بخش اول The “Dead Points of Live Sound” or DPOLS

بخش اول The “Dead Points of Live Sound” or DPOLS

سه‌شنبه 24 فوریه 2009
/ / /

یک مساله ای بود که برای من حل نشده بود اما من همیشه یک پاسخی براش جور میکردم تا خودم رو قانع کنم .

مساله این بود که من در گذشته (حدود 4 یا 5 سال پیش) در همه مدتی که جاهای مختلف صدا شنیدم یک بار صدای خیلی خاصی شنیدم که باورم نمیشد اون صدا از بلندگوی من داره میاد بیرون و همیشه دنبال دلیل خوب بودن اون صدایی که شنیدم بودم.

فکر کنم سال 1382 یا 1383 بود که من بلندگوی Dynaudio 82 خودم رو با دوستان خوبم (رضا و محمد) به یارامانا بردیم و با یک Krell 300i و یک سورس سونی و کابلهای خیلی معمولی مانستر صدا گرفتیم. اونجا صدا چند مشخصه داشت که هنوز یادم نرفته:

صدا در همه اتاق حضور داشت و در هر نقطه ای من صدای نسبتا خوبی میشنیدم و حتی وقتی تلفنم زنگ خورد و من رفتم بیرون شرکت وقتی برمیگشتم در جلوی درب ورودی هم صدا خوب بود.

صدا خیلی خیلی جریان Fluid و راحتی داشت که من چنین حالتی رو قبلش تجربه نکرده بودم و حتی تنفس صدای خواننده خیلی راحت حس میشد و یک راحتی Ease در جریان Flow صدا بود که باور کردنی نبود از بلندگوی من چنین صدایی میاد بیرون.

حتی رکورد های معمولی جزئیات زیادی رو خیلی راحت و با جریانی بی آزار و شفافیتی بالا پخش میکردند که برام جالب بود.

فرقی بین Krell 300i با Pre Power مدل Krell 280p 2250 نبود (قیمت دومی پنج برابر اولی هست) و فقط احساس میکردید کمی با 2250 میشه بیشتر به صدا ولوم داد که اونم اصلا بنظر مهم نمی اومد.

صدا حسی تر از گذشته بود و حس و حال آهنگ پنجم باران عشق آقای چشم آذر خیلی تاثیر گذار بود و دوست داشتم به صدا بیشتر گوش کنم.

صدا خیلی راحت ولوم پیدا میکرد و اصلا حتی در ولوم های خیلی بالا صدا آزاری نداشت و اون حس lightness در flow صدا بود.

نه کابل ها خوب بودند و نه بلندگوی من بلندگوی خوبی بود و نه سورس 500 دلاری سونی خیلی سورس خوبی بود و نه krell 300i یک آمپ فوق العاده بود ، همه چیز زیر حد متوسط بود اما صدا در مقایسه با صداهای دیگه ای که اون موقع شنیده بودم خیلی خیلی بهتر بود و همون دمو باعث شد من بیفتم تو این مسیر تموم نشدنی های فای و اگر اون صدا رو نمیشنیدم احتمالا الان چنین سایتی وجود نداشت و منم این همه برای های فای وقت نمیگذاشتم.

ما دفعات دیگه ای تو یارامانا از بلندگوی خودم صدا شنیدیم حتی با کابل خیلی بهتر و سورس رفرنس و آمپ خیلی بهتر اما بلندگوی من هیچ وقت اونجا دیگه اون صدای گذشته رو نمیداد و هیچ وقت هم من دلیل موجهی برای این موضوع پیدا نکردم.

بلندگوی من هیچ جای دیگه ای هم صدای خوبی نداد و هرجایی که برای تست میبردمش صدا خیلی از اون صدای خوب فاصله داشت و همیشه این علامت سوال تو ذهنم بود که چرا نتیجه اینه و اون موقع ها همیشه ذهن من دنبال پاسخ در بین کامپوننت ها میگشت، مثلا فکر میکردم دلیل خوب بودن صدا krell بوده که برای همین رفتم krell خریدم (2 میلیون و سیصد) و مدتی دنبال سورس سونی بودم که پیداش نکردم و بجاش آکوفیض خریدم (دو میلیون و ششصد) و همه کابل ها رو عوض کردم (یک و نیم میلیون) اما 4 سال پیش نمیدونستم دلیل خوبی اون صدا به کامپوننت ها برنمیگشت. حتی در خانه خودم هم هرچقدر روی مکان بلندگو کار کردم به یک پاسخ خوب نرسیدم و فقط به یک نقطه ای رسیدم که صدا در اونجا کمترین آزار رو داشت .

دوستان به من میگفتند تو سالها پیش تجربه الان رو نداشتی و اون چیزی که اون موقع شنیدی به نسبت زمان اون موقع Impress شدی و اگر همون صدا رو الان بشنوی میگی این صدا خیلی معمولی هست اما من خودم بین باور و عدم باور این پاسخ هیچ وقت به یک جواب قطعی نرسیدم.

مسیر های فای خیلی پیچ و خم داشت و هیچ کسی هم در ایران نمیتونست جواب هیچ کدوم از این تناقضات در ذهن من رو بده و کاربران در این فضا همیشه در یک حلقه معیوب فقط سیستم ارتقا میدن و هیچ وقت هم دلیل خیلی از چیز ها رو نمیفهمند. این وسط وقتی کاربران نمیدونند چگونه باید صدای بهتری بگیرند به سمت ارتقا و خرید سیستم های گران تر میروند.

این وسط پول ، وقت و انرژی من و شماست که به هدر میره و چقدر خوب میشد های فای در ایران وضعیت بهتری میداشت و این همه وقت و پول و انرژی بیهوده از من گرفته نمیشد.

اجازه بدید صدای دومی که شنیدم و خیلی تاثیر گذار بود رو شرح بدم و در کل نظرم رو در مورد خوب بودن این دو صدا بیان کنم.

من شاید تا این لحظه بیشتر از 20 جلسه مهمان آقای الکساندریان بودم و در این قرار ها همیشه چیزهای مختلفی تست و بررسی میشد. تاثیر کابل مستقیم برق ، تاثیر کابلهای بهتر ، جابجایی مکان بلندگو ، تاثیر دایرکت شدن سورس ، تاثیر لرزه گیر ، صدای آمپلی فایر های مختلف ، تاثیر AC Conditioner ، تاثیر چوب و وزنه روی اجزا ، تاثیر نور ، تاثیر دی مگنتایز شدن دیسک و خیلی چیزهای دیگر در این تست ها بررسی میشد و روی هر تغییری بحث و گفتگو میشد که هم خیلی جذاب و آموزنده بود و هم خیلی سرگرم کننده.

در طول این جلسات تست، اطراف بلندگو مبلمان ای بود که یک شب (اولین شبی که من خیلی Impress شدم) مبل ها رو برداشتیم و به نقطه دورتری از بلندگو ها منتقل کردیم و بلندگو ها رو هم در نقطه جلوتری از قبل قرار دادیم. در شب های دیگه بیشتر اوقات مبلمان نزدیک به بلندگو بود (برای به هم نخوردن نظم و دکوراسیون خانه) و مکان بلندگو هم بر اساس این نزدیکی و یا تغییر کامپوننت ها تغییر میکرد و کلا همیشه بلندگو خیلی یک جای ثابت نداشت و از یک شب تا شب دیگه مکانش فرق میکرد.

در طول این شب ها اون شب اولی که من خیلی Impress شدم فکر کردم دلیلش جلو آمدن بلندگو و دور شدن مبل بود و از اون به بعد همیشه بلندگو یک فاصله مناسبی از دیوار عقب داشت و گاهی هم مبل ها رو جابجا میکردیم اما واقعیت این بود من این حس رو داشتم که صدایی که شب اول شنیدم دیگه تکرار نشد هرچند در شب های دیگه صدا راضی کننده بود و گاهی هم خیلی خوب (مثل بار دومی که مهندس پوینده عزیز صدا شنیدند و صدا خوب بود) اما اون شب اول رو من هیچوقت فراموش نکردم. این تناقض دقیقا مثل تناقض چهار سال پیش بود و هم من و هم آقای الکساندریان برای خودمون دلیل می آوردیم که مثلا اون شب اول چون بلندگو آومد جلو و خیلی صدا فرق کرد برای بار اول ما خیلی Impress شدیم و الان همون صدا رو میشنویم و کمی برامون عادی شده ، یا دلیل می آوردیم که اون شب خودمون خیلی حس شنیدن موسیقی داشتیم و کسی هم خونه نبود و یا برق اون ساعت خوب بود و یا هزار و یک دلیل دیگه ای که خودمون هم کاملا مطمئن نبودیم.

من گفتم یک چیز رو قبول میکنم اونم اینه میپذیرم Impress شدن توسط شاخص های ماکرو بعد یک مدت عادی میشه و اگر من الان از صدایی Impress بشم و بارها همین صدا رو بشنوم کم کم برام اون صدا عادی میشه اما یک پارامتر هست که میشه روی حافظه شنیداری مون تکیه کنیم و اونم Emotionally Involving هست. به این معنی که میزان Satisfy شدن و کشش (Passion) صدا که تابعی از ارتباط حسی (Emotionally Involving) با صداست چیزی نیست که از حافظه فراموش بشه و چیزی نیست که زیاد اتفاق بیفته و میشه با دقت روی این شاخص موقعیت صدا رو به حافظه بسپاریم و در آینده روی اون حساب باز کنیم.

از نگاه من صدا در شب های بعد با تغییراتی که در طول این مدت آقای الکساندریان میدادند حتی Impressive تر هم شد و شب هایی صدا خیلی وضعیت بهتری از لحاظ Fidelity داشت (مثلا تصویر عمق بیشتری پیدا کرد ، bass بهتر شد ، focus تصویر و سکوت زمینه بیشتر شد ، وضوح افزایش یافت ، تصویر در فرکانسهای خیلی بالا هم بعد و air پیدا کرد و …) اما اون حسی که در صدای دایانا کرال بود و اون کشش موسیقی برای شنیدن دیگه در اون مقیاس تکرار نشد.

آیا من اشتباه میکنم؟!

چه پاسخی میشه داد؟!

آیا بهتر نیست خودمون رو قانع کنیم که امیر حسین داره اشتباه میکنه و صدای اون شب اول خیلی فرقی با شب های دیگه نداشت و حتی در شب های بعدی صدا بهتر هم شد!

من اون شب نوشتم مقیاس Musicality صدا از 0 تا 100 شد از 0 تا 1000 و این ادعایی بزرگ بود که باورش برای خیلی ها خیلی سخته و بقول دوستمون خود ما که این صدا رو شنیدیم هنوز یک ناباوری و عدم قطعیت رو در خودمون حس میکنیم چه برسه به دیگرانی که اون صدا رو نشنیدند.

من سعی کردم در اینترنت چنین تجربه مشترکی رو پیدا کنم و به منابع ای هم سر زدم اما هیچ کسی چیزی شبیه به این مساله رو تجربه نکرده بود (حداقل من کسی رو پیدا نکردم) غیر از یک نفر که اسمش Romy The Cat هست.

من این احتمال رو دادم که میشه این مساله رو به تجربه رومی ربط داد و نتیجه گرفت اگر یک بلندگو در یک فضای آکوستیکی مناسب در نقطه ای (DPOLS به معنی Dead Points of Live Sound) خاص قرار بگیره صدا بجای 20 تا 30 درصد تغییر 300 درصد یعنی 10 برابر تغییر کنه.

لینک مطلب رومی اینجاست :

http://www.goodsoundclub.com/Forums/ShowPost.aspx?postID=9719#9719

چیزهایی که رومی میگه (با توجه به مشخصاتی که در مورد تغییر صدا در اون نقطه بیان میکنه) خیلی این احتمال رو تقویت میکنه که در اون شب ما خیلی به نقطه DPOLS نزدیک بودیم و یا شایدم همون جا بودیم هرچند خود رومی معتقده این نقطه بطور شانسی پیدا نمیشه.

رومی میگه ما دو ناحیه داریم یکی ناحیه بزرگتر و یکی هم ناحیه کوچکتر که ناحیه کوچکتر داخل ناحیه بزرگتر قرار داره و اگر بلندگو ها درست Place بشوند و در ناحیه بزرگتر قرار بگیرند صدا تا 30 درصد بهتر میشه و اگر در ناحیه کوچکتر قرار بگیرند حتی تا 300 درصد ما پاسخ بهتری خواهیم گرفت و صدا اونقدر Emotional و Communicative خواهد شد که اصلا مغز شنونده نمیتونه روی شاخص های ماکرو تمرکز کنه و جای آنالیز در مغز رو لذت شنیداری میگیره.

بنظر من ما در شب های دیگه یا در ناحیه بزرگتر بودیم و نزدیک بهش و در شب اول به ناحیه کوچکتر خیلی نزدیک بودیم چون در شب اول اون حسی بودن صدا و فراموش کردن سیستم در مغز خیلی مشهود بود.

ممکنه اون بار اولی که بلندگوهام پیش آقای رحمانی صدای خوبی میداد مکان قرار گیری اونها در ناحیه بزرگتره بود؟!

نمیدونم؟!

http://twogoodears.blogspot.com/2008/08/dpols-or-dead-points-of-live-sound.html

http://translate.google.com/translate?hl=en&sl=ru&u=http://soundex.ru/forums/lofiversion/index.php%3Ft9487.html&ei=-LGjSZWIK-TGjAehwZ2-BQ&sa=X&oi=translate&resnum=4&ct=result&prev=/search%3Fq%3DA.Polakov%2B%2BDead%2BPoints%2Bof%2BLive%2BSound%26hl%3Den%26rlz%3D1B3GGGL_enIR245IR309

ادامه دارد…

15 Comments