت رو بهتر کنید اون جای خوب اول رو از دست نداده باشید.

فکر میکنم Placement بلندگو کار خیلی راحتی نیست و انرژی زیادی از آدم میگیره اما به نظر میرسه باید این کار رو انجام داد چون ارزشش رو داره. همین حالا دست به کار شوید …

مشخصه صدای خوب در صورت بهتر شدن مکان بلندگو بشرح زیر هست هرچند توقع نداشته باشید در یک آکوستیک معمولی به همه این شرایط دست پیدا کنید اما به هر حال نوشته های زیر میتونه ایده ای بده در مورد بهتر شدن:

صدا در فرکانسهای بالا آزار دهنده نباشه در حالی که اطلاعات استریویی تصویر رو کامل داشته باشیم

صدا در همه جای اتاق خوب باشه و احساس نکنیم بلندگویی وجود داره و این حس باشه که صدا در فضا حضور داره و نه اینکه از یک نقطه ای به سمت ما میاد

حتی وقتی به بلندگوی مثلا سمت راست خیلی نزدیکیم و از بلندگوی سمت چپ دور باز هم باید گوش با هر دو لینک باشه و این حس نباشه که صدا بیشتر از بلندگوی سمت راست میاد

فرکانسهای وسط تا بالا حالت راحت ، airy و open داشته باشه و صدا حجم داشته باشه نه اینکه حالت flat و forward داشته باشه ، حتی وقتی یک پالس با انرژی زیاد در فرکانسهای بالا load میشه مغز کاملا باید احساس راحتی داشته باشه و صدا از فضا بیاد نه اینکه با حالتی فوروارد مغز رو آزار بده.

جریان fluency صدا باید خیلی حالت light و راحت داشته باشه و مغز کاملا احساس ease و راحتی داشته باشه

تصویر در فرکانسهای خیلی بالا هم عمق و تعریف و حجم داشته باشه و کمترین استرسی برای شنونده ایجاد نکنه

صدا همه فرکانسها رو بهتر پخش کنه و در صدا یک حالت درخشش و باز بودن باشه بدون احساس خفگی و damp در نت ها

تصویر صدا خیلی بهتر و با حالت سه بعدی تری ساخته میشه و اطلاعات مربوط به ambience و soundstage خیلی شفافتر و بهتر شنیده میشه و یک حس زیبا در صدا بوجود میاد

مغز دوست داشته باشه خیلی بیشتر صدا بشنوه و صدا emotional باشه بشکلی که بعد از چند ساعت شنونده Involve بشه

حتی تنفس صدای خواننده باید حس بشه و احساس کنید تو همین اتاق داره نفس میکشه بدون اینکه این اطلاعات زیاد کمتری آزاری برای شنونده ایجاد کنه

صدا باید یک حس به هم پیوستگی در کل اطلاعات و detail ای که به شنونده میده داشته باشه و صدا نباید استرس و ناراحتی به شنونده القا کنه ، و خود شنونده باید دوست داشته باشه اون جزئیات رو با مغز track کنه

صدا باید با گذشت زمان بقول دوستان فاز بده و شنونده رو بیشتر با انرژی مثبتی که میده تشویق به شنیدن کنه

تصویر صدا خیلی بازتر و درست تر میشه خصوصا در فرکانسهای بالاتر و اون ابهام در تصویر از بین میره

پاسخ ناحیه پایین بهتر بشه و اون بوم و استرس از بین بره و انرژی فرکانسهای پایین حالت متعادل پیدا کنه

سیستم فراموش میشه و لذت بردن از موسیقی آغاز میشه

باور کنید رومی درست میگه چون من یک سیستم 300 میلیونی رو در شرایط بد شنیدم و بعد از یک ساعت وقتی میومدم بیرون سردرد گرفتم و رومی میگه یک سیستم زیر 2500 دلاری در نقطه DPOLS میتونه کاملا صدای یک سیستم 250000 دلاری رو Outclass کنه.

به رومی حق میدم چون من تغییر بنیادی و انقلابی رو در طول این سالها فقط با آکوستیک خوب و Placement خوب تجربه کردم و نه با شنیدن سیستم های 300 هزار دلاری.

متن زیر رو رومی در سایتش آورده :

1) When the loudspeakers are placed into the DPoLS then all characteristics of sound improving very strongly: imaging, space localization, transient, dynamic range, space presentation, tonal contrast and many other. Even the tonal imperfections of reproduction become way less notable and less prominent. What is characteristic that the improving takes abruptly, very expeditiously and swiftly.

2) The strongest improvement takes place in the subjective domain, reflecting the emotion and spiritual content of recording. The DPoLS highlights the energy of performance; boosts the ethical load of the musical content, highlight the intonations and the timbre connections of the musical phrases. Starting with a certain level of capacity of the rest reproduction chain it is possible to talk about not “reproduction” but about the reinstating and resurrection of the “original energy of live”.

3) A conversion from a regula-audio sound to the “alive sound” takes place very rapidly when the speakers enter the DPoLS. This conversion is greatly catalyzed by an ability of a playback to handle LF.

4) DPoLS exist for mono and stereo installations. In case of stereo the DPoLS is a correlation of both DPoLS for each channel. The DPoLS spots for the individual left and right channel might not have the same location when the system operates in stereo mode.

5) The relation between the towing-in and excursion the loudspeaker into the room, when the loudspeaker is located in DPoLS, is very high. In DPoLS this relation is way higher when in a satiation when the loudspeakers are juts positioned on the “optimum zone” of a given listening room.

6) The correction of “quietly of Sound” by moving loudspeaker within DPoLS is imposable. Any deviation from the DPoLS is worsening sound. Since the loudspeaker is in the DPoLS then the room/system operate in its absolute maximum capacity.

7) When the loudspeakers are in the DPoLS then the “sweat spot” increase very dramatically and in many cases it might spread across the entire room. If the output from one loudspeaker would be even blocked then it be less significantly impact sound compare to the impact if the loudspeaker were not in the DPoLS.

8) The sensitively of loudspeakers from the minute arrangements made in playback system become very high. The loudspeakers begin to act as a very strong magnifying glass that highlights everything. However, this emphasize, if it emphasizes the negative properties do not necessary have a negative impact to the listening experience. I would say that that if you system slightly off the mark after the “highlight” then the subjective affect of this emphasize would be very different then if the loudspeakers would be not in the DPoLS.

9) When the loudspeakers are installed into the DPoLS (disregarding the cost and typology of the loudspeakers) then listener is far sooner get “hypnotized” by sound. The playback become to sound “significant”, “important”, demonstrating the “playback pomposity” and some pretentious. The process of listening perceived by a listener at the very different level and it is practically imposable to do the “casual listening”. The carelessness and the inattentiveness of listening become practically imposable. Sound become not juts a “Sound in the room” but an absolute dominating and demanding force in the room

10) The sensitively of the loudspeakers installed into the DPoLS to the effect of Absolute Phase become incredibly strong. Flipping the Absolute Phase in the DPoLS does not just change the structure of bass removes the fog from the lower midrange and settle down the HF but kind of turn the entire room upside down. To discover the DPoLS is imposable if the system is not set in the correct acoustical and electrical Absolute Phase.

اینجا رو هم ببینید :

http://www.goodsoundclub.com/GetPost.aspx?PostID=4421

شاید جالب باشه بدونید من در این مورد با آقای مارتین کالمز تماس گرفتم و ایشان در انجمن شون نظرشون رو اینگونه مطرح کردند :

Amir

I have read the material. Generally I agree, but with subjectivity you may become hyper focused about small differences, which may seem to become very large.

There are dead zones or points but they are never perfect , simply grouped compromises of lower coupled room activity. with some frequency dependency.

Wilson has used the method for decades to optimise sound quality in rooms and I first reported on it years ago in my textbook High Performance Loudspeakers.
You are right to maintain our attention on the matter since vigilance in aligning speaker in rooms , and tuning the room in general can have great benefits in sound quality, often much more than upgrading expensive audio components

regards
Martin

Read More

بخش اول The “Dead Points of Live Sound” or DPOLS

سه‌شنبه 24 فوریه 2009
/ / /

یک مساله ای بود که برای من حل نشده بود اما من همیشه یک پاسخی براش جور میکردم تا خودم رو قانع کنم .

مساله این بود که من در گذشته (حدود 4 یا 5 سال پیش) در همه مدتی که جاهای مختلف صدا شنیدم یک بار صدای خیلی خاصی شنیدم که باورم نمیشد اون صدا از بلندگوی من داره میاد بیرون و همیشه دنبال دلیل خوب بودن اون صدایی که شنیدم بودم.

فکر کنم سال 1382 یا 1383 بود که من بلندگوی Dynaudio 82 خودم رو با دوستان خوبم (رضا و محمد) به یارامانا بردیم و با یک Krell 300i و یک سورس سونی و کابلهای خیلی معمولی مانستر صدا گرفتیم. اونجا صدا چند مشخصه داشت که هنوز یادم نرفته:

صدا در همه اتاق حضور داشت و در هر نقطه ای من صدای نسبتا خوبی میشنیدم و حتی وقتی تلفنم زنگ خورد و من رفتم بیرون شرکت وقتی برمیگشتم در جلوی درب ورودی هم صدا خوب بود.

صدا خیلی خیلی جریان Fluid و راحتی داشت که من چنین حالتی رو قبلش تجربه نکرده بودم و حتی تنفس صدای خواننده خیلی راحت حس میشد و یک راحتی Ease در جریان Flow صدا بود که باور کردنی نبود از بلندگوی من چنین صدایی میاد بیرون.

حتی رکورد های معمولی جزئیات زیادی رو خیلی راحت و با جریانی بی آزار و شفافیتی بالا پخش میکردند که برام جالب بود.

فرقی بین Krell 300i با Pre Power مدل Krell 280p 2250 نبود (قیمت دومی پنج برابر اولی هست) و فقط احساس میکردید کمی با 2250 میشه بیشتر به صدا ولوم داد که اونم اصلا بنظر مهم نمی اومد.

صدا حسی تر از گذشته بود و حس و حال آهنگ پنجم باران عشق آقای چشم آذر خیلی تاثیر گذار بود و دوست داشتم به صدا بیشتر گوش کنم.

صدا خیلی راحت ولوم پیدا میکرد و اصلا حتی در ولوم های خیلی بالا صدا آزاری نداشت و اون حس lightness در flow صدا بود.

نه کابل ها خوب بودند و نه بلندگوی من بلندگوی خوبی بود و نه سورس 500 دلاری سونی خیلی سورس خوبی بود و نه krell 300i یک آمپ فوق العاده بود ، همه چیز زیر حد متوسط بود اما صدا در مقایسه با صداهای دیگه ای که اون موقع شنیده بودم خیلی خیلی بهتر بود و همون دمو باعث شد من بیفتم تو این مسیر تموم نشدنی های فای و اگر اون صدا رو نمیشنیدم احتمالا الان چنین سایتی وجود نداشت و منم این همه برای های فای وقت نمیگذاشتم.

ما دفعات دیگه ای تو یارامانا از بلندگوی خودم صدا شنیدیم حتی با کابل خیلی بهتر و سورس رفرنس و آمپ خیلی بهتر اما بلندگوی من هیچ وقت اونجا دیگه اون صدای گذشته رو نمیداد و هیچ وقت هم من دلیل موجهی برای این موضوع پیدا نکردم.

بلندگوی من هیچ جای دیگه ای هم صدای خوبی نداد و هرجایی که برای تست میبردمش صدا خیلی از اون صدای خوب فاصله داشت و همیشه این علامت سوال تو ذهنم بود که چرا نتیجه اینه و اون موقع ها همیشه ذهن من دنبال پاسخ در بین کامپوننت ها میگشت، مثلا فکر میکردم دلیل خوب بودن صدا krell بوده که برای همین رفتم krell خریدم (2 میلیون و سیصد) و مدتی دنبال سورس سونی بودم که پیداش نکردم و بجاش آکوفیض خریدم (دو میلیون و ششصد) و همه کابل ها رو عوض کردم (یک و نیم میلیون) اما 4 سال پیش نمیدونستم دلیل خوبی اون صدا به کامپوننت ها برنمیگشت. حتی در خانه خودم هم هرچقدر روی مکان بلندگو کار کردم به یک پاسخ خوب نرسیدم و فقط به یک نقطه ای رسیدم که صدا در اونجا کمترین آزار رو داشت .

دوستان به من میگفتند تو سالها پیش تجربه الان رو نداشتی و اون چیزی که اون موقع شنیدی به نسبت زمان اون موقع Impress شدی و اگر همون صدا رو الان بشنوی میگی این صدا خیلی معمولی هست اما من خودم بین باور و عدم باور این پاسخ هیچ وقت به یک جواب قطعی نرسیدم.

مسیر های فای خیلی پیچ و خم داشت و هیچ کسی هم در ایران نمیتونست جواب هیچ کدوم از این تناقضات در ذهن من رو بده و کاربران در این فضا همیشه در یک حلقه معیوب فقط سیستم ارتقا میدن و هیچ وقت هم دلیل خیلی از چیز ها رو نمیفهمند. این وسط وقتی کاربران نمیدونند چگونه باید صدای بهتری بگیرند به سمت ارتقا و خرید سیستم های گران تر میروند.

این وسط پول ، وقت و انرژی من و شماست که به هدر میره و چقدر خوب میشد های فای در ایران وضعیت بهتری میداشت و این همه وقت و پول و انرژی بیهوده از من گرفته نمیشد.

اجازه بدید صدای دومی که شنیدم و خیلی تاثیر گذار بود رو شرح بدم و در کل نظرم رو در مورد خوب بودن این دو صدا بیان کنم.

من شاید تا این لحظه بیشتر از 20 جلسه مهمان آقای الکساندریان بودم و در این قرار ها همیشه چیزهای مختلفی تست و بررسی میشد. تاثیر کابل مستقیم برق ، تاثیر کابلهای بهتر ، جابجایی مکان بلندگو ، تاثیر دایرکت شدن سورس ، تاثیر لرزه گیر ، صدای آمپلی فایر های مختلف ، تاثیر AC Conditioner ، تاثیر چوب و وزنه روی اجزا ، تاثیر نور ، تاثیر دی مگنتایز شدن دیسک و خیلی چیزهای دیگر در این تست ها بررسی میشد و روی هر تغییری بحث و گفتگو میشد که هم خیلی جذاب و آموزنده بود و هم خیلی سرگرم کننده.

در طول این جلسات تست، اطراف بلندگو مبلمان ای بود که یک شب (اولین شبی که من خیلی Impress شدم) مبل ها رو برداشتیم و به نقطه دورتری از بلندگو ها منتقل کردیم و بلندگو ها رو هم در نقطه جلوتری از قبل قرار دادیم. در شب های دیگه بیشتر اوقات مبلمان نزدیک به بلندگو بود (برای به هم نخوردن نظم و دکوراسیون خانه) و مکان بلندگو هم بر اساس این نزدیکی و یا تغییر کامپوننت ها تغییر میکرد و کلا همیشه بلندگو خیلی یک جای ثابت نداشت و از یک شب تا شب دیگه مکانش فرق میکرد.

در طول این شب ها اون شب اولی که من خیلی Impress شدم فکر کردم دلیلش جلو آمدن بلندگو و دور شدن مبل بود و از اون به بعد همیشه بلندگو یک فاصله مناسبی از دیوار عقب داشت و گاهی هم مبل ها رو جابجا میکردیم اما واقعیت این بود من این حس رو داشتم که صدایی که شب اول شنیدم دیگه تکرار نشد هرچند در شب های دیگه صدا راضی کننده بود و گاهی هم خیلی خوب (مثل بار دومی که مهندس پوینده عزیز صدا شنیدند و صدا خوب بود) اما اون شب اول رو من هیچوقت فراموش نکردم. این تناقض دقیقا مثل تناقض چهار سال پیش بود و هم من و هم آقای الکساندریان برای خودمون دلیل می آوردیم که مثلا اون شب اول چون بلندگو آومد جلو و خیلی صدا فرق کرد برای بار اول ما خیلی Impress شدیم و الان همون صدا رو میشنویم و کمی برامون عادی شده ، یا دلیل می آوردیم که اون شب خودمون خیلی حس شنیدن موسیقی داشتیم و کسی هم خونه نبود و یا برق اون ساعت خوب بود و یا هزار و یک دلیل دیگه ای که خودمون هم کاملا مطمئن نبودیم.

من گفتم یک چیز رو قبول میکنم اونم اینه میپذیرم Impress شدن توسط شاخص های ماکرو بعد یک مدت عادی میشه و اگر من الان از صدایی Impress بشم و بارها همین صدا رو بشنوم کم کم برام اون صدا عادی میشه اما یک پارامتر هست که میشه روی حافظه شنیداری مون تکیه کنیم و اونم Emotionally Involving هست. به این معنی که میزان Satisfy شدن و کشش (Passion) صدا که تابعی از ارتباط حسی (Emotionally Involving) با صداست چیزی نیست که از حافظه فراموش بشه و چیزی نیست که زیاد اتفاق بیفته و میشه با دقت روی این شاخص موقعیت صدا رو به حافظه بسپاریم و در آینده روی اون حساب باز کنیم.

از نگاه من صدا در شب های بعد با تغییراتی که در طول این مدت آقای الکساندریان میدادند حتی Impressive تر هم شد و شب هایی صدا خیلی وضعیت بهتری از لحاظ Fidelity داشت (مثلا تصویر عمق بیشتری پیدا کرد ، bass بهتر شد ، focus تصویر و سکوت زمینه بیشتر شد ، وضوح افزایش یافت ، تصویر در فرکانسهای خیلی بالا هم بعد و air پیدا کرد و …) اما اون حسی که در صدای دایانا کرال بود و اون کشش موسیقی برای شنیدن دیگه در اون مقیاس تکرار نشد.

آیا من اشتباه میکنم؟!

چه پاسخی میشه داد؟!

آیا بهتر نیست خودمون رو قانع کنیم که امیر حسین داره اشتباه میکنه و صدای اون شب اول خیلی فرقی با شب های دیگه نداشت و حتی در شب های بعدی صدا بهتر هم شد!

من اون شب نوشتم مقیاس Musicality صدا از 0 تا 100 شد از 0 تا 1000 و این ادعایی بزرگ بود که باورش برای خیلی ها خیلی سخته و بقول دوستمون خود ما که این صدا رو شنیدیم هنوز یک ناباوری و عدم قطعیت رو در خودمون حس میکنیم چه برسه به دیگرانی که اون صدا رو نشنیدند.

من سعی کردم در اینترنت چنین تجربه مشترکی رو پیدا کنم و به منابع ای هم سر زدم اما هیچ کسی چیزی شبیه به این مساله رو تجربه نکرده بود (حداقل من کسی رو پیدا نکردم) غیر از یک نفر که اسمش Romy The Cat هست.

من این احتمال رو دادم که میشه این مساله رو به تجربه رومی ربط داد و نتیجه گرفت اگر یک بلندگو در یک فضای آکوستیکی مناسب در نقطه ای (DPOLS به معنی Dead Points of Live Sound) خاص قرار بگیره صدا بجای 20 تا 30 درصد تغییر 300 درصد یعنی 10 برابر تغییر کنه.

لینک مطلب رومی اینجاست :

http://www.goodsoundclub.com/Forums/ShowPost.aspx?postID=9719#9719

چیزهایی که رومی میگه (با توجه به مشخصاتی که در مورد تغییر صدا در اون نقطه بیان میکنه) خیلی این احتمال رو تقویت میکنه که در اون شب ما خیلی به نقطه DPOLS نزدیک بودیم و یا شایدم همون جا بودیم هرچند خود رومی معتقده این نقطه بطور شانسی پیدا نمیشه.

رومی میگه ما دو ناحیه داریم یکی ناحیه بزرگتر و یکی هم ناحیه کوچکتر که ناحیه کوچکتر داخل ناحیه بزرگتر قرار داره و اگر بلندگو ها درست Place بشوند و در ناحیه بزرگتر قرار بگیرند صدا تا 30 درصد بهتر میشه و اگر در ناحیه کوچکتر قرار بگیرند حتی تا 300 درصد ما پاسخ بهتری خواهیم گرفت و صدا اونقدر Emotional و Communicative خواهد شد که اصلا مغز شنونده نمیتونه روی شاخص های ماکرو تمرکز کنه و جای آنالیز در مغز رو لذت شنیداری میگیره.

بنظر من ما در شب های دیگه یا در ناحیه بزرگتر بودیم و نزدیک بهش و در شب اول به ناحیه کوچکتر خیلی نزدیک بودیم چون در شب اول اون حسی بودن صدا و فراموش کردن سیستم در مغز خیلی مشهود بود.

ممکنه اون بار اولی که بلندگوهام پیش آقای رحمانی صدای خوبی میداد مکان قرار گیری اونها در ناحیه بزرگتره بود؟!

نمیدونم؟!

http://twogoodears.blogspot.com/2008/08/dpols-or-dead-points-of-live-sound.html

http://translate.google.com/translate?hl=en&sl=ru&u=http://soundex.ru/forums/lofiversion/index.php%3Ft9487.html&ei=-LGjSZWIK-TGjAehwZ2-BQ&sa=X&oi=translate&resnum=4&ct=result&prev=/search%3Fq%3DA.Polakov%2B%2BDead%2BPoints%2Bof%2BLive%2BSound%26hl%3Den%26rlz%3D1B3GGGL_enIR245IR309

ادامه دارد…

Read More

نرم افزار ELAC CARA

سه‌شنبه 6 مارس 2007
/ / /

 cara.jpg

شرکت آلمانی ELAC تولیدکننده این محصول نرم افزاری میباشد. این نرم افزار برای شبیه سازی آکوستیک اتاق و محاسبه پارامترهای آن جهت استفاده در بهینه Setup کردن سیستمهای صوتی استریو و دالبی در اتاق میباشد. با این نرم افزار ابتدا نقشه اتاق را با یک رابط نسبتا ساده نقشه کشی ترسیم میکنیم ، ضرایب بازگشت سطوح را با انتخاب جنس مواد سطحی دیوارها ، کف و سقف مشخص میکنیم سپس با تعیین بلندگو و مکان آن ، پاسخ اتاق را در محل قرار گیری شنونده محاسبه میکنیم. با این این کار میتوان محل قرار گیری بلندگوها و شنونده را برای بهترین Soundstage بهینه نمود و به یک پاسخ مناسب رسید. اصولا من روش تجربی انتخاب مکان بلندگو Speaker Placement را پیشنهاد میکنم که در باره آن خواهم نوشت اما این نرم افزار هم میتواند به شما کمک کند تا حداقل تصویری از وضعیت آکوستیکی اتاق داشته باشید. کمی برای یک کاربر کم حوصله مثل من سروکله زدن با آن و تعریف بلندگو خسته کننده است اما نتایج جالب خواهد بود چون اگر بدانید چه وضعیت آکوستیکی نامناسبی دارید شاید به حال آن فکری بکنید. مجله Stereophile اینجا مطلبی در مورد این نرم افزار قرار داده است. در سایت آوین آوا هم مطالبی در مورد آکوستیک وجود دارد. نرم افزار های دیگری هم مانند ETF ، DIRAC وجود دارند اما من تنها به Cara دسترسی دارم.

Read More

اهمیت آکوستیک و جای بلندگو

سه‌شنبه 12 سپتامبر 2006
/ / /

نظر من اینه اگه آکوستیک ندارید (مثلا تو خونه بابا هستید و نمیگذارند از این کارها بکنید) بیخیال شوید.
اساس استفاده از های فای یک محیط خوب هست چون اتاق پر بازگشت به شما صدا نمیده و از نظر من آکوستیک مثل یک کامپوننت نیست که بهتر یا بدتر بودنش روی صدا تاثیر محدودی بگذاره. آکوستیک بستر انتشار موج صوتی است و مهمترین عامل در مساله صدا.
اگه حتی صدای یک ضبط کوچک رو در محیطی ایده ال شنیده باشید اون صدا رو به شنیدن بهترین سیستم در محیطی غیر ایده ال ترجیح میدهید.
هر چقدر تاکید کنم باز هم احساس میکنم کم هست و فکر میکنم شما خیلی این موضوع رو جدی نمیگیرید. اکثر کسانی رو که دیدم، حتی با سیستمهای خیلی گران به این مساله توجه نمیکنند و فکر میکنند صدا رو باید همینجوری تو یک اتاق معمولی شنید.

Read More